0

رهبري امام خميني در دوران دفاع مقدس

 
haj114
haj114
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 3991

رهبري امام خميني در دوران دفاع مقدس
پنج شنبه 4 اردیبهشت 1393  1:43 PM

رهبري امام خميني در دوران دفاع مقدس 
 
بروز جنگ تحميلي در بامداد انقلاب، دوران ديگري را در رهبري امام خميني پديد آورد. ملت فداكار ايران كه به تازگي از استبداد داخلي رهيده بود و ميرفت تا بشارت هاي جمهوريت و اسلاميت را تجربه كند، با جنگي ناخواسته روبه رو گشت. همراهي امام و امت در ساليان دفاع مقدس ـ كه دوستان و دشمنان دين و وطن را شگفت زده ساخته بود ـ در حقيقت، نمودار خودآگاهي سياسي و تاريخي به شمار مي آمد. ناكامي هاي گذشته، اين آموزه را خاطرنشان مي ساخت كه فقط در پرتو انديشه هاي زندگي سازانة اسلام و رهبري زمان شناسانه و پارسايانه مي توان بر نظام سلطه و فريب چيرگي يافت. 
تأمل در چند و چونيِ دوران جنگ تحميلي و فرماندهي امام و بسيج همگاني در جهت فراخواني دفاع از كيش و وطن، ره توشه هاي بسياري براي نسل امروز و آيندگان به همراه دارد. پرسش انگيزيِ گفتار و نوشتار تحليل گران دربارة ايام دفاع مقدس، مي بايد نمودار واقعيت هايي باشد كه سبب تداوم انقلاب شده است. اظهار نظرهايي كه حاصل آن چيزي به جز انتقال پندارهاي بيگانه با ايثار و امامتِ عدالت خواهانه و مسالمت جويانه نيست، چندان نمي پابد. زيرا آن چه در آن روزگار رخ داد، همان بود كه حركت ديني و ملي مردم ايران مي طلبيد. آنان پس از پيروزي و دست يابي به حاكميت، در قبال تهاجم هماهنگ شدة صدام راهي جز مقاومت نداشتند. پذيرش صلح تحميلي ـ كه يك ترفند استكباري بود ـ پيامدهاي ناگواري به همراه داشت كه از نگاه مخالفان جنگ پنهان مانده بود. 
در اين مقال با اشاره هايي چند به شاخصه هاي دوران دفاع مقدس، رهبري امام را در عبور ملت از بحران هاي آن روزگار خواهيم نگريست. هم خواني شاخصه ها از ويژگي هاي زعامت امام همچون قاطعيت در مواضع و موفقيت در جذب نيروهاي انساني و كارآمد و مرزبانِ انديشه هاي والاي ديني و سياسي حكايت دارد. 
1. آرمان گرايي در جنگ و دفاع 
جنگ و دفاع در منظر رهبر فقيد انقلاب، فراتر از گرايش هاي ناسيوناليستي بوده و نمودار آرمان هاي ديني و عدالت خواهي پيامبران ابراهيمي است. هجوم ارتش بعثي عراق به مرزهاي ايران، در حقيقت تهديدي براي اسلام و مسلمانان منطقه به شمار مي آمد. زيرا صدام با جلب حمايت سياسي و تسليحاتي قدرت هاي غربي و امريكا و اسرائيل، قصد براندازي جمهوري اسلامي را داشت. انقلابي كه در ايران بروز كرده بود، دير يا زود حاكميت هاي استبدادي منطقه را رسوا و بي اعتبار مي ساخت و خيزش همگاني مسلمانان را سبب مي گشت. جنگ تحميلي كه در سال هاي نخستين پيروزي ملت بر سلطه گران داخلي و خارجي، رخ داد مي توانست از فروپاشي سياست ها و قدرت هاي تزويرگرانه پيش گيري نمايد و ملت ها را از خود آگاهي تاريخي و اجتماعي و حماسه آفريني در عرصة سرنوشت جمعي دور نگاه دارد. اگر به ابعاد تبليغات رسانه اي عراق و حاميان او نگريسته و آثار رواني آن را بررسي كنيم، به روشني مي توان از توطئة بازدارندگيِ ملت ايران از صدور انقلاب ياد كرد. آنان آرامش و حضور تعيين كنندة ايرانيانِ ايثارگر و بيدارگر در جهان اسلام را مغاير با منفعت طلبي درازمدت خود مي دانستند. با طرح تهاجم نظامي گسترده، نظام جمهوري اسلامي و رهبري آن ناگزير از دفاع و حفظ تماميت ارضي در برابر اشغال گران بود و مانور سياسي ـ ديني و افكندن طرح نو براي زندگي مسلمان امروز ناممكن مي شد. چنان كه تاريخ جنگ تحميلي به دست مي دهد، عراق با مشاهدة ناكامي در تجاوز نظامي خود ناگزير از مظلوم نمايي و صلح طلبي شد كه حاصل آن طرح مقولة جنگ افروزي جمهوري اسلامي بود. اين همه بي گمان انقلاب ايران را از گسترش و نفوذ در حيات سياسي مسلمانان بازمي داشت و چهرة آن را ناسازگار با واقعيت ها و پيشرفت و امنيت مي نماياند. 
امام خميني از همان آغاز جنگ تحميلي، واكنش هاي ملت ايران در برابر تجاوزگران بعثي را دفاعي و اسلامي تلقي مي نمود. دعوت رهبري به حضور در جبهه ها، بر پاية ايمان به خدا و آخرت صورت مي گرفت و پيكارگري شان به عنوان يك تكليف ديني ـ سياسي شناخته مي شد. معروف گرايي و منكرستيزي ـ كه مي بايد محور كوشش ها و زندگي يك مسلمان باشد ـ در منظر امام خميني، در عرصة سياست و قدرت حاكم بر جامعة مسلمانان است. خودكامگي و عدالت گرايي حاكمان، مصاديق بنيادي معروف و منكر به شمار مي آيند. فلسفة قيام و نهضت امامان و پيامبران را مي توان در چهارچوب اصل فراموش شدة امر به معروف و نهي از منكر گنجانيد، مشروط بر اين كه شناختي ژرف و اساسي از اين آموزة سياسي ـ اجتماعي در دست داشته باشيم. 
