پاسخ به:گفتگوي خواندني با دنزل واشنگتن
چهارشنبه 24 آذر 1389 12:40 AM
مي شود كمي درباره دوران كودكي تان تعريف كنيد؟
_در كودكي ام هيچ چيز خاصي وجود نداشت، تنها هميشه خانواده اي را به خاطر مي آورم كه هميشه خيلي سخت كار مي كردند. پدر من يك كشيش بود كه در طول هفته خيلي سخت كار مي كرد و آخر هفته هم كه مي شد سخنراني مي كرد. كودكان هم نسل من، پدرانشان را به ندرت مي ديدند، تنها خواسته پدرم از ما (فرزندانش) اين بود كه درس بخوانيم به دبيرستان برويم و براي خودمان شغلي دست و پا كنيم ولي مادرم كه آرايشگر بود خواسته اش از ما بيشتر از اينها بود او هميشه ما را براي رفتن به دانشگاه و ادامه تحصيل تشويق مي كرد، من زماني كه تنها 14 سال داشتم پدر و مادرم از هم جدا شدند، من شروع به رفت و آمد با دوستان ناباب كردم و مدتي هم دست به دزدي مي زدم ولي آنچه كه در اين ميان از من حمايت كرد، دستورالعمل هاي ديني بود، من هر يكشنبه به كليسا مي رفتم، البته زماني كه شما جوانيد، ترجيح مي دهيد كه به جاي كليسا، با دوستان تان در خيابان ها پرسه بزنيد. من نمي توانستم با آن اوضاع و احوال به زندگي ادامه دهم به هر حال سرنوشت من و انسان هاي خوبي كه دور و بر من بودند باعث شدند تا من به جاي زندان و خيابان سر از اينجا درآورم، مادرم مرا از توي خيابان ها جمع كرد و به يك مدرسه خصوصي و پس از آن دانشگاه فرستاد، من در دانشگاه پزشكي مي خواندم ولي فورا متوجه شدم كه به اندازه كافي براي پزشك شدن باهوش و بردبار نيستم، 20 ساله بودم و به خودم آمدم ديدم عاشق ادبيات درام هستم و سر كلاس هاي نمايشنامه هاي شكسپير درآوردم، چيزي نگذشته بود كه فهميدم عاشق بازيگري هستم، در اين ميان به من پيشنهاد كار در برادوي در ازاي 650 دلار دستمزد در هفته شد، در ابتدا نيز هيچ برنامه اي براي ورود به هاليوود نداشتم.
* در زندگي با سختي ها و مشكلات به راحتي كنار مي آييد يا روحيه حساسي داريد؟
_ به اين معتقدم كه زندگي فراز و نشيب هاي بسياري دارد و انسان بايد خود را با تمامي اين شرايط وفق دهد ول من كلا روحيه خيلي حساسي دارم و اتفاقات بدي كه در زندگي ام مي افتد را به سختي مي توانم تحمل كنم،به عنوان مثال هنوز پس از گذشت چند سال از ماجراي 11 سپتامبر، هنوز اين حادثه هر ساعت و هر لحظه با من است. آن زمان هم من دقيقا در منطقه صفر (محل وقوع حادثه) بودم، زماني كه انفجار رخ داد به شدت شوكه شده بودم، چند روز از اين قضيه گذشته بود من مردم را مي ديدم كه خسته و درمانده به خرابه هاي ناشي از انفجار نگاه مي كردند، آنها حتي رمق صحبت كردن هم نداشتند، البته در آن برخي هم بودند كه از من مي خواستند كه با آنها عكس بگيرم ولي من مي گفتم كه دوست ندارم توي چنين موقعيتي عكس بياندازم و آنها به من مي گفتند، اين باعث مي شود كه احساس بهتري داشته باشيم، خوب به خاطر دارم كه آن روز مقداري از گرد و خاك آن منطقه را در كيسه اي كوچك جمع كردم و به خانه آوردم، و هنوز پس از گذشت چند سال آن را دارم.
* چرا جو در آمريكا به گونه اي ايجاد شده كه مسلمانان مقصر دانسته شوند؟
_به هيچ وجه، نبايد براي حادثه 11 سپتامبر مسلمانان و دين اسلام سرزنش شوند، آنچه كه در اين ميان مقصر است ديدگاه ها تعصب آميز و غلط است، اين مانند اين مي ماند كه بگوييم مسيحت مسئول رفتارهاي اشتباهي است كه برخي مسيحيان تندرو و منحرف انجام مي دهند، هركسي بايد نسبت به آنچه كه به او گفته مي شود، كاملا آگاه باشد، هميشه آنچه كه مي شنويم حقيقت ندارد.
*آيا مسائل اجتماعي در زندگي يك بازيگر پررنگ تر است؟
_بله، ما دائما از چپ و راست در معرض بمباران تبليغاتي هستيم، آنچه كه بيش از همه مرا ناراحت مي كند، تاثيرات طولاني مدت، اطلاعاتي دروغي است كه به مردم داده مي شود، تو بايد ياد بگيري متنفر باشي، همانطور كه «مالكوم ايكس» پس از جنگ جهاني دوم مي گويد، ما ياد گرفتيم كه از آلمان ها منتفر باشيم و در عوض عاشق روس ها باشيم. بعد از گذشت ده سال، ما عاشق آلمان ها بوديم و از روس ها منتفر، چه كسي تصورات ذهني ما را عوض مي كند؟، اگر من بخواهم چيز به مردم بگويم، آن اين است كه واقعا مراقب اطلاعاتي كه به شما داده مي شود باشيد، ببينيد چه كسي اين اطلاعات را به شما مي دهد و شما چرا بايد آنها را باور كنيد؟.
هركسي در زندگي اش فراز و نشيب هاي فراواني را تجربه مي كند، ما هم دغدغه هاي خودمان را داريم كه به هر حال بايد با آرامش آنها را حل كنيم كه البته گاهي كار خيلي سختي است، همسرم «پائولتا»، در رابطه با تربيت فرزندانمان _«جان ديويد» 26 ساله، «كتي» 22 ساله، دوقلوهاي 19 ساله مان «اليويا» و «مالكوم»_ سنگ تمام گذاشته، ما از همان ابتدا تصميم گرفتيم تا زندگي نرمال و با مكاني ثابت براي آنها فراهم كنيم و آنها مجبور نباشند كه به خاطر من دائما در حال سير و سفر به دور دنيا نباشند، ما همچنين به آنها ياد داده ايم كه زندگي بايد سخت كار كنند و عادلانه بازي كنند و هم اكنون مهمترين چيزي كه در زندگي من وجود دارد، موفقيت بچه هاي من است، به هر حال زمانيكه كه من اين كره خاكي را ترك كنم، پدر موفقي بودن بسيار مهمتر از بازيگر موفقي بودن است.
*ثروت و مذهب در زندگي شما چه جايگاهي دارد؟
_ثروت براي من كمي مهم است ولي دغدغه اصلي زندگي ام نيست، همواره آموزهاي دينم به من آموخته كه نمي توان با پول، خوشبختي را خريد، به قول يك كشيش كه چندي پيش به سخنانش گوش مي دادم،_ آيا تا به حال ديده ايد كه يك مرده در حاليكه يك كاميون پر از پول و اسباب و اثاثيه دنبالش باشد به سمت گورستان برود، مال و منال دنيا چيزي نيست كه شما بتوانيد آنرا با خودتان به آن دنيا ببريد، واقعا چه چيزي و يا چه كسي مي تواند در اين راه شما را ياري كند؟_ من هر روز انجيل و تورات مي خوانم و حقيقتا از آنها درس مي گيرم.