مشق همیشه غلط سنت یا مدرنیته/ نقد فیلم زندگی مشترک آقای محمودی و بانو
شنبه 10 خرداد 1393 8:18 PM
آوینی فیلم ؛ گروه فیلم و سینما : «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو» به کارگردانی روحالله حجازی با تمام حاشیههایی که در جشنواره سی و یکم به وجود آورد، بالاخره در سیودومین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد و اکنون نیز در سینما به اکران عمومی درآمده، فیلمی که از لحاظ فیلمنامه، فیلمبرداری و سایر ویژگیهای تکنیکی در سطح خوبی قرار دارد تا جایی که میتوان نام خوشساخت را بر آن گذاشت. «زندگی مشترک...» در ژانری اجتماعی پرداختی از تقابل سنت و مدرنیته را در نهاد خانواده ارائه میدهد، کارگردان در این فیلم تمام تلاش خود را کرده که بر تضادهای ناشی از این تقابل پافشاری کند ولی از سطح بیان مساله، پا فراتر نمیگذارد. باید از حجازی پرسید که با ساخت این فیلم چه پیامی را برای مخاطب به ارمغان میآورد و چه تاثیری را دنبال میکند؟ آیا این فیلم را میتوان به عنوان یک آسیبشناسی نهاد خانواده در نظر گرفت؟
داستان فیلم روایتگر زندگی محدثه (هنگامه قاضیانی) و همسرش حاجمنصور (حمید فرخنژاد) است که دختر نوجوانی به نام نگین (ترلان پروانه) دارند. زوج این داستان همانطور که از ابتدای فیلم مشخص میشود از لحاظ اخلاقی و اعتقادی با یکدیگر ناهمگون هستند و دائما بر سر مسائل مختلف با یکدیگر اختلاف نظر دارند. در ادامه داستان، خواهرزاده محدثه یعنی ساناز (ترانه علیدوستی) و نامزدش یا شاید دوستش رامتین (پیمان قاسمخانی) بنا بهخواست حاجمنصور مبنی بر بازسازی منزل قدیمیشان به خانه آنها میآیند. درست از همینجاست که این دو خانواده در برابر هم به عنوان دو خانواده متضاد و متفاوت که نمادی از سنت و مدرنیته هستند پیش روی مخاطب معرفی میشوند. تیتراژ ابتدایی فیلم با نمایش تصویر انعکاسیافته خانهای به صورت معکوس روی آب مواج شروع میشود که فیلمساز با این صحنه تزلزل خانه و بنیان خانواده را به مخاطب خود گوشزد میکند. در فیلم حجازی برخوردها و بازخوردهایی که کارگردان با استفاده از آنها، کاراکترهای داستانش را شخصیتپردازی میکند، بسیار دقیق و حسابشده است، محدثه زن خانهداری است و بهرغم اینکه به نظر میرسد قلبی مهربان و روحی فداکار دارد اما بهظاهر کاملا سرد و بیروح است. او دائما در حال تذکر دادن به فرزندش نگین است، محدثه با نگین درگیر است اما نگین حرفشنوی خاصی از مادرش ندارد و شکایت خود از مادرش را پیش پدر میبرد، گویی حاجمنصور داستان در تربیت نگین سهلتر میگیرد و منطقیتر برخورد میکند. در فیلم زندگی مشترک محدثه نمادی از زن سنتی جامعه ایران است اما شخصی است که همسرش از او راضی نیست، منصور از محدثه گلایهمند است چون بنابر اعتقاد او، محدثه دائم در آشپزخانه است و به خودش نمیرسد. او ذرهای از فداکاریهای محدثه را نمیبیند، او زن خانهدار نمیخواهد. خود کاراکتر حاج منصور فردی است که گویی میان سنت و مدرنیته گیر کرده است. او تکلیف خود را نمیداند، او میخواهد دیوارهای اضافی این عمارت قدیمی را از میان بردارد، در سکانسهای مختلفی از فیلم صحبت از دیوارهای خانه میشود، دیوارهایی که منصور داستان از آنها خسته است اما محدثه از برداشتن آنها واهمه دارد که مبادا با برداشتن آنها خانه از بنیان فروبریزد. در این میان صحبت از دیواری