«سيدالشهداء ـ سلام الله عليه ـ كه همة عمرش را و زندگي اش را براي رفع منكر و جلوگيري از حكومت ظلم [نهاد، مي خواست كه] ... معروف در كار باشد، منكرات از بين بروند. حضرت صاحب ـ سلام الله عليه و ارواحناه فداه ـ هم كه تشريف مي آورند براي همين معناست. تمام انبيا كه قيام كرده اند در عالم طبيعت... مقابله با طاغوت [كرده اند]... تمام اين ها قيام كردند در مقابل جور، در مقابل ظلم... ما سرمشق بايد بگيريم از اين ها و ما بايد قيام كنيم در مقابل ظلم. مسلمان ها بايد در مقابل جورها، در مقابل ظلم ها، در مقابل منكرات قيام كنند، همان طوري كه ملت شريف ايران بحمدلله قيام كرد... من بايد تشكر كنم از اين ملت... خصوصاً از كساني كه در جبهه ها مشغول هستند يا پشت جبهه ها.»[1] 
امام خميني چه در جنگ و چه در صلح، همواره به انبيا و اولياي حق نظر دوخته و پيروي از آنان را سياست خود در رهبري ملت گرفته و بر روش هاي پيشنهادي ديگران ترجيح مي داده است. الگوپذيري از پيامبران و امامان شيعه، به ويژه حضرت حسين بن علي(ع) در دوران دفاع مقدس، به روشني نمودار آرمان گرايي رهبري انقلاب بود و بسا خوشايند دولت هاي دست نشاندة منطقه نبود. زيرا آنان اسلام را به صورت يك دين عبادي و شخصي درآورده و مسلمان را بيگانه با مفاهيم و اصول اجتماعي و حماسي اسلام پرورش داده بودند. افزون بر انقلاب اسلامي و پيروزي غيرمنتظرة ملت ايران، جنگ تحميلي و پايداري شگفت انگيز رهبري و مردم در جبهه ها و پشت جبهه ها، بسترساز بيداري مسلمانان گشت. آيات جهادي و دفاعي قرآن كريم ـ كه در سنت نبوي تجلي يافته بود ـ بار ديگر در ميدان هاي نبرد حق و باطل كاربرد عيني يافت. بي ترديد اين همه با حاكميت طاغوت هاي منطقه ناسازگاري داشت و آنان را به حمايت از صدام و سپس تلاش در ختم ماجراي جنگ برمي انگيخت. آن چه دل مشغولي قدرت هاي كوچك و بزرگ را پديد مي آورد، همانا آسيب پذيري دولت نامشروع اسرائيل در برابر گسترش فرهنگ و حماسة مسلماني بود كه رزمندگان مسلمان ايراني در تبعيت از قرآن و رسول اكرم(ص) به نمايش گذاشته بودند. صهيونيست ها هيچ گاه توان مقابله با آرمان خواهي امت اسلام را نداشته و هماره سعي در بي هويتيِ جوانان مسلمان داشته اند. اسلام زدايي از زندگي و برنامه ريزي هاي كلانِ امت مسلمان، سياست هميشگيِ اشغال گران قدس بوده و هست. 
امام خميني با اشارت به آية كريمة «و من يقاتل في سبيل الله فيقتل او يغلب فسوف نؤتيه اجراً عظيماً»[2] ـ كه از پاداش چشمگير پروردگار براي مجاهدان پيروز يا شهيد ياد كرده است ـ محبت خداوند نسبت به آنان را خاطرنشان مي سازد. ترديدي نيست كه اين همه حاكي از اسلام گرايي و آرمان بلند شهادت در راه خدا و دين حنيف ابراهيمي است و پيكارگري رزمندگان مدافع آيين و وطن را فراتر از عامل ماده و طبيعت مي برد و تقرب و محبوبيت نزد حق متعال را سبب مي شود. 
«اين اجر عظيم كه به قلم با عظمت عظيم مطلق وعده داده شده است، چگونه آن را با فكر ناچيز بشر مي توان تحليل كرد؟ گويي اين اجر عظيم همان حُب خداوند تعالي است كه در سورة مباركة صف آمده است: «ان الله يحب الذين يقاتلون في سبيله صفا كانهم بنيان مرصوص.»[3] محبوبيت نزد بارگاه احدي را كدام فيلسوف توانا يا عارف علمي بزرگ دانا مي تواند درك كند تا از آن سخن گويد و يا به سخن قلم درآورد؟... بارالها اين وصف مجاهدان في سبيل الله و اجر عظيم آنان است كه در صحنه هاي كارزار با دشمنان تو و دشمنان رسول معظم تو و دشمنان قرآن كريم تو به شهادت رسيده اند يا در اين راه پيروز گرديده اند.»[4] 
نگرش بلند رهبر فقيد انقلاب نسبت به اسلام و آرمان طلبيِ مسلمانان مجاهد و محبوب حق و رسول مكرم او سبب مي شود كه دولت هاي اسلامي را مكلف به مقابله با طاغوت عراق سازد و سران بي تفاوت يا همكار در يورش صدام را سرزنش نموده و از فرجام كارشان بترساند. 
«در قرآن كريم است كه اگر دو طايفه اي از مسلمين با هم اختلاف كردند شما مصالحه بدهيد بين آنها را و اگر يكي از آنها ياغي باشد و طاغي باشد، با او قتال كنيد تا اين كه سر نهد به احكام خدا. كدام يك از كشورهاي اسلامي بررسي كردند در اين كه طاغي و ياغي كيست؟... بر كدام مملكت اسلامي پوشيده است اين معنا كه صدام به ما [تجاوز] ... كرده است و طغيان كرده؟... بر همه دولت هاي اسلامي به نص قرآن واجب است كه مقاتله كنند با دولت عراق تا برگردد به ذكر خدا و به امر خدا.»[5] 
«و من به همه دولت هايي كه در جنگ تحميلي و يورش غيرانساني به ايران، با دولت كافر بعث همكاري مي كنند، چه همكاري تبليغاتي و چه نظامي... اخطار مي كنم كه علاوه بر خذلان الهي و ننگ ابدي از جزاي عاجل به دست ملت هاي خود و ارتش نيرومند كشور اسلامي ما غافل نباشيد و خود را به هلاكت نكشيد.»[6] 
رهبر فقيد انقلاب پس از يادكرد غدير ـ كه در حقيقت آرمان نامة تشيع علوي و مرزبان اسلام محمدي است ـ مسألة حكومت و نظام جامعه را طرح مي كند. از آن پس خطر مقدسين را ياد آور مي شود كه با انديشة سياسي اسلام بيگانه بوده و سعي در سياست زدايي از امت اسلام داشته اند. حكميت و صلح تحميلي در دوران خلافت اميرمؤمنان(ع) و امام حسن(ع)، در واقع كوشش مقدس نماهايي بود كه عافيت طلبي را بر جهاد و شهادت در راه خدا و تعالي كلمة او ترجيح داده بودند. در دوران جنگ تحميلي عراق و ايران نيز پاره اي از متحجران و مقدسان، ادامة نبرد را به مصلحت ندانسته و از صلح سخن راندند. امام خميني آنان را وارثان مقدسان نهرواني مي شمارد. 
