آیا ایران در زمان شاه ابرقدرت بود ؟
پنج شنبه 11 اردیبهشت 1393 10:39 PM
اين همه در تاريخ از بدهاي پهلوي گفته شد.
1-لطفا خوبي هاي حكومت پهلوي محمدرضا شاه رو هم ميگوييد.
2-لطفا خوبي هاي حكومت پهلوي رضا خان رو هم ميگوييد. كه چه خدماتي هر كدام جداگانه كردند براي ايران.
3-بدي حكومت محمدرضا شاه پهلوي چه بود.جداگانه بگوييد.ففط به خاطر لايحه كاپيتولاسيون و حمله به فيضيه و اين قبيل چيزاها.چيزهاي تازه بگوييد.اينها رو اطلاع دارم.
4-بابا دوره پهلوي كشورهاي حوزه خليج فارس مثل سگ از ما ميترسيدند.حالا در مقابل ما شير شدند اين عرب هاي موش خور.به خصوص عربستان و امارات.حساب نمي برند از ما.
5-امام خميني كه اومد صدام جرائت حمله به ايران كرد.اون موقع مثل سگ از شاه ميترسيد.فيلم و عكسش هست كه به صورت متواضعانه دست به سينه بود در مقابل شاه.يا پادشاه عربستان ماچ ميكرد دست شاه رو.حساب ميبردند.
6-بابا ما ابر قدرت بوديم.حتي ما اون زمان قرارداد30نيروگاه هسته اي با آمريكا بسته بوديم.كه درست كنيم اون زمان35سال پيش.نه الان.50سال عقب هستيم.
7-هي ميگوييد شاه بده.اگر اون زمان اين همه سلاح و مهات و جنگنده خريداري نمي كرد و نيروي هوايي تعليم نمي داد.ما در جنگ چيكار ميكرديم.با شاه مصاحبه كرده بودند.خبرنگار گفته بود كه الا حضرت چرا اينقدر هلكوپترهاي شكاري ميخريد.گفت تا زماني كه همسايه من يعني عراق تانك ميخرد.براي هريك تانك يك هلكوپتر شكاري ميخرم.
8-بابا اون موقع اين همه شيعه كشي نبود.در زمان شاه.گرگ و ميش پاي هم آب ميخوردند. الان ريخته بهم.همه جا شده شيعه كشي.
9-چرا اصلا امام با شاه شخصا حرف نزد كه نزد او بره و راهنمايش كنه.يهو انقلاب كرد.همه توازون رو ريخت بهم.چقدر پول ما بلوكه شده.نگذاشت لااقل ما اين تسليحات رو بگيرم جنگنده هاي اف 16 رو. لطفا يك به يك به صورت جداگانه پاسخ دهيد.با تشكر
با سلام و احترام. فرهيخته گرامي پبش از پرداختن به پاسخ سؤال هاي شما توجه به اين نكته لازم است كه هر چند ما وجود برخي اقدامات مثبت و خدمات در دوران حكومت پهلوي را در بخش هاي مختلف انكار نمي كنيم , اما بايد توجه داشت با توجه به نگاه استبدادي و استعماري حاكم بر كشور , اين اقدامات بيشتر در راستاي منافع حاكميت بود و نه آنچه خواست و اراده مردم بر آن تعلق داشت يا نياز آنان , آن را ايجاب مي نمود و حركت كلي كشور به سمت وابستگي روز افزون به بيگانگان و كاسته شدن از استقلال كشور بر همه اقدامات اين رژيم سايه افكنده است .
« اقدامات رضا شاه در دوران حكومت »
دوران سلطنت رضاشاه را ميتوان از ديدگاههاي گوناگون سياسي، فرهنگي و اقتصادي بررسي كرد. البته در زمينهي سياسي، خفقان و استبداد رضاخاني جايي براي دفاع از حكومت وي باقي نميگذارد و در زمينههاي فرهنگي هم اسلامستيزي و ترويج مقلدانه و سطحي فرهنگ غرب، كارنامهي او را تيره و سياه ساخته، ولي برخي گمان ميكنند اقدامات و برنامههاي اقتصادي رضاشاه مثبت و قابلدفاع است. بنابراين در اين نوشته تنها به آثار و پيامدهاي اقتصادي آن دوران ميپردازيم تا پاسخ پرسشي را كه در آغاز مطرح شد، ارايه نماييم.
عمدهترين اقدامات اقتصادي در دوران رضاشاه را ميتوان اينگونه اشاره و نقد كرد:
1. گسترش و افزايش روند صنعتي كشور:
البته اين روند عمدتاً در صنايع و به ويژه صنايع تبديليِ وابسته به بخش كشاورزي صورت گرفت. به نظر منتقدان، چون رضاشاه از سالهاي پاياني دههي 1300 شمسي به مالكي بزرگ و در دههي 1310 شمسي به بزرگترين مالك زمينهاي كشاورزي ايران تبديل شد، از اين رو ميخواست با ايجاد صنايع تبديلي و وارد نمودن آن به بخش كشاورزي، ارزش افزودهي محصولات خود را بالا ببرد. البته چنين ادعايي نامربوط به نظر نميرسد. زيرا رضاشاه با بودجهي دولت اقدام به تاسيس اين كارخانهها ميكرد و پس از رسيدن به سوددهي، به بهاي كمتر از قيمت واقعي، به خود يا وابستگان قدرت سياسي اختصاص ميداد.
2. ايجادصنايع سنگين و پايه:
شاه تصميم به تاسيس كارخانههايي همچون كارخانه ذوب آهن گرفت اما به دليل آغاز جنگ جهاني دوم اين كار انجام نگرفت. بر اساس آمار ارايهشده از سوي بانك ملي ايران در فاصلهي سالهاي 1304 شمسي به عنوان نقطهي عطف، تا سال 1318 شمسي مجموعاً 680 كارخانه كه به وسيلهي نيروي ماشين كار ميكردند در ايران تاسيس شدند كه در عرصههاي اقتصادي ميتوان از صنايع نساجي و شاخههاي آن، صنايع فلزي مانند ورشوسازي و… ،كارخانههاي توليد برق و صنايع همچون كارخانههاي نجاري و كبريتسازي و همچنين صنايع تبديلي بخش كشاورزي مانند كارخانههاي پنبهپاككني، روغنكشي، برنجكوبي، آردسازي و همينطور بخشهاي ديگر از صنايع مصرفي به فعاليت پرداخته و تعدادي از كارگران در اين بخش مشغول به كار گرديدند.
3. تاسيس راهآهن سراسري :
هرچند مسير راهآهن شمال به جنوب بحثهاي زيادي را در مجلس ششم برانگيخت و هنوز مخالفان رضاشاه و شيوهي حكومتي او معتقدند كه عبور خطآهن از شرق (شهر مشهد) به غرب و شمالغربي (شهرهاي كرمانشاه و تبريز)، هم هزينهي كمتري دربرداشت و هم به دليل اتصال به مناطق پرجمعيتتر باصرفهتر بود، با اينحال، اقدام به چنين كاري را در مملكتي كه راههاي بسيار اندك و نامناسب داشت، ميتوان جزو برنامههاي بلندپروازانه و نوگرايانهي حكومت رضاشاه و در جهت رشد اقتصادي محسوب نمود.
