اندیشه، پایه و بنیان هویت هر انسان را شکل میدهد. اندیشه بالنده، معیار امتیاز انسان از حیوان و سایرین است. اگر اندیشه به خمودی و ایستایی گرایید، انسان را در ردیف حیوان، بلکه پستتر از آن قرار خواهد داد.
امتیاز انسان به اندیشیدن وی است. آن که راههای اندیشه را بر خویش میبندد، از هویت انسانی سقوط میکند. ان شر الدواب عند الله الصم البکم الذین لا یعقلون، [1] «بدترین جانداران در پیش خدا انسانهای کر و لالی که نمیاندیشند، میباشند!» آنان که راههای اندیشه را، گوش و چشم، و راه بالندگی اندیشه گفتگو را بر خویش میبندند، صم بکم عمی فهم لا یعقلون. [2] چون راههای اندیشیدن را بر خود بستهاند و توان اندیشیدن از آنان گرفته شده است. خمودی و ایستایی اندیشه نتیجه عناد و استکبار و خود بزرگبینی آنان از حق است. نقش محوری اندیشه، شناخت خدا و باور زندگی بیپایان انسان است. اندیشه بالنده یعنی باور خدا. اندیشهای که به خدا نیانجامد، پندار است نه اندیشه. آن که از دین رو برمیتابد، گرفتار پندار است و از اندیشه بهرهای ندارد، و من یرغب عن ملة ابراهیم الا من سفه نفسه، [3] «هیچ کس به جز افراد سفیه و بیاندیشه، از دین ابراهیم (معیار هر دین آسمانی است) رو برنمیتابد». دوزخیان که پایان کارشان به دوزخ انجامیده، این حقیقت را ابراز میدارند که اگر اندیشه داشتیم، دوزخی نمیشدیم، لو کنا نسمع او نعقل ما کنا من اصحاب السعیر. [4] «اگر راه اندیشه (شنوایی) را نمیبستیم و اگر میاندیشیدیم، از دوزخیان قرار نمیگرفتیم.» امام صادق علیهالسلام در همین راستا میفرماید: اگر کسی اندیشمند باشد، دیندار خواهد بود، من کان عاقلا کان له دین. [5] . بر این اساس آنچه از آویختهها و پندارها و خرافات و فرهنگهای ابتذال و حتی بت پرستی دامن گیر بشر شده است، به خاطر خمودی و ایستایی اندیشه است. اگر کسی میاندیشید، فرهنگها و آداب و رسومهای جاهلیت و آویختهها و پندارها را نمیپذیرفت. به جای خدای مهربان که نورش سراسر هستی را فراگرفته است، بت نمیپرستید، اف لکم و لما تعبدون من دون الله افلا تعقلون. [6] «اف بر شما و آن بتهایی که به جز خدا پرستش میکنید، آیا شما نمیاندیشید.». اگر اندیشه، بالنده میشد، بت پرستی دامنگیر نمیشد. که بت پرستی ثمره تلخ خمودی و ایستایی اندیشه است. اگر اندیشه بالنده شود، تقلیدهای چشم و گوش بسته رخت برمیبندد، او لو کان آباءهم لا یعقلون شیئا. [7] «با این که پدران آنان بدون اندیشه دنبال بتپرستی رفتند، اینان نیز با پیروی چشم و گوش بسته کژراههی آنان را میپیمایند»! از این روست که اندیشه در مبدأ هستی، نظام هستی، انجام هستی، اندیشه در آغاز و انجام خویشتن، اندیشه در خزانهها و معارف وحیانی که قد جاءکم بصائر من ربکم، [8] معیار ارزش و قدر قیمت انسان قرار گرفته است. ان قیمة کل امرء و قدره معرفته. [9] «مقدار ارزش هر انسان به مقدار اندیشهی وی میباشد».
اندیشه در وحی الهی که خزاین بیپایان معرفت است، آیات القرآن خزائن [10] راه را شفاف و پیمودن راه را هموار میسازد، و هر رهرو را سریع به مقصد میرساند. اندیشه یعنی دیدن، و عمل و رفتار یعنی رفتن. اول دیدن آنگاه رفتن. که رفتن بدون دیدن نه تنها انسان را به مقصد نمیرساند، بلکه به مقدار سرعت خود انسان را از مقصد دور میسازد، العامل علی غیر بصیرة کالسایر علی غیر طریق فلا تزید سرعة السیر الا بعدا. [11] «رفتار بدون اندیشه همانند بیراهه راه پیمودن است، هر مقدار سرعت گیرد از مقصد دور میشود.» همان گونه که دیدن بدون رفتن نیز ایستایی و نیز گردش به عقب و ارتجاع خواهد بود.
پی نوشت ها:
[1] انفال، 22.
[2] بقره، 171.
[3] همان، 130.
[4] ملک، 10.
[5] کافی، باب وجوب طاعت العقل، ح 6.
[6] انبیاء، 67.
[7] بقره، 171.
[8] انعام، 104.
[9] معانی الاخبار، ج 1، ص 2.
[10] وسائل، ج 4، ص 849.
[11] تحف العقول، ص 266.