«غدير آمده است... [تا] بفهماند كه سياست به همه مربوط است، در هر عصري بايد حكومتي باشد با سياست، منتها سياست عادلانه كه بتواند به واسطة آن سياست، اقامة صلوة كند، اقامة صوم كند، اقامة حج كند، اقامة همة معارف را بكند... ما الان مبتلاي به جنگيم. يك دسته اي در همين قضيه هم دارند اشكال تراشي مي كنند... اشخاصي [هستند] كه مي گويند كه بياييد صلح بكنيم، بياييد يك سازشي بكنيم. ما از تاريخ بايد اين امور را ياد بگيريم. به حضرت امير تحميل كردند، مقدسين تحميل كردند، آنهايي كه... [پيشاني شان] داغ [سجده] داشت... آنها تحميل كردند به حضرت امير حكميت را... اين ابتلا را حضرت امير داشت، الان نظير... [آن را] ما داريم... دنيا نمي داند كه كي متجاوز است. ما از آن قضيه بايد عبرت بگيريم و زير بار حكميت [نرويم]. ما در اين هفت سالي كه [جنگ] بوده است فهميديم كه اين حَكَم ها كي ها هستند... قضية امام حسن و قضية صلح، اين هم صلح تحميلي بود... اين [رخدادها] ما را هدايت مي كند به اين كه نه زير بار صلح تحميلي برويم و نه زير بار حكميت تحميلي.»[7] 
مبارزه و دفاع در نگاه امام خميني به ايران اختصاص نداشت. همان زمان كه رهبري انقلاب در جنگ تحميلي عراق و ايران، به مسلمانان ايراني مي انديشيد، از حمايت مسلمانان فلسطيني و لبناني دريغ نمي ورزيد. زيرا جمهوري اسلامي، نظامي سياسي ـ آرماني تلقي مي شد و رهبري نظام به پيروزي و شكست اسلام نظر داشت. بي گمان اين سياست، خشم و كين نظام استكباري جهان را برمي انگيزد و قدرت ها را به سمت اسلام ستيزي و تفرقه افكني در ميان مسلمان ها مي راند. از اين منظر، پديدة جنگ تحميلي را بايد در چهارچوب آرمان گرايي و دفاع ديني ـ سياسي، تجزيه و تحليل نمود. چنان كه مواضع سياسي امام به دست مي دهد، او در ساليان پيش از انقلاب و جنگ، دغدغة قدس و نجات مسلمانان را داشت و از منافع آنان همواره جانب داري مي كرد. به سخني ديگر آرمان گرايي بنيان گذار جمهوري اسلامي، شاخصة مرجعيت ديني ـ سياسي شيعه بوده و در هر زمان و مكان در شكل دفاع از كيان اسلام و مسلمانان مظلوم و استعمار شده ظهور مي يافته است. با بروز جنگ تحميلي در مرزهايي جغرافيايي ايران، امام خميني حركت اسلامي ـ انقلابي ملت را در خطر نابودي نگريسته و ايرانيان را به پيكار در راه خدا و دين فراخواند. 
«امروز همه قدرت ها و ابرقدرت ها دست به دست يكديگر داده اند كه نگذارند فلسطيني هاي مسلمان به هدف شان برسند... چرا كه پيروزي آنان پيروزي اسلام است... همه شياطين مجتمع اند كه نگذارند اسلام رشد كند و ما بايد اين معنا را در نظر داشته باشيم كه با تمام قوا و تا آخرين نفرمان مهيا شويم و در راه خــدا جهاد كنيـــم. دفاع از 
نواميس مسلمين و دفاع از بلاد مسلمين و دفاع از همة حيثيات مسلمين امري است لازم، و ما بايد خودمان را براي مقاصد الهي و دفاع از مسلمين مهيا كنيم.»[8] 
2. توكل و اتكال به خداوند 
چنان كه از آيات جهادي و دفاعي قرآن كريم برمي آيد، پيامبر و مسلمانان صدر اسلام در جنگ ها تكليف توكل و اعتماد به نصرت و حمايت الهي داشته اند. امام خميني نيز همواره به پروردگار توكل داشته و ملت و رزمندگان را به نيرومندسازي خويشتن در پرتو ايمان به خدا و امدادهاي غيبي فرامي خواند. 
«من از ملت بزرگ ايران خواهانم كه در هر مسأله اي كه پيش مي آيد قوي باشند، قدرتمند باشند، متكي به خداي تبارك و تعالي باشند و از هيچ چيز باك نداشته باشند. ما از آن قدرت هاي بزرگ نترسيديم، اين [صدام] كه قدرتي ندارد... با تأييد خـــداي 
تبارك و تعالي اين ريشه هاي فساد قطع خواهد شد و اسلام گسترش پيدا خواهد كرد در همه جا. و ما متكي به خدا هستيم و با اتكا به خدا از هيچ چيز ترسي نداريم.»[9] 
«ملت ما... با اين اتكال به ذات مقدس حق تعالي مي تواند... لشكرهاي زياد را شكست دهد... مثل سربازهاي صدر اسلام الان داريد عمل مي كنيد. و به آنها [رزمندگان] بشارت مي دهم كه شما اگر بكشيد آنها را، شما به بهشت مي رويد و اگر آنها هم شما را بكشند، شما به بهشت مي رويد.»[10] 
3. عنايت هاي غيبي 
پيروزي نظامي رزمندگان در منظر رهبري انقلاب، پديده اي شگفت انگيز و الهي تلقي شده است. نابرابري در تسليحات و حمايت هاي نظامي و تبليغاتي، واقعيتي انكارناپذير بوده و با اين همه آنان از توان روحي و رزمي بالايي برخوردار بوده اند. 
«اين خداي تبارك و تعالي است كه اين پيروزي ها را نصيب شما و نصيب ملت شما كرده است... [بعثي ها] در سنگرهاي از پيش ساخته نشسته اند... و به همه جور مهمات مجهز هستند... آن وقت يك عده از اين طرف در بيابان ها راه بيفتند و آنها را از سنگرها بيرون كنند و سنگرها را خالي كنند و از آنها آن قدر اسير بگيرند كه شما مي دانيد، يك مسأله اي نيست كه ما [آن را] يك امر عادي حساب بكنيم و پاي خودمان حساب كنيم. اين مسأله مافوق طبيعت است. اين مسأله روي عناياتي است كه خدا به شما كرده است و دارد و براي ما همة اين عنايت خداي تبارك و تعالي بالاترين درجه است.»[11] 
امام خميني شهادت طلبي جوانان ايراني در دوران دفاع مقدس را پاره اي از عنايت هاي الهي برمي شمارد و با يادكرد دوران انحطاط اخلاقي پيشين، اين همه را تحول و نعمت بزرگ مي خواند. 