4. تاسيس بانك ملي:
تا قبل از تاسيس اين بانك درسال 1307 شمسي، بانك شاهي كه مستقيماً تحت نفوذ انگليس واساساً يك بانك انگليسي بود، كنترل حجم اسكناس و نقدينگي دركشور را به دليل اجازهي نشر اسكناس در اختيار داشت. ايجاد بانك ملي ايران كه در واقع به مثابه بانك مركزي بود، گام ديگري از اعمال نوگرايانهي رضاشاه در زمينهي كنترل هرچه بيشتر دولت بر امور اقتصادي و در جهت سياستهاي تمركزگرايانهي وي بود.
5. انحصاردولتي بازرگاني خارجي:
رضاشاه ادعا ميكرد چون بازرگانان ايراني ضعف بنيهي مالي دارند و يا از رسوم جديد تجارت بينالملل ناآگاهند يا طرفهاي تجاريشان بسيار قدرتمندند، براي پرهيز از مغبون شدن تاجران ايراني، انحصار تجارت خارجي را بر عهده گرفته و امتياز آن را به تاجران واگذار ميكند، تا طرفهاي تجاري، خود را همواره با دولت ايران رودررو بينند نه با يك بازرگان ايراني. بدين صورت به ادعاي رضاشاه، منافع ملي ما بهتر تامين ميشد.
در نقد و ارزيابي موارد بالا مي توان گفت در انحصار تجارت خارجي، دلايل زير را ميتوان اشاره كرد كه اولاً ناشي از سودجويي شاه بود، زيرا دستاندركاران انحصارتجارت، براي فروش امتياز هر بخش از تجارت خارجي، مبالغ هنگفتي از تاجران رشوه ميگرفتند و مزاياي فراواني براي آنان داشت.
ثانياً شاه از اين طريق درصدد كنترل تاجران بود. زيرا وي نقش طبقهي تاجران مستقل را در انقلاب مشروطيت آشكارا ديده بود و قصد كنترل آنها راداشت و هيچ كنترلي را موثرتر ازدر اختيارگرفتن رگِ حياتي آنها يعني مبادلات خارجي نميدانست.
ثالثاً از اين طريق توانست تاجران و سرمايهداران را بدون استفاده از زور و خشونت از صحنه خارج كند.
رابعاً از اين طريق ميتوانست با در اختيار گذاردن امتيازهايي جهت تجارت با بيگانگان به طرفداران خود، منافعشان با منافع رژيم پيوند كامل پديد آيد و بدين ترتيب رژيم پهلوي پايگاه اجتماعي خودرا در جامعه مستحكمتركند.
دربارهي قراردادن اقتصاد بازرگاني در اختيار دولت ميتوان گفت اين كار به تمركز فزايندهي حاكميت ياري رساند. بازرگاني از صورت پراكندهي بخش خصوصي، در زمان رضاشاه به انحصار دولت درآمد و اين دستگاه، شكل گسترده و متمركز پيداكرد. با در نظرگرفتن دو اهرم قدرت يعني نيروهاي اقتصادي وسيع و ارتش گسترده، دولت به شكل حاكميت متمركز ظاهرشد.
و اما در زمينهي دست اندازي رضاشاه براملاك واراضي كشاورزي بايد گفت اين اقدام كه وي را به بزرگترين مالك ايران تبديل كرد، سبب تحكيم و تمركز قدرت و تقويت ابزارها و پايههاي اقتدارگراييِ سلطنتي به ويژه بنيهي نظامي ميشد و اين كار، چيزي جز نارضايتي در بين مردم و روشنفكران، نتيجهاي به دنبال نداشت.
وابستگي به قدرتهاي سياسي همچون انگليس، شوروي و آلمان باعث شد كه پس از يك دهه، وابستگي رضاشاه به آلمان به شدت افزايش يافت و اين وابسته بودن صنايع كشور به آلمان، ضربهي مهلكي را در زمان جنگ جهان دوم به ايران وارد كرد. زيرا با خروج آلمانيها از ايران، با توجه به وابسته بودن اين صنايع، تمام آنها به آهنپارههايي بيارزش تبديل شدند.
و در رابطه با كشاورزي نيز با اين كه حدود 75 درصد از مردم ايران از طريق كشاورزي امرار معاش ميكردند، اما هيچگونه توجهي به امر كشاورزي نميشد. توجه رضاخان به ايجاد صنايع وابسته، باعث افزايش بيش از پيش مشكلات در بخش كشاورزي و ازدياد فقر و تنگدستي در بين اكثريت افراد جامعه بود و زمينهي نارضايتي در جامعه را دامن ميزد.
درمورد راهآهن نيز بايد گفت اگرچه ايجاد راهآهن يكي از اساسيترين آرزوهاي ملت ايران از اواسط دورهي قاجار بود و در توسعهي اقتصادي ايران نقشي اساسي داشت، اما روس و انگليس كه در پي تضعيف ايران بودند، به ايرانيان اجازهي تاسيس خطآهن نميدادند. انگليسيها در پي آن بودند كه براي رفع نيازهاي اساسي خود، راهآهن جنوب به شمال را در ايران احداث كنند كه به گفتهي احمدشاه، اين نقشهي راهآهن پاسخگوي نيازهاي كشور نبود. وي اظهار ميكرد كه راهآهن مطلوب ايران، خطي است كه پايتخت را به بنادر مهم ايران در جنوب و مراكز اقتصادي در شرق و غرب متصل كند. اما رضاشاه كه تابع دولت انگلستان بود، ميخواست از اين طريق بتواند كمكهاي انگليس به شوروي را تحت پوشش قرار دهد. ثانياً هزينهي سرسامآور گسترش راهآهن به مناطق كوهستاني همچون خرمآباد از اين مطلب خبر ميداد كه رضاشاه درصدد مهار نيروي عشاير كه نيرويهاي مخالف دولت مركزي بودند بود تا از طريق راهآهن بهتر بتواند جهت سركوب مخالفان اقدام به موقع انجام دهد.