میشود که تمام بار خانه روی آن است پس نمیشود آن را برداشت، منصور این دیوار را با کمدی سراسری پوشانده اما گویی با این کار وضع از قبل بدتر شده است. رامتین اصرار دارد که این دیوار برداشته شود. کارگردان دیوارها را به عنوان نمادی از سنت اضافی میداند و آنها را دست و پاگیر و خستهکننده قلمداد میکند، این دیوارها حریمهایی است که امثال ساناز و رامتین و حاجمنصور به عنوان قشر روشنفکر جامعه خواستار کنار رفتن آنها هستند که حتی به نوعی از سوی فیلمساز محق هم دانسته شدهاند و تنها کاراکتر محدثه به صورتی وسواسگونه به این دیوارها وابسته است و برداشتن آنها را خطر تلقی میکند. اتفاقا مخاطب تنها محدثه را در این وابستگی محق نمیداند و از تفکر وسواسگونه او آزار میبیند بنابراین دیوارها و حریمهایی که در اینجا صحبت از آنها به میان میآید همان سنتهای جامعه ما هستند، اما آیا این سنت در جامعه ایران عجین شده با دین نیست؟ آیا نمیتوان خستگی از سنت را مترادف با خستگی از دین دانست؟ از سوی دیگر زندگی ساناز و رامتین در روایتی که حجازی برای مخاطب خود بازگو میکند، نمادی از زندگی یک زوج مدرن است، آنان هیچ قید و بندی در زندگی برای خود و دیگری قائل نیستند، ساناز نمیخواهد کسی صاحب او باشد، او میخواهد آزاد و رها زندگی کند. ساناز اکنون با رامتین است اما از رامتین میگذرد و میخواهد به متین بپیوندد، متین دوست رامتین معرفی میشود و این خود رامتین بوده که از ساناز خواسته که بعد از شکست عاطفی متین از نامزدش با او صحبت کند و در این زمینه به او کمک کند اما اکنون دیگر ساناز میخواهد به ترکیه نزد متین برود و از زندگی با رامتین دلزده است. ساناز در این فیلم مایه وسوسه و آشوب است. او با حرفهای خود اعتقادات متزلزل حاجمنصور را رو به ویرانی میبرد و شک و تردید را در دل او قوت میبخشد. یکی از نمادهایی که در فیلم دلالت بر غریزهجویی میکند کفش پاشنهبلند ساناز است، او از منصور خواسته که پاشنه کفشش را بچسباند. در سکانسهایی کارگردان حاج منصور را درگیر این کفش نمایش میدهد، فیلمساز با تاکید بر این نماد از کشمکشهای درونی کاراکتر منصور سخن میگوید، فردی که خواستار زن امروزی است، کسی که از زن سنتی دلزده است، پس در نگاه این فیلم کفش پاشنهبلند نمادی از غریزهجویی است که امثال منصورها در جامعه امروزین درگیر آن هستند، حاج منصورهایی که همانطور که ساناز میگوید دیگر مانند 20 سال پیش خود نیستند و شاید تنها از حاجی بودن و از اعتقادات و سنت، تنها تسبیح آن و اندکی اعتقادات و ارزشها را با خود به همراه دارند ولی نگرش آنان دیگر نگرش سنتی نیست، این دسته افراد در زندگی امروزین خواستهای دیگری دارند و در یک کلام روشنفکرانه میاندیشند. در این میان رامتین نیز کسی است که از همسر قبلی خود که به قول خودش زنی سنتی بوده جدا شده و اکنون با ساناز همراه است. او نیز سردرگم است و نمیداند خواستار چه سبک زندگی است. در روایت حجازی همه چیز در حال فروپاشیدن است. کارگردان در سکانسهایی با تقابل ساناز و حاجمنصور همچنین محدثه و رامتین و دیالوگهای دو نفره از حسرتهای این شخصیتها پرده برمیدارد. ساناز در فیلم در شرایط مختلف نزد منصور میآید و با حرفهایش آشوبی به دامن این خانواده میاندازد، منصور در برابر سخنان ساناز هیچ حرفی برای گفتن ندارد، ساناز کسی است که اعتقاد دارد