روزی پیشوای هفتم (ع) به یکی از یاران خود به نام «سلیمان به جعفر» فرمود: چرا با عبدالرحمان بن یعقوب (که فرد فاسقی است) همنشین هستی؟ سلیمان گفت: او دایی من است. فرمود: او درباره خدا عقیدهای فاسد دارد. تو یکی از دو راه را باید برگزینی؛ یا همنشینی با او و ترک ما و یا همنشینی با ما و ترک او. سلیمان گفت: او هر چه میخواهد بگوید؛ وزر و وبالش بر عهده خودش میباشد. وقتی من عقیده او را نپذیرم چه گناهی بر من است!
فرمود: آیا نمیهراسی از این که عذابی فرود آید و هر دوی شما را فرا بگیرد؟ سپس فرمود: شخصی از یاران موسی بن عمران (ع) ولی پدرش از اعوان فرعون بود. وقتی لشکر فرعون موسی و پیروان او را تعقیب کرد، آن پسر از موسی و یارانش بازماند تا پدرش را موعظه کند و او را به موسی ملحق سازد. ولی وقتی فرعون و سپاهیانش در دریا غرق شدند، آن پدر و پسر نیز که در نزدیکی آنها بودند غرق شدند. چون خبر به موسی (ع) رسید فرمود: او (پسر) مشمول رحمت الهی است، ولی هنگامی که عذاب فرا رسد آن کس نیز که نزدیک گنهکار است بیدفاع خواهد بود. [1] .
پی نوشت ها:
[1] کافی، ج 2، ص 374 - 375.