درمورد احداث بانك ملي نيز بايد گفت كه اگرچه در روز 17 شهريور 1307 شمسي بانك ملي ايران به دست رضاشاه با تشريفات خاصي افتتاح شده، اما اين بانك عملاً نتوانست در مقابل بانك شاهي مقاومت كند. زيرا بانك شاهي اولاً امتياز چاپ و نشر اسكناس را بعهده داشت. ثانياً در هر شهري داراي شعبه بود و حال اينكه بانك ملي اينگونه نبود. ثالثاً اسكناسهاي هر شهري نام آن شهر چاپ شده بود و خرج كردن اين اسكناس در شهر ديگري نياز به كسر چهار شاهي براي هر يك تومان بود. رابعاً اينكه روي پولهاي شاهي تصوير ناصرالدينشاه چاپ شده بود و اين مساله ذهن رضاشاه را ميآزرد، اما طبق قرارداد، ميبايست تا پايان مهلت قانوني قرارداد صبر ميكرد.اما از رضاشاه حاضر به ادامهي اين روند نبود و مبلغ 250 هزار ليره يعني يك سيام بودجهي كل مملكت را به عنوان خسارت پرداخت كرد تا توانست اميتاز چاپ و نشر اسكناس را براي بانك ملي دريافت كند. لذا مقرر گرديد كه از آذر 1310 پولهايي كه در اختيار مردم است، به بانك شاهي تحويل داده شده و وجه آن را دريافت كنند. هر كسي لازم بود به شعبهي صادركنندهي بانك كه اسمش روي اسكناسها نوشته شده بود مراجعه كند. البته اين كار با اعتراض مردم مواجه شد و دولت اعلام كرد كه همهي شعبهها مي توانند وجه اسكناسها را پرداخت نمايند.
نتيجه آنكه ويژگيهايي كه رژيم پهلوي اول از آن برخوردار بود، چيزي نبود كه مردم خواهان آن باشند. به بيان ديگر، مسير حركت پهلويِ اول، عكس مسير حركت مردم ايران بود و حكومت را به سوي ضعف و سستي و عدم حمايت مردم سوق داد. بنابراين ميتوان گفت خيانت رضاشاه به جامعهي ايران، خود دليل فروكاستن حكومتش بوده است. اگرچه وجود عوامل داخلي همانند سياست مذهبزدايي، غربزدگي، حفظ رجال وابسته به غرب، ايجاد محيط رعب و وحشت، سياست چپاول و ثروتاندوزي هم، زمينههاي كاهش و در نهايت افول مشروعيت را رقم زد و عوامل بيرونياي هم چون جنگ جهاني دوم و… ضربات نهايي را بر پيکر اين رژيم وارد ساخت.
« اقدامات محمد رضا شاه »
وضيعت سياسي و اقتصادي ايران در زمان حكومت محمدرضا پهلوي كه حدود سي سال را در بر مي گيرد(1357-1320) يكي از دوره هاي حساس تاريخ ايران است كه در حد امكان به بررسي مختصر دوران فوق در چهار دوره مي پردازيم.
چهار دوره حكومت محمدرضا پهلوي:
1. از 1320-1325 كه ايران تحت اشغال نيروهاي بيگانه قرار داشت( آغاز حكومت محمدرضا)
2. دوره دوم به مدت هفت سال از 1325-1332 كه به فرار شاه از ايران و سقوط حكومت مصدق انجاميد.
3. دوره سوم به مدت دو سال از 1332-1334 بازگشت محمدرضا به ايران تا بركناري زاهدي از مقام نخست وزيري.
4. دوره چهارم از 1334 به بعد( كه اين دوره نيز با فراز و فرودهايي همراه است) دوره خودكامگي و صعود محمدرضا به اوج قدرت تا 1357 را در بر مي گيرد.
در يك تقسيم بندي كلي مي توان گفت محمدرضا در 14 سال اول حكومت خود هنوز نتوانسته بود قدرت پدرش را كسب كند ولي از 1334 به بعد قريب به مدت بيست و سه سال به تدريج توانست به يك سلطان مطلق العنان تبديل شود.(انقلاب اسلامي، زمينه ها و پيامدها، دكتر منوچهر محمدي، نشر معارف، اول/1380 ص74-73)
دوران چهارگانه فوق به اعتبار قدرت و موقعيت محمدرضا در دستگاه حكومت، جايگاه دول غربي و جنبش هاي سياسي داراي ويژگي هايي است كه بدانها اشاره مي گردد.
الف) از سال1320-1332
1. در اين دوره به طور كلي آمريكا و انگلستان مشتركا عمل مي كنند و دولت آمريكا در اجراي برنامه هاي خود در قبال ايران همسو با انگلستان است.
2. دولت محمدرضا ضعيف است و جنبش هاي داخلي و سياسي ايران آن را به طور جدي با چالش مواجه مي سازد.(اخراج تمام خاندان سلطنتي در دوره مصدق از ايران يك نمونه است.)
3. محمدرضا در تلاش دائم براي پديدآوردن الگوي حكومتي پدرش بود كه بر چند ركن اساسي، ارتش، ديوان سالاري، و دربار استوار بود.
4. وضعيت اقتصادي در كل جهان از جمله ايران بسيار بد بود، اندك درآمد نفتي كه براي دولت وجود داشت در دوره مصدق از بين رفت.
ب) از سال 1332(بصورت مشخص از 1334-1357(ويژگي هاي اين دوره)
1. انگلستان از عرصه سياست ايران رانده شد و جاي آن را آمريكا گرفت.
2. با سرمايه گذاري كمپاني هاي نفتي درآمدهاي نفتي به جيب دولت سرازير مي شد.
3. جنبش هاي سياسي درون ايران بعد از شكست مصدق (مهمترين چهره جنبش ملي) و ايجاد اختلاف ميان او و مهمترين چهره سياسي مذهبي( آيت ا… كاشاني) با رخوت و سستي مواجه شد.
4. وضعيت اقتصادي ايران با توجه به وضعيت تلخ گذشته نويد بخش مي نمود.
5. محمدرضا پهلوي عملا توانست پا جاي پدرش بگذارد و بسوي حكومت مطلق العنان پيش برود.( انقلاب اسلامي، پيشين، ص74)
6. حمايت بدون چون چراي آمريكا از محمدرضا
7. وابستگي ايران به غرب به حداكثر خود مي رسد.
8. درآمدهاي نفتي، تجهيز ارتش … غرور كاذبي را در محمدرضا ايجاد نمود كه باعث شد اين تصور را پيدا كند كه همه مردم با برنامه هاي او موافق اند (به تدريج دورشدن از واقعيت هاي جامعه و خواستهاي مردم)
9. اقدامات فرهنگي بطور كلي در تمامي عرصه ها( نشريات، كتب، راديو و تلويزيون، سينماها …) در تضاد آشكار با هنجارها و ارزشهاي اجتماعي مردم قرار گرفت.( انقلاب اسلامي، چرايي و چگونگي رخداد آن، ص76)
وضعيت سياسي:
وضعيت سياسي ايران در دوره هاي چهارگانه فوق را در قالب دو دوره كلي توضيح مي دهيم.
الف) وضعيت سياسي( دوره اول)
مي توان گفت چهارده سال اول سلطنت محمدرضا از دوره هاي پر از تشنج تاريخ ايران است. در سالهاي نخستين اين دوره شاه ايران اختيار چنداني نداشت و بيشتر نمايندگان مجلس در اثر اعمال نفوذ بيگانگان تعيين مي شد. در اين دوره چند نيروي فعال سياسي وجود داشت.
1. جنبش ملي به رهبري مصدق 2. نيروهاي سياسي مذهبي به رهبري آيت ا… كاشاني و نواب صفوي 3. حزب كمونيست توده كه بصورت مستقيم بواسطه شوروي تقويت مي شد.