«جوان هايي كه مي رفت به كلي از دست اسلام و از دست مسلمين بروند، خداوند به ما برگرداند و آنها را... [چنان] متعهد كرد كه الان براي شهادت داوطلب مي روند و در جبهه ها در حالي كه جنگ مي كنند تكبير مي گويند، نماز مي خوانند و در شب ها مناجات با خدا مي كنند.»[12] 
همراهي و همدلي زنان و مردان پشت جبهه ـ كه در تقويت روحية رزمندگان و برانگيختن حس فداكاري در جوانان تأثيرگذار بوده است ـ نمونة ديگري از امدادهاي خداوند نسبت به ملت ايران به شمار مي آيد. مشاهده هاي عيني آن روزها در سرتاسر كشور به دست مي دهد كه جنگ و دفاع در ايران برخلاف ديگر كشورهاي در حال جنگ، به نظاميان محدود نشده و دغدغه اي ملي بوده است. 
«بحمدلله امروز ايران، تمام مردم، زن و مرد و كوچك و بزرگ با هم هستند. يك طايفه اي از اين واحد مشغول جهاد هستند در راه خدا در جبهه ها، و دسته [هايي]... هم در پشت جبهه ها با شما هم پيوند و هم رأي هستند و... [چنين] ملتي كه اين طور با هم پيوند... [دارند] ممكن نيست، مورد آسيب واقع بشود و تا اين توجه به خدا، اتكال به خدا [هست]... هر قدرتي در مقابل او نابود است، هيچ است.»[13] 
امام خميني با مقايسه اي كه بين رزمندگان جنگ تحميلي با مسلمانان عصر پيامبر و ائمة اطهار (عليهم السلام) دارد، برتري آنان را در ايثارگري مي نماياند. 
«پيغمبر اسلام چقدر خون دل از اين مردم همان بلاد خودشان مي خورد؟ اميرالمؤمنين چقدر شكايت كرده است؟ قرآن چقدر شكايت كرده است؛ شكايت از همان مسلمان ها. اميرالمؤمنين... منبر مي رفت و آرزوي مرگ مي كرد... مي خواستند يك ارتش را... براي دفاع از اسلام راه بيندازند... چقدر خون دل مي خوردند، چقدر زحمت مي كشيدند، [برخي مسلمان ها] نمي آمدند. امروز داوطلب [براي جهاد و شهادت] شما داريد مي رويد. داوطلب طرف شهادت مي رويد؛ طرف مرگ مي رويد.»[14] 
«حماسه هايي كه شماها در كردستان و نيز دوستان شما در جاهاي ديگر و از قبيل «جبهة مسلم» و «محرم» و ساير جبهه ها آفريديد، قابل توصيف نيست و شما مستعد اين باشيد كه امام زمان (سلام الله عليه) از شما توصيف كند و خداي تبارك و تعالي به شما عنايات خاصة خودش را بكند.»[15] 
در پيامي كه رهبر فقيد انقلاب خطاب به خانوادة شهيدان و ايثارگران جنگ تحميلي دارد، فرزندان برومندشان را وارثان ايمان و عزت خوانده و آنان را به سلوك مؤمنانه در طريق پدران فداكار دعوت مي كند. 
«شما گواهان صادق و يادگار عزم ها و اراده هاي استوار و آهنين، نمونه ترين بندگان مخلص حقيد كه مراتب انقياد و تعبد خويش را به درگاه اقدس حق تعالي با نثار خون و جان به اثبات رسانيدند و در ميدان جهاد اكبر با نفس و جهاد اصغر با خصم، واقعيت پيروزي خون بر شمشير و غلبة ارادة انسان را بر شيطان مجسم كردند... عزيزانم... بار امانت پدران تان را كه ميراث عزت و راه و رسم زندگي آنان بوده است، به خوبي بر دوش كشيد و تقوا و پاكي و پاكدامني را پيشه كنيد و نظم در زندگي و تمامي مراحل آن حكمفرما سازيد و با جديت به تحصيل علوم و كسب معارف و بهره وري از استعدادهاي الهي خود بپردازيد و هيچ گاه سلاح مبارزه با ظلم و استكبار و استضعاف را بر زمين نگذاريد.»[16] 
امام خميني در جهت تداوم عنايت هاي الهي نسبت به ملت ايران همواره مواضع خاضعانه و شاكرانه داشته و از همة كساني كه به نوعي در دفاع از اسلام و ايران مشاركت عملي و خالصانه داشته اند، قدرداني مي نمود. محبت و حمايت معظم له نسبت به خانوادة شهيدان قابل تأمل است. 
«من وقتي اين صحنه هاي اسف آور و افتخار آميز را مي بينم، عاجزم از اين كه در مقابل آنها مطلبي بگويم، شما خودتان زبان گوياي افتخار هستيد.»[17] 
4. آزمون و شكيبايي 
جنگ تحميلي، آزموني براي همگان بود. هر كس و هر گروهي در دوران هشت سال دفاع مقدس، ماهيت خود را نماياندند. امام خميني با ذكر اصل امتحان و ابتلاي ايمان آورندگان به كاهش در جان و مال و ثمرات زندگي و امنيت، مقام بندگان خالص را خاطرنشان مي سازد. رزمندگان و مرزنشينان جمهوري اسلامي و ديگر ايرانيان هر يك در آزمون خود سرافرازانه جلوه گر شدند و برگ افتخاري ديگر افزودند. آنان در حقيقت رهروان انبيا و اولياي حق در امتحان هاي الهي بودند. 
«امتحان ملازم با وجود انسان است و هيچ انساني بدون امتحان نخواهد [بود]. گاهي امتحان به خوف، به جوع، به نقص در اموال و انفس، به نقص در ثمرات و امثال اينهاست... بشر در امتحان واقع است. با ادعاي اين كه من مؤمن هستم رها نمي شود. پيغمبرهاي بزرگ امتحان شدند... حضرت سيدالشهداء (سلام الله عليه) امتحان شد... شما دزفولي ها و اهوازي ها و سوسنگردي ها امتحان داديد و خوب از امتحان بيرون درآمديد.»[18] 
امام خميني استقامت و شكيبايي در مواضع را شرط پيروزي و دست يابي به آرمان هاي بلند انساني و اجتماعي مي داند. معظم له با ذكر آية كريمة «واستقم كما امرت و من تاب معك»[19] از دشواري و ضرورت آن ياد كرده و همگان را مخاطب فرمان الهي استقامت مي شمارد. در تجليل از شهيدان نيروي هوايي و خانوادة آنان، استقامت در راه اسلام و عزت يادآور مي شود كه آنان در گفتار و رفتارشان متجلي ساخته اند. 