باید از این مملکت رفت تا راحت شد، اینجا نمیگذارند و همه بیرحم شدهاند. او در دیالوگهایش تاکید دارد در اینجا هیچکس از هیچکس راضی نیست و بر این باور است که ما حق داریم آنطور که دوست داریم زندگی کنیم. حاج منصور در برابر حرفهای ساناز به فکر واداشته میشود، تفکری که معلوم نیست او را به کجا خواهد برد. ساناز به عنوان ناجی منصور، کمکم شک و شبهههای او را به یقین و به بیاعتقادی نزدیک میکند، پس معلوم نیست زندگی منصور و محدثه کی فروخواهد پاشید یا تا کی باید با این خفت و نارضایتی ادامه پیدا کند؟ از سوی دیگر نیز در پایان فیلم رامتین پا به حریم محدثه یعنی آشپزخانه میگذارد و آن دو نیز با هم همراه میشوند و از سنتهای قدیمی سخن میگویند و در این میان حسرتها و آرزوهای هر دو آشکار میشود، محدثه از حسرت درس و دانشگاه میگوید، رامتین نیز در حسرت زندگی گذشتهاش میماند. در این سکانس حتی محدثه میفهمد که از رامتین کوچکتر است. تردید، شک و پشیمانی در سکانسهای پایانی این فیلم موج میزند، تردیدی که به جان مخاطب مینشیند و معلوم نیست قرار است با اعتقادات و ارزشهای آنان چه کند اما حال ببینیم چنین فیلمی که از مشکلات اساسی برخی- باز هم تاکید میکنم برخی- از خانوادههای ایرانی سخن میگوید چه راهکاری را در پایان برای مخاطب سردرگم خود به همراه میآورد؟ در سکانسهای آخرین فیلم ساناز برای شرایط خود سخت میگرید، منصور که طبق روال همیشگی برای سیگار کشیدن به دستشویی حیاط رفته است، مانند یک اسیر و گرفتار زندانی است، او آنقدر ناکام است که هرچه کبریت میزند تا سیگارش را روشن کند موفق نمیشود و تنها پنجرهای کوچک رو بهروشنایی دارد، محدثه هم در فضای پشت آشپزخانه غمگین و باز هم ناکام به نمایش درمیآید. کارگردان حتی به خود زحمت نداده که تکلیف نسل بعدی را که همان نگین نوجوان داستان است مشخص کند، حتی در پایانبندی فیلم حجازی ذرهای از سنت طرفداری نمیشود. این مخاطب است که میتواند یکی از این سبک زندگیها را انتخاب کند. در واقع فیلم حجازی به گونهای است که هر یک از افراد جامعه که با آن مواجه شوند تاحدی میتوانند با یکی از کاراکترهای داستان همراه شوند و حق را با خود بدانند. «زندگی مشترک...» بهراحتی میتواند شک و شبهههای ذهن مخاطبان را که از پیش با خود به سالن سینما آوردهاند دوچندان کند و ناکامی شخصیتهای داستان را در دل آنان بنشاند. اصلا میتوان تضمین کرد که نسل جوان که در برابر این فیلم قرار میگیرد کدام نوع زندگی را انتخاب میکند؛ امثال محدثه را یا امثال ساناز را؟ در این فیلم دو خانواده به تصویر کشیده شده است که هر دو در مشکلات سختی دست و پنجه نرم میکنند اما آیا این خانوادههای به تصویر کشیده شده بازتابی از وضعیت همه خانوادههای ایرانی است؟ درست است که برخی خانوادهها اکنون در این معضلات گرفتارند اما آیا فقط بیان این مساله مشکلی را مرتفع خواهد کرد؟ حجازی فیلم خود را با پایانی باز خاتمه میدهد؛ شاید از هراس اینکه برچسب کلیشهای بودن بر فیلمش نخورد و شاید برای اینکه بهراحتی بتواند به جشنوارههای مختلف خارجی رهسپار شود اما باید از او پرسید که این کار را به چه قیمتی انجام داده است؟
به امید بیداری همه
--------------------------------------------------------------------------------
تحولی در سینما
http://evolutionofcinema.rasekhoonblog.com