با توجه به تعهد دول اشغالگر مبني بر تخليه ايران پس از جنگ جهاني، دولت شوروي از اين تعهد سر باز زد زيرا نتوانسته بود امتياز استخراج نفت شمال را بدست آورد، به همين دليل بعد از موافقت با خروج كه با تلاش قوام السلطنه و تهديدات غربي ها ميسر شد حزب دموكرات را در آذربايجان به حكومت رساند. پس از حل مسأله آذربايجان سوء قصد نسبت به جان محمدرضا صورت گرفت كه انگشت اتهام متوجه حزب توده شد. در نتيجه دولت آن حزب را منحل اعلام نمود.
همزمان با جنبش ملي و روحانيت به رهبري آيت ا… كاشاني به فعاليت وسيعي براي اعاده حقوق مردم ايران از شركت نفت ايران- انگليس دست زدند.
با انتصاب رزم آرا به نخست وزيري، تلاش هايي براي جلب رضايت انگليس در مسأله نفت صورت گرفت و قراردادي كه منفعت انگليس را تضمين نمايد منعقد شد ولي پيش از تصويب مجلس رزم آرا توسط گروه فدائيان اسلام ترور شد. ترور رزم آرا كه رئيس ستاد ارتش نيز بود و بسيار قدرتمند بود وحشت زيادي در دل رجال سياسي دولت انداخت.
به زودي طوفان سياسي عظيمي به راه افتاد و قدرت شاه را به لرزه درآورد و او را مجبور ساخت تا پس از تصويب قانون ملي شدن نفت دكتر مصدق را به نخست وزيري انتصاب كند.( انقلاب اسلامي، زمينه ها و پيامدها، پيشين ص74-77، انقلاب اسلامي، چرايي و چگونگي رخداد آن، ص61-64 نشر معارف چاپ سي ام/1382)
پشتيباني گسترده مردمي و روحانيت از مصدق او را به قدرت بلا منازع تبديل نمود بگونه اي كه دو سال و اندي حكومت مصدق را مي توان يكي از دوره هاي خفت بار محمدرضا شمرد. او در اين دوره تمامي اختيارات محمدرضا را گرفت از جمله اختيار ارتش و نيروهاي انتظامي، خواهران و برادران و حتي مادر شاه را به خاطر دخالت هاي ناروا در امور دولتي از ايران اخراج نمود از جمله اشرف خواهر دو قلوي محمدرضا كه گفته مي شود شديدا روحيه محمدرضا را تضعيف نمود.( انقلاب اسلامي، زمينه ها و پيامدها، پيشين ص77-79)
علل سقوط مصدق:
با وجود قدرت فوق العاده نخست وزيري مورد علاقه و منتخب مردم( دكتر مصدق) وضعيت ادامه نيافت.
1. دولت مصدق نتوانست با دولت آمريكا و انگليس بر سر مسأله نفت به توافق برسد.
2. تلاش گسترده خانواده شاه مخصوصا اشرف پهلوي در متقاعد كردن سازمانهاي جاسوسي و مقامات غربي مبني بر اينكه ادامه جريان( جنبش ملي و مذهبي) به نفع غرب هم نيست.
3. طرح بهانه كودتاي كمونيست ها در ايران.
4. ايجاد شكاف ميان مليون( مصدق) و ملي مذهبي ها( آيت ا… كاشاني)
اين عوامل باعث شد كه سازمان سيا با همكاري سازمان اينتلجنت سرويس انگليس دست به كودتا بزند و حكومت مصدق را به راحتي ساقط كند. شاه كه به مدت يك هفته از كشور فراري بود بعد از كودتا و دعوت سپهبد زاهدي دوباره راهي كشور شد و كودتا را به قيام ملي خواند.(رك انقلاب اسلامي، چرايي و چگونگي رخداد آن ص64-65) و بعد از يكسال زاهدي را محترمانه به عنوان سفير به سوئيس تبعيد نمود تا با تعيين افراد صد در صد مطيع به قدرت مطلق دست يابد. دكتر منوچهر اقبال كه خود را غلام خانه زاد محمدرضا مي دانست اين مهم را عملي نمود.( همان، ص79)
از اين دوره به بعد 1334 قدرت شاه در تمامي زمينه ها گسترش بيشتري مي يابد.
ب) دوره دوم (1357-1332)
با وجودي كه از 1334 به بعد تمامي تلاش محمد رضا در جهت سلطه بر تمامي اركان قدرت دور مي زند، به اعتبار تأثيرپذيري و وابستگي شديد به آمريكا تحولات ناخواسته اي را نيز مجبور است پديد آورد. در سال 1339 كه در آمريكا حكومت تغيير كرد و جان. اف. كندي به قدرت رسيد، دولت آمريكا سياست ليبراليسم را در پيش گرفت و به ظاهر جان. اف. كندي به دليل متهم بودن محمد رضا به ديكتاتور از او خوشش نمي آيد به همين دليل شاه به علم و اقبال توصيه نمود كه دو حزب به نام (مليون و مردم) به وجود آورند. همچنين محمد رضا، اميني را به نخست وزيري منسوب نمود كه مورد اعتماد آمريكا قلمداد مي شد. ولي اين نگراني كه مبادا اميني موقعيت او را به خطر اندازد باعث شد كه شاه به آمريكا برود، او در مهماني رسمي كندي توانست آنها را متقاعد كند كه دولت آمريكا به جاي اميني با خود شاه طرف باشند. توافق با دولت به اصطلاح ليبرال آمريكا عملا محمدرضا را به مطلق العناني در حكومت رساند. محمدرضا پس از بازگشت از آمريكا هويدا را به نخست وزيري منصوب نمود و نخست وزيري هويدا بيش از 12 سال طول كشيد. در اين دوره (1940) به بعد محمد رضا به يك سري اقداماتي دست زد كه زمينه را براي نطق تاريخي امام و قيام خونين 15 خرداد 42 فراهم نمود و عملا تمامي جامعه ايران را رو در روي حكومت قرارداد و زمينه سقوط سلطنت پهلوي را در سال هاي بعد فراهم نمود. به چند نمونه از اقدامات محمد رضا اشاره مي گردد.
1. انقلاب سفيد 2. تغيير تاريخ به تاريخ شاهنشاهي 3. جشن هاي دو هزار و پانصد ساله (كه گفته مي شود تمامي امكانات آن را از پاريس آورده بودند) 4. سركوب شديد نيروهاي سياسي معترض و معارض دولت. اين دوره دوره مطلق العناني محمد رضا پهلوي بود. و اگر دولت با چالشي مواجه بود اعتراض هاي مردمي بود، ديگر كسي در سطح اركان قدرت مزاحم شاه نبود و غربي ها هم او را ژاندارم منطقه مي دانستند.
نيروهاي معارض نيز هيچ گونه حقي در عمل در فعاليت هاي سياسي نداشتند.(1) به همين دليل فعاليت هاي سياسي به فعاليت هاي نظامي و چريكي تغيير جهت مي دهد.