«من از شما بانوان محترم، بازماندگان شهداي نيروي هوايي و اقرباي معلولين نيروي هوايي تشكر مي كنم كه با روي گشاده و با روحية قوي با من مواجه هستيد و به مخالفين نهضت با شجاعت و استقامت نمايش مي دهيد كه شما شيرزنان مثل شيرمردان در راه اسلام و در راه كشور اسلامي براي فداكاري و براي مجاهدت حاضريد... بحمدلله امروز ملت ما عموماً و ارتش و قواي مسلح ما خصوصاً و نيروي هوايي بالاخص، اين امتحان را و اين مأموريت الهي را عمل كردند، هم فداكاري كردند و هم استقامت.»[20] 
5. قداست كلمه و مقام شهيد 
كمتر واژه اي به اندازة واژگان شهادت و شهيد و در دوران دفاع مقدس، كاربرد داشته است. موافق و مخالف در برابر نام و تصوير و مزار شهيد، ناگزير از خضوع و تكريم مقام والاي او بوده اند. زيرا شهادت آگاهانه در راه آرمان انساني و الهي، با عشق و اخلاص آميخته بوده و بسترساز خوبي ها و سرافرازي هاي يك ملت بيدار است. امام خميني بارها از شهيد و شهيدان راه خدا ياد كرده و در حقيقت از چشم يك عارف به حقيقتِ شهادت و قداست مقام شهيد نگريسته است كه درخور بيان است. ترديدي نيست كه چنين نگاهي در تشويق و ترغيب جوانان و بزرگ سالان به حضور عاشقانه در جبهه ها و همچنين در شكيبايي همسران و مادران و پدران تأثير گذاشته است. 
امام خميني محصول روايت هايي كه دربارة مقام شهيد آمده است، حيرت آور مي خواند، به ويژه از سخن رسول اكرم(ص) ياد مي كند كه آن حضرت فرمود: «شهيد به وجه الله مي نگرد.»[21] آسان بودن چنين نگاهي عارفانه ـ كه ويژة نبي و شهيد است ـ از نزديكي منزلت شهيد به منزلت نبي حكايت دارد. شهيد در حقيقت حجاب هاي ميان خود و پروردگارش را ـ كه خطرسازترين آن حجاب خود و جان است ـ درهم فروشكسته و از عالم طبيعت سر بركشيده است. او ديگر جز خدا و نور او نمي نگرد و نمي طلبد. 
«انسان خودش حجاب بزرگي است... همه حجاب هايي كه هست، چه آن حجاب هايي كه از ظلمت باشند و چه آن حجاب هايي كه از نور باشند، منتهي مي شود به اين... حجابي كه خود انسان است. ما خودمان حجاب هستيم بين خودمان و وجه الله... و اگر كسي في سبيل الله و در راه خدا اين حجاب را... شكست و آن چه كه داشت... تقديم [خداوند] كرد، اين [شهيد است و] مبدأ همه حجاب ها را شكسته است، خود [خاكي اش را براي خود ملكوتي اش] شكسته است. خودبيني و شخصيت [بازدارنده از تقرب] خودش را شكسته است و تقديم كرده است... وقتي كه [انسان] شهيد شد چون همه چيز را در راه خدا داده است، خداي تبارك و تعالي جلوه مي كند به او... اين... آخر كمالي است كه براي انسان هست.»[22] 
در جاي ديگر، رهبري انقلاب عظمت مقام شهيد را نمايانده و بشر را از تصوير كردن شهيد در ضيافت خاص خداوند ناتوان مي خواند. نوع بهشت و سكونت و رزق شهيد در جهان آخرت نيز قابل تأمل است و در تصور خاكيان نمي گنجد. زيرا پروردگار در قرآن كريم نسبت به آنان، خطاب دوستانه اي دارد كه ديگر مؤمنان از آن درجه بي نصيب بوده و بدان غبطه مي خورند. 
«از شهيدان ارجمندي كه خداوند تعالي در شأن آنان كلمة بزرگ «احيا عند ربهم ترزقون»[23] را فرموده است، بشري قاصر مثل من چه تواند گفت؟ آيا بار يافتن نزد خداوند و ضيافت مقام ربوبي از آنان را مي توان با قلم و بيان و گفت و شنود توضيح داد؟ آيا اين همان مقام «فادخلي في عبادي وادخلي جنتي»[24] نيست كه حديث شريف بر سيد شهيدان و سرور مظلومان منطبق نموده است؟ آيا اين جنت همان است كه مؤمنان در آن راه دارند يا لطيفة الهي آن است؟»[25] 
همراهي شهادت طلبي و عزت گرايي در رزمندگان جنگ تحميلي، شهيد را در عين حال كه در مرتبة والايي مي نماياند، او را هدايت گر انسان ها و نسل ها به سمت حقيقت حيات و خلقت مي شناساند. اساساً عشق و عرفان در اسلام با عزت خواهي عارف براي خود و ديگران در دنيا و آخرت، از مكتب ها و گرايش هاي عرفاني ديگر متمايز مي شود. شهيدان همچون پيامبران از يك سو به كمال و قرب و حب و مقام محمود مي انديشند و از ديگر سو پاي در خاك و ماده داشته و مشعل دار طريق همنوعان گشته اند. بدين سان نمي توان كمترين خودبيني را به آنان نسبت داد. به سخني ديگر عرفان شهيد در عمل او متجلي شده و روشن بيني او و ديگران را سبب گشته، و در قطره هاي زلال خون او شكوفا مي شود. جاودانگي نام و مرام حسين بن علي و همراهان او را مي بايد از اين منظر نگريست. امام خميني نظارة شهيدان بر خاكيان را خاطرنشان مي سازد كه نمودار آرمان ها و سلوك هاي خالصانه و باطل ستيزانه شان است و بشارت دهندة آينده اي سرشار از عزت و عدالت. 
«و اينك ما شاهد آنيم كه سبكبالان عاشق شهادت بر توسن شرف و عزت به معراج خون تافته اند و در پيشگاه عظمت حق و مقام جمع الجمع به شهود و حضور رسيده اند و بر بسيط ارض ثمرات رشادت ها و ايثارهاي خود را نظاره مي كنند كه از همت بلندشان، جمهوري اسلامي ايران پايدار و انقلاب ما در اوج قلة عزت و شرافت مشعل دار هدايت نسل هاي تشنه است و قطرات خونشان سيلابي عظيم و طوفاني سهمناك را برپا كرده است و اركان كاخ هاي ظلم و ستم شرق و غرب را به لرزه انداخته است.»[26] 
هنرمندان شهيد، گروه ديگري از شهيدان راه اسلام اند كه به سبب آميختگي هنر و عرفان در نگاه هاي خويشتن، جايگاه خاصي در كلام امام يافته اند. چنين هنري كه در عرصه هاي گوناگون خود نمي تواند با تعهد و مردم و آرمان هاي آنان بيگانه يا در ستيز باشد، بي گمان همواركننده و روشنگر نسلي خواهد بود كه در پي هويت خويش بوده و عزم بازگشت به ميراث هاي معنوي ـ هنري فراموش شده شان را دارند. آنان همراه با هنرشان به معراج راه مي گشايند و قطره هاي خونشان را بسان آينه اي، بازتاب دهندة انديشه هاي بيدارگرايانة خود مي سازند و خواب بيدادگران فريبكار را آشفته مي نمايند. 
