خاطره ای از شهید مصطفی ردانی پور
چهارشنبه 21 خرداد 1393 11:59 AM
معلم جدید بی حجاب بود. مصطفی تا این منظره را دید ، سرش را پایین انداخت.
بچه ها نشستند. هنوز سرش را بالا نیاورده بود، دست به سینه محکم چسبیده بود به نیمکت.
خانم معلم آمد سراغش ، دستش را گذاشت زیر چانه مصطفی که سرت را بالا بگیر ببینم!
چشم هایش را بست ، سرش را بالا آورد ، از کلاس زد بیرون...
تا وسط های حیاط هنوز چشمهایش را باز نکرده بود.
او شهید مصطفی ردانی پور بود...
خوبه از زندگی شهدا درس بگیریم.
من مبتلایم مبتلای ابتلایت
من بیقرارم بیقرار کربلایت