وضعيت اقتصادي:
مي توان گفت از يك نظر وضعيت اقتصادي ايران در اين دوره نسبتا خوب بود، اگر از زبان آمار و ارقام نگاه كنيم درآمد نفتي از سه ميليارد دلار در سال 1332 به 53 ميليارد دلار در سال 1356 رسيد و درآمد سرانه 11514 دلار با اين وجود در جامعه ايراني در بخش هاي فقير جامعه، فقر هر روز بيشتر و شكاف طبقاتي عميق تر مي شد كه اين امر دلايلي دارد:
1. عدم توزيع منصفانه باعث رشد اقتصادي يك طبقه خاص وابسته به حكومت مي شد.
2. عمده مقاطعه كاري هاي پر سود، طرح هاي پرمنفعت دولتي … مال مقامات حكومتي بود.
بر اساس يك برآورد تنها در فاصله 1352-1355 حق كميسيون مقام هاي دولتي از يك ميليارد دلار فراتر رفت(2) اين نوع توزيع ثروت بخشي از جامعه ايراني كه شالوده حكومت شاه را تشكيل مي دادند (اعضاي دربار، ارتش، ساواك، و بلندپايگان ديوان سالاري) و مورد اعتماد شخص شاه بودند تعلق مي گرفت.(همان، ص 464).
3. حدود چهل درصد از بودجه كشور به ارتش اختصاص داده مي شد كه تعداد نيروها و پرسنل آن هر روز بيشتر و بيشتر مي شد و در سال هاي آخر به 413 هزار نفر رسيده بود. حدود 20 هزار مستشار نظامي آمريكا (به ازاء هر صد سرباز يك مستشار نظامي) فعاليت مي كرد. و تعداد اعضاي ساواك غير قابل شمارش بود، بر اساس برآورد يك ديپلمات غربي در تهران از هر هشت نفر افراد بالغ يك نفر جاسوس ساواك هستند.(3)
ارتش بودجه مخفي نيز داشت به اضافه 40 درصد بودجه رسمي. 20 درصد خانواده هاي سطح بالا سهم خود را در هزينه ها از 79/51 درصد در سال 1339 به 56/55 درصد در سال 1353 افزايش دادند؛ ولي در مقابل 40 درصد خانواده هاي سطح پايين در همين دوره سهم خود را از 13/9 در صد به 96/11 درصد كاهش دادند.(ر.ك: همان، ص 491).
به موجب آمار احمد اشرف صرفا 5/1 درصد جمعيت كشور سهم خود را در درآمد ملي بالا برده بودند.(ر.ك: همان، ص 508).
4. تنها ده درصد از درآمد سرشار نفت و كمتر از 15 درصد از كل واردات به امر توسعه اختصاص مي يافت.(ر.ك: همان، ص 464).
5. خانواده سلطنتي كه جمعا از 63 شاهپور و شاهدوخت … تشكيل شده بود بخش عظيمي از ثروت را به خود اختصاص مي داد، جمع ثروت اين خانواده به بيش از بيست ميليارد دلار مي رسيد.(ر.ك: ص 331-332).
6. شركت ملي نفت به صورت محرمانه ولي دائمي مبلغ كلاني به حساب شخصي شاه واريز مي نمود. به گونه اي كه سرمايه شخصي شاه به يك ميليارد رسيده بود(1350).(تاريخ تحولات اجتماعي ايران، جان فوران، ترجمه احمد تدين، ص 464 و كتاب ايران بين دو انقلاب، پيشين، ص 538).
با اين سرمايه ها نهادهايي اداره مي شد كه آنها نيز هدفي جز سلطه بيشتر حكومت بر تمامي ابعاد زندگي مردم نداشتند مثل نهاد پهلوي كنترل و نفوذ در مراكز مهم اقتصادي يكي از وظايف اين نهاد بود به گونه اي كه در بيش از 207 شركت سهام داشت(همان)و بخش مهمي چون مسكن، مصالح ساختماني، بيمه، هتل ها، اتومبيل و… را كنترل مي كرد.
كنترل شديد دولت بر تمامي اركان اقتصاد خود به خود باعث مي شد كه مردم از مزاياي اقتصادي محروم شود.
در ادامه به بررسي وضعيت بخش كشاورزي و صنعت در دوران پهلوي دوم پرداخته مي شود:
1. در بخش كشاورزي
از مجموع 12 درصد زمين هاي قابل كشت در كشور صرفا 6 درصد به طور دائمي كشت مي شد. مالكان زمين ها عمدتا رؤساي عشاير خوانين و مالكان بزرگ بودند كه با اصلاحات ارضي تنها اقتدار دولت به جاي اقتدار مالكان جايگزين شد؛ زيرا اصلاحات ارضي عمدتا با نيت از بين بردن نفوذ مالكان مستقل انجام شد. لذا در اصلاحات ارضي تنها 9 درصد كشاورزان صاحب زمين شدند، در حالي كه ادعاي دولت بر اين بود كه 50 درصد زمين ها در اختيار مردم قرار مي گيرد.(انقلاب اسلامي چرايي و چگونگي آن، پيشين ص 108-111، تاريخ تحولات اجتماعي پيشين، ص 478).
نتايج سياست هاي اقتصادي زمان شاه به گونه اي شد كه ايران با اينكه تا آن زمان در بسياري از مواد غذايي خود كفا بود، به عنوان يكي از وارد كنندگان مواد غذايي تبديل شد و نيروهاي كار فراواني به صورت بيكار به شهرهاي بزرگ مهاجرت نمودند.
2. در بخش صنعت:
مهم ترين صنعت ايران نفت بود، با وجود كه قيمت نفت در سال 1352 از 22 ميليارد دلار به بيش از 92 ميليارد دلار رسيد ولي به دليل نبود برنامه هاي دور انديشانه و بلند مدت از يك سو و علاقه شاه به كارهاي تشريفاتي و نمايشي و قدرت نمايي از سوي ديگر باعث شد كه بخش عظيمي از اين سرمايه هدر برود.(انقلاب اسلامي، قبلي، ص 113). هزينه هاي سرسام آور نظامي كه در سال 1356 به بيش از 5/9 ميليارد دلار رسيده بودبخش عمده درآمدها را جذب مي كرد.(ر.ك: همان، ص 114). به دلايل فوق و با وجود سرمايه هاي كلان در بخش صنعت غير نفتي سرمايه گذاري مفيدي انجام نمي شد؛ لذا درآمدهاي ايران عملا تا پايان دوره حكومت پهلوي وابسته به نفت بود. به عنوان نمود در سال 1353، 98 درصد صادرات ايران را نفت تشكيل مي داد.(ر.ك: همان، ص 465 و طبقه، سياست و ايدئولوژي، دكتر منصور معدل، ترجمه محمد سالار كسراييف مركز بازشناسي ايران و اسلام(باز) 1382، ص 243)
« ماهيت حكومت پهلوي اول و دوم»
توجه به تاريخ به خصوص تاريخ معاصر ايران، نشاندهنده فراز و نشيبهاي فراواني است. حكومت پهلوي اول و دوم را ميتوان يكي از نشيبهاي تاريخ معاصر ايران در نظر گرفت. اگر مطالعهاي اجمالي نسبت به تاريخ داشته باشيد، به اين نكته خواهيد رسيد كه رضاخان ابتداي رويكارآمدن به عنوان نجات دهنده ايران از آشوب و هرج و مرج در نظرها جلوهگر شد. كودتاي اسفند 1299 را كه مقدمهاي براي سيطره رضاخان قزاق بر امور ايران است، به منظور سامان دادن جامعه هرج و مرج زده مشروطه در نظرها آوردند. اعلاميههايي كه توسط كودتاگران در اين ايام صادر شد همگي به اين مطلب اشاره داشت. به نظر برخي رضاخان آمده بود تا آرمانهاي نهضت مشروطيت ايران را جامه عمل بپوشاند. يعني آرمان مبارزه با استبداد و استعمار و احياي استقلال گذشته ايران.