«خون پاك صدها هنرمند فرزانه در جبهه هاي عشق و شهادت و شرف و عزت، سرماية زوال ناپذير آن گونه هنري است كه بايد به تناسب عظمت و زيبايي انقلاب اسلامي، هميشه مشام جان زيباپسند طالبان جمال حق را معطر كند... هنر در مدرسة عشق نشان دهندة نقاط كور و مبهم معضلات اجتماعي، اقتصادي، سياسي و نظامي است. هنر در عرفان اسلامي، ترسيم روشن عدالت و شرافت و انصاف و تجسم تلخكامي گرسنگان مغضوب قدرت و پول است.»[27] 
6. رفتار انساني با اسيران جنگي 
در مشاهده هايي كه دوست و دشمن از ميدان ها و فتح و حماسه هاي رزمندگان مسلمان ايراني داشته اند، كسي گزارش از برخورد غيرانساني با اسيران جنگي نداشته است. همان گونه كه نبرد عقيدتي در چهارچوب آموزه هاي توحيدي و عدالت طلبانه صورت مي پذيرد، طبعاً پس از پيروزي و چيرگي مجاهدان راه خدا بر تجاوزپيشگان، آنان رفتارهايي متناسب با انصاف و هدايت گري گمراهان و فريب خوردگان خواهند داشت. امام خميني تربيت انساني و الهي را هدف نهايي علم و تعليم دانسته و ظهور عيني آن در جبهه ها؛ در برخورد با اسيران جنگ را از ويژگي هاي پيكارگران راه انبيا مي شمارد. از ديدگاه معظم له، انسانيت برخورد شايسته با مخالفان را مي طلبد و مي بايد خير و عدل و انصاف را در گفتار و رفتار با آنان به نمايش نهاد. زيرا هدايت گري ـ كه شيوة پيامبران است ـ بدون محبت و شفقت ممكن نيست. البته اين همه در ارتباط با مخالفاني است كه دست به سلاح نبرده و در شمار محاربان نبوده اند. 
«اگر ما تربيت بشويم... با همه اشخاصي كه با ما هم حتي مخالف هستند به طور [عادلانه و هماهنگ با] انسانيت عمل مي كنبم، چنان كه الان مي بينيد كه ارتش ما و پاسدارهاي ما با اين اسرايي كه آوردند، به طور انسانيت عمل مي كنند و بايد بيشتر عمل كنند. من سفارش مي كنم تمام كساني را كه اين [اسيران]... در اسارت آنها هستند؛ به حسن سلوك و به رفتار انساني. [زيرا آنان] مهمان اند... اسلحه داشتن دليل بر خيانت است و توطئه... اگر هر يك از [سپاهيان] ... عراق كه به روي ما اسلحه كشيده است، اسلحه را كنار بگذارد و پناه بياورد به مملكت اسلامي ما، آنها را مثل مهمانان عزيز مي پذيريم.»[28] 
7. حمايت دولت خدمت گزار از رزمندگان 
دولت هاي شهيد رجايي و مهندس ميرحسين موسوي در دوران دفاع مقدس، سياست هايي درخور تقدير داشته و بار سنگين جنگ و جبهه ها را تحمل كرده اند. 
«من مي خواهم حالا... [براي] شما [بازاريان]... بعضي گرفتاري هايي كه دولت الان با آن مواجه است عرض كنم... در سرتاسر كشور [اعضاي دولت] خدمت هايي كرده اند كه در اين پنجاه سال نشده است. اين [همه] آيا سزاوار اين نيست كه ما تقدير كنيم از آنها و [نيز] تشكر؟ يك قضيه الان قضية جنگ است. شما شايد بعضي تان بدانند كه جنگ در هر روز چقدر خرج دارد، چقدر مهمات مي خواهد؟ [افزون بر آن همه]... آن خرابي هايي كه در جنگ به ما وارد شده است... آواره هايي كه [در شهرها اسكان داده اند]... دولت... هر روز مواجه با يك مشكلات عظيم است... [با اين همه] با تمام قوا جنگ را مقدم مي دارد.»[29] 
رهبر فقيد انقلاب كه همواره پشتيبان دولت مهندس ميرحسين موسوي بوده و كفايت و مديريت او و همكارانش را ستوده است، در برابر پاره اي مواضع جناحي، آن مجموعه را موفق و كارآمد مي خواند. 
«ما بايد عملكرد دولت را روي هم رفته حساب كنيم، ببينيم كه آيا اين دولت در اين مدتي كه در جنگ بوده است و در محاصرة اقتصادي بوده است... موفق بوده روي هم رفته يا نه؟ بي انصافي است كه ما بگوييم [دولت ميرحسين موسوي] موفق نبوده، بي انصافي است كه ما بگوييم كه [اين] دولت [كارآمد نبوده است]...»[30] 
8 . دستاوردهاي دفاع مقدس 
رسوايي صدام 
امام خميني در بيان دستاوردهاي دفاع مقدس يا به تعبير ديگر؛ بركات جنگ تحميلي به آثار درون مرزي و برون مرزي آن اشاره كرده است. آشكـــار شــــدن چهـــرة 
فريب كارانة صدام و رژيم بعث عراق ـ كه مدعي حمايت و رهبري اعراب و صهيونيسم ستيزي بود ـ بيش از ديگر بركات جنگ خودنمايي مي كند. تهاجم به خوزستان و ظلم و قتل همسايگان عرب به دست داد كه صدام در راه دستيبابي به قدرت، اعراب را نيز قرباني مي كند. 
