گویند منصور دوانیقی از موسی بن جعفر علیهالسلام تقاضا کرد روز عید نوروز در مجلس رسمی دربار برای سلام و شادباش بنشیند و هر چه پیشکش میشود، قبول کند. آن جناب نپذیرفت و فرمود: من اخباری را که از جدم رسیده است جستجو کردم، خبری راجع به این عید پیدا نکردم. این مراسم اختصاص به فارسیان دارد. اسلام آن را محو نموده، ممکن نیست آنچه را اسلام محو کرده ما زنده کنیم. منصور عرض کرد: ما از نظر سیاست لشکری این کار را میکنیم. شما را به خدا سوگند میدهم موافقت فرمایید. ناچار موسی بن جعفر علیهالسلام پذیرفت و در محل تهنیت نشست. امر او اعیان لشکر و کشور خدمتش رسیدند. تهنیت گفته و هدایای خود را تقدیم میکردند. منصور خادمی را معین کرده بود که هر چه میآوردند، صورتش را برمیداشت و ثبت میکرد. بعد از آنکه همه آمدند، پیرمردی در آخر آمده عرض کرد: یابن رسول الله، من مردی فقیرم، مالی نداشتم که به هدیه تقدیم کنم، ولی هدیه من سه شعر است که جدم در مرثیه جد شما حسین بن علی علیهالسلام سروده. حضرت فرمود: هدیه تو را قبول کردم. بنشین.
آنگاه رو به خادم منصور کرده فرمود: برو نزد امیرالمؤمنین، بگو با این مقدار مال چه باید کرد؟
خادم برگشت و گفت: منصور میگوید تمام مالها را به شما بخشیدم، در هر چه میل دارید صرف کنید. حضرت به آن پیرمرد فرمود: تمام این مالها را بردار و تصرف کن. من همه را به تو بخشیدم.