سؤال اين است كه چرا بايد نهضتي كه به دنبال استقلال و آزادي است تبديل به حكومتي وابسته و مستبد شود. اين همان غفلت و انحراف تاريخي كشور ايران است. تعجبي نيست كه گذشتگان ما رضاخان را منجي كشور در نظر گرفتند، چرا كه وي در ابتدا چهره واقعي خود را نشان نداده و جامعه ايران نيز از نظر اطلاعات تاريخي ضعيف بود. تعجب از برخي افرادي است كه امروزه عليرغم آشكار شدن چهره واقعي استبداد وابسته پهلوي و نيز اين همه منابع و اطلاعات تاريخي هنوز هم به نظر گذشتگان معتقد و رضاخان را اصلاحگر ميدانند. اين امر را بايد در عدم تشخيص مرز خدمت و خيانت در نظر آورد.
براي آگاهي بيشتر اين دسته ميتوان چنين استدلال نمود كه اگر در اين دوران، به ظاهر پيشرفتهايي هم صورت گرفته، به دليل وارداتي بودن فاقد ارزش است و نميتواند پايدار و ريشهاي باشد. اصلاحات زماني ريشهاي و پايدار است كه از دل جامعه به صورت خودجوش برآيد، نه اينكه به صورت زائدهاي اجباري به جامعه پيوند بخورد. نتيجه اين پيوند اجباري چيزي جز تباهي منابع نيست. اصلاحاتي كه ديگران براي ما انجام دهند اولاً از روي دلسوزي نيست و هيچگاه منابع مطلوب را در اختيار ما قرار نميدهند و حداكثر كاري كه انجام ميدهند در اختيار گذاشتن منابع دست چندم و بعضاً از رده خارج است.
ثانياً اين اصلاح به گونهاي طراحي خواهد شد كه وابستگي ما را به دنبال داشته باشد. اين اصلاحات چنانكه تاريخ نيز نشان داد، در بسياري از موارد جامعه ايران را به يك جامعه نيمهصنعتي وابسته تبديل نمود. صنعتي كه هم از نظر منابع اوليه، هم از نظر متخصص، و هم از نظر بازار فروش به ديگران وابسته بود و مسائل زيربنايي ما را حل نكرد و به صورت اصلاحاتي ظاهري واقع شد. غير از اينكه به اعتقاد بسياري، اين اصلاحات نه در راستاي نيازهاي واقعي كشور كه به منظور سامان دادن وضعيت استعمار در ايران بوده است. به عنوان نمونه، در مورد راهآهن ايران گفته شده نياز واقعي كشور به ايجاد خط راهآهن در مسير غرب به شرق و در راستاي جاده ابريشم به عنوان مهمترين شاهراه مبادلاتي ايران بود، در حالي كه راهآهن ايجادي در دروه رضاخان در راستاي اهداف نيروهاي نظامي انگلستان در جنگ جهاني اول بوده است. مسير جنوب شمال راهآهن به منظور انتقال نيرو و تجهيزات ارتش انگلستان به روسيه در جهت مقابله با حملههاي آلمان صورت گرفت.
نكته مهمي كه در مورد حاكميت پادشاهي پهلوي در ايران وجود دارد اين است كه ايران به مانند هند نبود كه استعمار به صورت مستقيم بتواند در آن حضور داشته باشد و منابع و ذخائر آن را به گونه علني به تاراج ببرد. ايران به دليل منابع فكري و فرهنگي قوي و نيز قدرت سياسي اجتماعي روحانيون، به عنوان مدافعان حريم هويت و منافع ملي ايران، مانع از اين ميشد كه استعمار بتواند به صورت مستقيم و علني به تاراج منابع و امكانات بپردازد، لذا براي تاراج لازم بود اقدامات به صورت غير علني و توسط دستنشاندگان اجرا شود. به اين منظور تصميم جامعه استعماري بر اين قرار گرفت كه تحت عنوان اصلاح امور، فردي را در ايران به قدرت برساند و جامعه ايران را با امور ظاهري فريب داده تا در پرتو آن هم به مطامع خود برسند و هم به راحتي منابع ملي را به تاراج ببرند. اين نكتهاي است كه هم در دوره رضاخان موجب انحراف جامعه ايران شد و هم امروز برخي از افراد جامعه ما را به قضاوتهاي اينچنين ميكشاند به گونهاي كه نتوانند مرز خدمت و خيانت را تشخيص دهند.
مسائل زير به عنوان نمونهاي از اقدامات دوران پهلوي است كه نسبت به آن توضيحاتي ارائه ميشود شايد بتواند اين مرز و خط را بيشتر نشان دهد.
1. بازگشت كشور به نظام استبدادي از نوع وابسته آن؛ حكوت رضاخاني بدون هيچ ترديد جامعه ايران را به يك حكومت نظامي خشن و استبدادي تبديل كرد. اين امر به گونهاي واضح است كه حتي طرفداران اين رژيم نيز نميتوانند آن را انكار كنند. ترورهاي وسيع حكومت رضاخان و فرزند وي نسبت به مخالفان امري نيست كه با مباني يك نظام مطلوب سازگار باشد چه رسد به جامعه ديني ايران.
2. بيتوجهي به منافع و منابع ملي، همانگونه كه قبلاً نيز اشاره شد حكومت پهلوي در راستاي خدمت اجانب و استعمار روي كار آمد، بنابراين منطقي است كه نسبت به منابع ملي ايران نيز بيتوجه باشد. به عنوان نمونه يكي از پيمانهايي كه در دروان رضاخان بين ايران و همسايگان آن بسته ميشود، پيمان سعدآباد است. از نتايج اين پيمان ازدست رفتن بسياري از نقاط حساس و استراتژيك كشور بود. اروند به نفع عراق، بلنديهاي استراتژيك آرات به نفع تركيه، و … وجه المصالحه ايران و ديگران بود كه به واسطهگري انگستان منعقد شد.