«يكي از آثار... [جنگ تحميلي] اين است كه دشمن ما [صدام] را روسياه كرد در دنيا. اين [شخص] مي خواست كه براي خودش يك حيثيتي پيدا كند... حالا هم هرچه مي خواهد سالوسي كند و نماز بخواند و اظهار اسلاميت بكند... ديگر فايده ندارد... [در] اين خوزستان عربها را غالباً كشتند. اگر ايشان با عرب موافق است، چطور عرب كُشي مي كند؟»[31] 
اسلام و بسيج مردمي 
توانمندي اسلام در بسيج نيروهاي انساني و نظامي كشور، يكي ديگر از دستاوردهاي جنگ تحميلي است كه سبب بازدارندگي مهاجمان ديگر مي شود. پيش از انقلاب و دفاع مقدس، اسلام به صورت يك كيش رسمي و شخصي درآمده بود كه تضادي با منافع خودكامگان و استعمارگران نداشت. از اين رو بود كه مكتب هاي الحادي غرب در ميان نسل جوان نفوذ كرده و پرچم دار مبارزه با امپرياليسم شدند. با ظهور پديدة انقلاب اسلامي در ايران، اسلام بار ديگر روح حماسي اش را در كالبد مسلمانان دميد و آنان را به ظلم ستيزي و بسترسازي سياسي براي حاكميت آزادي و عدالت فراخواند. دوران درازمدت جنگ تحميلي، عرصة فراختري براي آرمان گرايي هاي مسلمانان پديدار ساخت. آنان با عمل و ايثار و استقامت خود نشان دادند كه اسلام هنوز توان رهبري و حماسه آفريني در نسل هاي نو را دارد، هرچند كه سرمايه داري غرب و صهيونيسم آنان را به سمت مصرف گرايي و سكس و خشونت و اعتياد و انتحار رانده اند. 
«شياطين فهميدند قدرت اسلام در ايران چيست... خليجي ها فهميدند كه نه، مسائل آنطورها نيست و اگر خداي نخواسته يك وقت شيطنت كنند، ممكن است عكس العمل داشته باشد. ديگران هم فهميدند كه نه، قدرت اسلام بيش از اين مسائل است كه اينها خيال مي كنند. قدرت اسلام است كه يك مملكت را يك پارچه بر ضد آنها به راه مي اندازند [و] بسيج مي كند. اين قدرت اسلام است. اين هم يكي از بركاتي بود كه از اين جنگ تحميلي براي آنها ننگ به بار آورد و براي ملت ما سلحشوري و قدرتمندي و بيداري.»[32] 
آنگاه كه رهبر فقيد انقلاب، نيروهاي مردمي و بسيجي را مخاطب خويش مي سازد، خضوع و خشوع رهبري را در برابر ملت پايدار نشان مي دهد و به حمايت خالصانة آنان در جبهه ها و پشت جبهه ها، دلگرم و اميدوار و مفتخر است. بي گمان همين نگرش واقع بينانة امام خميني بود كه رهبر ملت ايران را خدمت گزار آنان شناساند و ساحت رهبري انقلاب نظام را از هرگونه خودكامگي پيراست. 
«در خاتمه به تمامي شما خواهران و برادراني كه در محيط جنگ به زندگاني دلاورانة خود ادامه مي دهيد و از كشته شدن به دست دشمنان خدا در راه خدا ترسي نداريد و با چنگ و دندان از ميهن عزيزتان براي رضاي خدا دفاع مي كنيد و موجب دلگرمي رزمندگان اسلام مي شويد و همه چيز را در طبق اخلاص قرار داده ايد و با فداكاري هاي مكرر، شجاعت و شهامت را در تاريخ سراسر مبارزات بي امان تان ثبت نموده و مي نماييد و درس فداكاري و رشادت به مستضعفين جهان مي آموزيد كه وعدة خدا بر حكومت پابرهنگان جهان حق است، به شما كه با مبارزات خويش روي ابرقدرتها و قدرتها را سياه كرديد، درود مي فرستم و در مقابل صبر و استقامت تان خاضع و خاشعم.»[33] 
ظهور ارتش جمهوري اسلامي در عرصة معادلات سياسي 
دستاورد ديگر جنگ تحميلي را مي توان خودنمايي و توانمندي ارتش جمهوري اسلامي به حساب آورد. نيروهاي ارتشي، به خصوص نيروي هوايي سهم بسياري در پيروزي ها داشته و همواره دشمنان را دچار وحشت و فروپاشي قدرت ساخته اند. امام خميني با ذكر عبارت معروف «الخير في ماوقع» (خير در رخدادهاست)، جنگ تحميلي را دربردارندة خير و بركت براي ملت مي شمارد و مقاومت ارتش ايران در برابر تهاجم صدام را جلوه اي از آن همه به حساب مي آورد. 
«ضدانقلاب در ايران شايع مي كردند كه ارتش ايران، ارتشي است كه از بين رفته و ديگر نمي تواند در مقابل دشمن ها مقاومت كند... مي گفتند كه اصلاً ارتش لازم نيست، [سازمان] ارتش بايد به هم بخورد... در اين جنگ تحميلي ثابت شد كه ارتش نيرومند است... و همة كساني كه در ارتش هستند، در رأس ارتش هستند، وفادارند.»[34] 
رسوايي سازمانهاي ضدامپرياليستي 
نقاب افكندن گروه هاي مسلح و ضدامپرياليستي چون فدائيان خلق و مجاهدين خلق در دوران دفاع مقدس را بايد دستاورد ديگري از آن دانست. شعارهاي خلقي و حماسي آنان به هنگام آزمون، بيگانگي خود را با حقيقت و آرمان هاي مردمي نماياند. 
«اين اشخاصي كه ادعا مي كنند و ادعا مي كردند كه ما طرفدار مظلومين هستيم، طرفدار خلق هستيم، فدايي خلق هستيم، مجاهده براي مردم مي كنيم، ثابت شد به اين كه همة اين حرف ها، صحبت هاي خلاف واقع بوده است و الان كه كشور ايران با حزب بعث منحط در جنگ است... از آنها هيچ خبري نيست. اين هم يكي از خيراتي بود كه براي ما در اين جنگ تحميلي حاصل شد.»[35] 
تجلي هم گرايي در روزگار جنگ 
پس از پيروزي انقلاب، به تدريج نغمه هاي اختلاف و ناهمگرايي ملي در كشور پراكنده گشت. رخداد جنگ تحميلي كه سبب ظهور اتحاد و انسجام ملت در مقابل هجوم بعثي هاي عراق شد، بي بنيادي آن نظرها و خبرها را به دست داد. 
«يكي ديگر [از بركات جنگ تحميلي، نمايش هم گرايي ها بود]... دائماً مي گفتند كه انقلاب در اول يك چيزي داشت، مردم با هم بودند و حال ديگر [با هم] نيستند... با هم [اختلاف دارند] ... در اين جنگ ثابت شد كه سرتاسر كشور با هم هستند و مردم به همان روح انقلابي باقي هستند و الان از همه جا... جوان هاي ما... [درخواست] مي كنند كه به جنگ بروند، لكن احتياجي نيست.»[36] 
شادابي شهروندان و نيروهاي مسلح 
تحرك ملي و نظامي ـ كه شادابي و شكوفايي استعدادها را به همراه خود دارد ـ از خير و بركت هاي ديگر دفاع مقدس است. دوران صلح و آسايش، ملت و به ويژه نيروهاي مسلح را به عافيت طلبي و سستي سوق مي دهد. از اين رو هرچندگاه يك بار، مانورهاي نظامي ضرورت مي يابد تا آمادگي دفاعي كشورها سنجيده و تداوم يابد. امام خميني فضاي جنگ تحميلي را شاداب كنندة روان هاي خوگرفته به راحت و خمودي مي شمارد و آن را سبب تحرك اجتماعي مي خواند. 