3. اسكان عشاير : يكي از اقدامات تأمل برانگيز دوران پهلوي نابودي و اسكان عشاير بود. اين امر علاوه بر اينكه موجب نابودي صنعت دامداري و كشاورزي و جايگزيني نفت به جاي آن، كه خود مايه وابستگي ديروز و حتي امروز ما بود، موجب شد امنيت مركزي ايران نيز از بين برود. نيروهاي ايلات و عشاير در ايران هماره به عنوان نيروهاي غير رسمي نظامي عمل كرده و موجب تأمين امنيت مناطق مرزي و مركزي ايران از تهاجمات بودند. سركوب و اسكان ايشان باعث از بين رفتن اين نيروي امنيتي عظيم شد و جامعه ما را از نظر امنيتي با چالشهاي بسياري مواجه كرد. در نقلي تاريخي آمده است كه روزي يكي از وابستگان سفارت انگلستان در ملاقاتي با رضاخان، نسبت به از بين بردن عشاير كه با عملياتي نظامي و خشن صورت گرفت تشكر ميكند.
او در اين باره ميگويد: قبل از سركوب عشاير اگر ميخواستيم چيزي از ايران ببريم، بايد به هزاران نفر از عشاير رشوه ميداديم و در نهايت هم موفق نميشديم يا اگر موفق ميشديم چندان بهرهاي برايمان نداشت. رضاخان از وي ميپرسد كه امروز چه ميكنيد؟ وي در جواب ميگويد ديگر با حضور شما لازم نيست به هزاران نفر رشوه بدهيم، هرچه بخواهيم ميبريم. ( به نقل از كتاب شرح زندگاني من، عبدالله مستوفي) اين امر نشاندهنده اين است كه در اين دوران خواسته شده به واسطه فعاليتهاي ظاهري منابع عظيم ما به تاراج رود.
4. نابودي فرهنگ بومي: يكي از اقدامات مهم و مخرب دوره پهلوي، از بين بردن فرهنگ بومي و ملي جامعه ايران و تمسك به فرهنگ غربي بود. رضاخان و همكاران فرهنگي وي به قصد پيشرفت دست به نابودي فرهنگ ملي و سنتهاي عظيم تاريخي ايران زدند. در اين دوران بود كه كساني اين ندا را سر ميدادند كه اگر ميخواهيد پيشرفت كنيد بايد از فرق سر تا نوك ناخن پا فرنگي شويد. حال اگر واقعاً به پيشرفت دست مييافتيم، حرفي نبود، ولي پيشرفت ما محدود شد به همين تغيير ظاهري و غربي شدن از فرق سر تا نوك پا در قالب لباس و پوشش. نكته حائز اهميت اين است كه مگر فرهنگ ما چه مشكلي داشت كه ميخواستيم به جاي آن دست با دامان مدرنيسم شويم. امري كه تنها باعث از ميانرفتن سنتهاي پويا و خلاق جامعه ايران شد و جامعه ما را تا مدتها از داشتههاي غني خود محروم ساخت. اين امر تنها به بركت انقلاب اسلامي بود كه شكسته شد و ما در اين دوران سعي كرديم به فرهنگ اصيل خود نزديك شويم. توجه به فرهنگ و انديشه ديگران زماني مفيد است كه ما بدانيم از ديگران چه ميخواهيم و چه نميخواهيم. به معني بهتر دست به انتخاب بزنيم و براي ارتقاء سنتهاي خود و تكامل آن از تجربههاي ديگران بهرهمند شويم. اما اگر قرار بر اين باشد كه انديشههاي ديگران بخواهد جايگزين داشتههاي ما شود ديگر اميدي به پيشرفت نيست. زيرا ميوه هر درختي بايد متناسب با ريشه آن باشد.
5. يكي از مسائلي در مورد دوران پهلوي حائز اهميت است، مقاومت اين نظام در برابر حركتهاي ملي ايرانيان بود. جريان مخالفت با نهضتهاي ديني و ملي جامعه ايران همچون نهضت ملي شدن صنعت نفت، در كودتاي 28 مرداد نمونهاي از اين امر است. چگونه ميتوان يك نظام سياسي را نظامي اصلاحگر و به دنبال پيشرفت در نظر گرفت، در حالي كه در برابر اين حركتهاي ملي و نوگرايانه مقاومت دارد.
« ترس كشورهاي حوزه خليج فارس از ايران پيش از انقلاب اسلامي »
اينكه كشورهاي حوزه خليج فارس از ايران قبل ار انقلاب اسلامي ترس داشتند نه به دليل استحكام دروني كشور ما بلكه به دليل حمايت بيش از حد قدرتهاي بزرگ به ويژه امريكا از كشور ما بود كه به عنوان ژاندارم منطقه در حقيقت حافظ منافع آمريكا در منطقه بود در حقيقت ترس كشورهاي عربي منطقه از ايران , به دليل هراس از آمريكا و قدرتهاي بزرگ منطقه بود نه خود ايران به تعبيري ايران آن زمان همچون مترسك درون مزرعه بود كه نقش ترساندن پرندگان را بر عهده داشت هر چند از درون تهي بود .
اينكه صدام جرأت پيدا كرد به ايران حمله كند به دليل شرايط كشور پس از انقلاب و اشفتگي آن و حمايت امريكا و ساير قدرتهاي بزرگ از اين كشور در حمله به ايران براي از بين بردن انقلاب اسلامي بود كه تا پيش از آن به عنوان ژاندارم امريكا در منطقه نقش ايفا مي كرد و پس از ان خطري براي منافع اين كشور محسوب مي گرديد و در قدرت و عظمت انقلاب اسلامي همين اندازه بس كه با وجود همه دشمني ها و حمايت هايي كه از رژيم بعث عراق مي شد , اما در طي هشت سال نتوانستند به اهداف خود دست يابند و نه تنها انقلاب اسلامي شكست نخورد كه امروز به عنوان يك قدرت در سطح منطقه قلمداد مي شود .
هر چند در دوران پهلوي , آمريكا قرار دادهايي مبني بر احداث تأسيسات هسته اي در ايران را امضا نمود , اما با توجه به اينكه همه تجهيزات و دانش آن وارداتي بود همچون بيشتر صنايع كشور در ان زمان در عمل وابستگي بيشتر كشور ما را به همراه داشت و سود چنداني عايد كشور ما نمي گردد و با وجود اينكه با انقلاب اسلامي , كارشكنيهاي زيادي در اين زمينه انجام شده است و از نظر زمان بندي عقب افتاده ايم , اما آنچه امروز به دست اورده ايم توانمندي نوين هسته اي بومي است كه به دست دانشمندان و متخصصان ايراني و در سايه سنگين همه دشمنيها و تحريم ها و فشارها بدست آمده است كه بسيار ارزشمند است و اين گونه نيست كه هر گاه اين كشور نخواست ما را از داشتن آن محروم نمايد .
اگر چه برخورداري از نيرو و تجهيزات پيشرفته نظامي در جاي خود لازم است , اما اگر اين توان نظامي وابسته به ساير كشورها باشد و در خدمت تأمين منافع آنان , اين نيرو در عمل ارزش چنداني نخواهد داشت . آنچه موجب ارزش و عظمت يك كشور است نه داشتن تجهيزات نظامي زياد , بلكه داشتن روحيه عظمت و بزرگي و استقلال و ايستادن روي پاي خود است . امروز شاهديم كه كشورهاي عربي بزرگترين خريداران اسلحه و تجهيزات در منطقه هستند , اما آيا اين تجهيزات براي آنها قدرت و عظمت به ارمغان آورده است يا عظمت از ان كشور ماست كه روي پاي خود ايستاده و در زير تحريم ها وفشارها به تكنولوژي ها و فناوريهاي نويني در زمينه نظامي دست يافته است كه چشم دشمنان را خيره كرده است و آنان را به حيرت وا داشته است نمونه كوچك توان نظامي ايران در جنگ سي و سه روزه حزب الله لبنان و جنگ بيست و دو روزه و هشت روزه اسرائيل به غزه را شاهد بوديم كه رژيم صهيونيستي را در رسيدن به اهداف خود نا كام گذاشت . آيا داشتن برخي امكانات مادي و نظامي و برخوردار بودن از رفاه مادي پذيرفته است يا حركت در مسير عزت و سربلندي حقيقي راهي كه انقلاب اسلامي پيمود راه ي بود كه با الهام از اين شعار نهضت حسيني عليه السلام بود كه « هيهات منا الذله »
رقابت تسليحاتي كشور ما با كشور عراق نه در جهت تقويت و استحكام كشور بلكه در راستاي اهداف استعماري آمريكا بود كه اين دو كشور را به عنوان حافظان منافع غرب در منطقه معرفي نموده و اسلحه و تسليحات خود را اين دو كشور به فروش مي رساند.
اگر در زمان حكومت پهلوي اين مقدار شيعيان در معرض آسيب قرار نداشتند , اين بدين جهت بود كه عظمت و قدرت شيعه هنوز به اثبات نرسيده بود , اما پس از انقلاب اسلامي و در شرايطي كه دين افيون ملت ها معرفي مي گرديد , حضرت امام با همراهي و مجاهدت مردم بر پايه تفكر اسلام ناب انقلابي را رهبري كرد و حكومتي را بر پا نهاد كه خط بطلان بر همه تصورات و تئوري هاي در مورد دين كشيد و نقش دين و پوياي مذهب تشيع را به اثبات رساند و حيات جمهوري اسلامي و استقامت آن در برابر هجمه دشمنان اسلام و حركت رو به رشد آن و فايق آمدن بر مشكلات و برافراشتن پرچم ضديت با نظام سلطه و حمايت از مظلومان و برقراري نظامي عادلانه موجب گرديد كه دشمنان اسلام از تأثيرات و نفوذ آن به هراس افتاده و به مقابله با آن برخيزند كه در اشكال مختلف همچون اختلاف افكني ميان مسلمانان و طرح هلال شيعي و شيعه هراسي و …به مقابله با آن بپردازند . در واقع موج مقابله با شيعيان برخاسته از موج تأثير گذار نفوذ اسلام ناب به عنوا ن الگوي حكومتي توسط انقلاب اسلامي است كه الگوهاي غربي را به چالش كشيده است و ريشه دشمني آنها با نظام اسلامي و تشيع به همين دليل است كه نظام جمهوري اسلامي و مكتب تشيع , بنيان و اساس نظام سلطه را نشانه رفته است .
برخلاف آنچه اشاره نموده ايد , حضرت امام در دوران مبارزات با رژيم ستمشاهي , بارها و بارها شاه را نصيحت كردند كه در مسير خدمت به مردم و كشور قدم بردارد و كشور و منابع آن را به كشورهاي استعمارگر ندهد , اما رژيم شاهنشاهي كه غافل از قدرت علما و مردم بود , اعتنايي به اين نصايح نكرد و به جاي شنيدن سخن علما و مردم , گوش به دستورات اربابش سپرده بود . اين انقلاب دفعي و به يكباره شكل نگرفت , بلكه نتيجه سال ها رنج و مجاهدت علما و مردم در مبارزه با استبداد و استعمار بود كه از نهضت جنگل و نهضت تنباكو , نهضت مشروطه و پانزده خرداد 1342 نشأت مي گرفت و ثمره خون ها و رنج هاي ساليان متمادي در اين كشور است . بله انقلاب موجب به هم زدن توزان در سطح منطقه و جهان شد , اما اين توزان به ضرر كشورهاي استكباري و در جهت منافع ملت ها بود . انقلاب اسلامي تقسيم بندي كشورها به دو بلوك غرب و شرق را بر هم زد و منادي استقلال گرديد و اين پيام را براي ملت هاي ازاده جهان به دنبال داشت كه به دنبال عظمت و عزت خويش باشند .
هر چند برخي از اموال و دارايي هاي كشور ما در بانك هاي امريكا بلوكه شد , اما ارزش اين دارايي ها به مراتب از ارزش استقلال و دستيابي به عزت و رها كردن ذلت بيشتر و والاتر است . بلوكه شدن اين دارايي ها نشانه اي بود از اينكه كشور ما بايد تنها در مسير خواست قدرتهاي بزرگ به ويژه آمريكا گام بردارد والا از همه حقوق محروم خواهد شد امروز شاهديم كه كشور ما به دليل اينكه قصد دارد روي پاي خود بايستد و به پيشرفت و تكنولوژي هاي نوين دست يابد با وجود همه تضمين ها و همكاريها چگونه با تحريم ها و فشارهاي مختلف روبرو مي شود و چه زيبا امام راحل فرمودند :«نكته مهمي كه همه بايد به آن توجه كنيم و آن را اصل و اساس سياست خود با بيگانگان قرار دهيم اين است كه دشمنان ما و جهانخواران تا كي و كجا ما را تحمل مي كنند و تا چه مرزي استقلال وآزادي ما راقبول دارند ؟ به يقين آنان مرزي جز عدول از همه هويت ها و ارزش هاي معنوي و الهي مان نمي شناسند به گفته قرآن كريم هرگز دست از مقاتله و ستيز با شما بر نمي دارند مگر اين كه شما را از دين تان برگردانند …آري اگر ملت ايران از همه اصول و موازين اسلامي و انقلابي خود عدول كند و خانه عزت و اعتبار پيامبر و ائمه معصومين عليهم السلام را با دستهاي خود ويران نمايد , آن وقت ممكن است جهانخواران او را به عنوان يك ملت ضعيف و فقير و بي فرهنگ به رسميت بشناسند ولي در همان حدي كه آنها آقا باشند ما نوكر , آنها ابر قدرت باشند ما ضعيف , آنها ولي و قيم باشند , ما جيره خوار و حافظ منافع آنها , نه يك ايران با هويت ايران اسلامي . »( صحيفه نور , ج 20 , ص 237)