«وقتي... [جنگ] واقع مي شود، انسان را از آن خستگي و از آن چيزهايي كه سست مي كند انسان را... بيرون مي آورد و او فعاليت مي كند و جوهرة انسان كه بايد هميشه متحرك و فعال باشد، بروز مي كند.»[37] 
قدرت نمايي ملت ايران 
رژيم عراق و نيز رژيم هاي حامي صدام در همان هفته هاي نخستين جنگ تحميلي به دست آوردند كه انقلاب مردم ايران، انگيزة فداكاري و هم گرايي را پرورش داده و آنان آزادي و استقلال خود را همواره پاس خواهند داشت. بدين سان دستاورد سياسي يادشده ـ كه بازدارنده از تهاجم هاي نظامي ديگر بود ـ درخور تأمل است. 
«يكي از امور كه باز خير بود براي ما، اين [بود] كه دولت عراق فهميد كه با كي طرف است. اينها دائماً... مي گفتند كه اگر ما حمله به ايران كنيم، در همان حملة اول ديگر كار تمام است... حالا فهميدند كه نه، مسأله اين طور نيست. در عين حالي كه ما... بسيج عمومي را اجازه نداديم... فهميدند اينها كه خير، كاري از آنها برنمي آيد و اگر دولت ايران بخواهد، آنها را انشاءالله به زودي از بين مي برد.»[38] 
9. صلح گرايي 
پس از گذشت دوراني از جنگ تحميلي، دست اندركاران حاكميت بعث عراق و همچنين قدرت هاي اروپايي و امريكايي بدين واقعيت پي بردند كه نمي توان جنگ بي حاصل را ادامه داد و امنيت و منافع خود در منطقه را به خطر انداخت. از اين رو كم كم فرياد صلح طلبي صدام و حاميان او در ميان اعراب و غيراعراب در رسانه ها آشكار گشت. ترديدي نبود كه آنان مي خواستند صلح تحميلي را جايگزين جنگ تحميلي سازند. امام خميني در صلح و جنگ با دولتها، به تكليف نظر داشت كه اسلام بر دوش حاكمان و مردمان نهاده است. از اين منظر شكست و پيروزي را بايد بر پاية خرسندي و ناخرسندي خداوند محاسبه نمود. بسا شكست هايي كه عين فتح و پيروزي است و بسا فتوحات كه جز شكست و ننگ به همراه ندارد. 
«براي اسلام بايد جنگ بكنيم، براي اسلام بايد فداكاري بكنيم... اسلام گفته است كه شما بايد پايداري كنيد... ما پيروز هستيم. صدام حسين دستش را دراز كرده براي اين كه با ما مصالحه كند. ما با او مصالحه نداريم. [صدام] يك آدمي است كه كافر است، يك آدمي است كه فاسد است، مفسد است و... ما نمي توانيم با او مصالحه كنيم. ما تا آخر با آنها جنگ خواهيم كرد و ان شاءالله پيروز خواهيم شد... ما هدفمان اين است كه تكليفمان را عمل بكنيم. تكليف ما اين است كه از اسلام صيانت كنيم... كشته بشويم تكليف را عمل كرده ايم، بكشيم هم تكليف را عمل كرده ايم.»[39] 
امام خميني چنان كه پس از قبول قطعنامة شوراي امنيت خاطرنشان ساخت، به صلح پايدار مي انديشيد. 
«همان طور كه قبلاً گفتيم ما با مردم خود، با صداقت صحبت مي كنيم. ما در چهارچوب قطعنامة 598 به صلحي پايدار فكر مي كنيم و اين به هيچ وجه تاكتيك نيست... ما خواستيم به دنيا ثابت كنيم كه صدام معتقد به مجامع بين المللي نيست و ما تا قبول قطعنامه از سوي عراق جواب دشمنان اسلام را در جبهه ها خواهيم داد.»[40] 
رهبر فقيد انقلاب در سالگرد فاجعة مكه و يادآوري مظلوميت حاجيان ايراني، پايان تلخ جنگ تحميلي را خاطرنشان مي سازد و ملت را به شكيبايي فرامي خواند. 
«در اين روزها ممكن است بسياري از افراد به خاطر احساسات و عواطف خود، صحبت از چراها و بايدها، نبايدها كنند، هرچند اين مسأله به خودي خود يك ارزش بسيار زيباست، اما اكنون وقت پرداختن به آن نيست... من باز مي گويم كه قبول اين... [قطعنامه] براي من از زهر كشنده تر است، ولي راضي به رضاي خدايم و براي رضايت او اين جرعه را نوشيدم.»[41] 
________________________________________
[1] . صحيفة امام، 21/ 205. 
[2] . سورة نساء/ 74. 
[3] . سورة صف/4. 
[4] . صحيفة امام، 20/ 391 ـ 390. 
[5] . همان، 13/ 276. 
[6] . همان، 269. 
[7] . همان، 20/ 118 ـ 115. 
[8] . همان، 286 ـ 285. 
[9] . همان، 13/ 232. 
[10] . همان، 235 ـ 234. 
[11] . همان، 17/ 293. 
[12] . همان، 369. 
[13] . همان، 222. 
[14] . همان، 152 ـ 151. 
[15] . همان، 108. 
[16] . همان، 20/ 38 ـ 37. 
[17] . همان، 13/ 408. 
[18] . همان، 455 ـ 454. 
[19] . سورة هود / 112. 
[20] . صحيفة امام، 13/ 463 ـ 462. 
[21] . رك: وسائل الشيعه، كتاب جهاد، 15/ 16. 
[22] . صحيفة امام، 13/ 515 ـ 513. 
[23] . سورة آل عمران/ 169. 
[24] . سورة فجر/ 30 ـ 29. 
[25] . صحيفة امام، 17/ 135. 
[26] . همان، 20/ 196. 
[27] . همان، 21/ 145. 
[28] . همان، 13/ 511. 
[29] . همان، 17/ 274. 
[30] . همان، 20/ 126. 
[31] . همان، 13/ 331. 
[32] . همان، 332 ـ 331. 
[33] . همان، 544. 
[34] . همان، 246. 
[35] . همان. 
[36] . همان، 247. 
[37] . همان. 
[38] . همان، 248 ـ 247. 
[39] . همان، 251 ـ 250. 
[40] . همان، 20/ 101. 
[41] . همان، 95 ـ 94.
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها