0

خروج دجال

 
haj114
haj114
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 3991

خروج دجال
پنج شنبه 28 فروردین 1393  11:23 PM

«دجّال» در زبان عربي به معناي «آب طلا» و طلا اندود کردن است و به همين علت، افراد بسيار دروغ‏گويي که باطل را حق جلوه مي‏دهند «دجّال» ناميده مي‏شوند. [1] .
دجّال ستمکاري است که در آخِرُالزّمان، مردم را گمراه خواهد کرد و در هر سه دين يهوديت، مسيحيت و اسلام مطرح شده است. [2] گاهي افرادي در هر سه جامعه ديني مي‏گويند: دجّال تولد يافته و زنده است.
در روايات فراواني از خروج «دجّال» به عنوان نشانه ظهور و در برخي ديگر از آن به عنوان يکي از «اَشْراطُ السَّاعَة» ياد شده است. اين نشانه، در کتاب‏هاي اهل سنّت از نشانه‏هاي برپايي قيامت دانسته شده [3] ؛ ولي در منابع روايي شيعه از آن به عنوان حادثه‏اي مقارن ظهور حضرت مهدي‏عليه السلام ياد شده است. [4] .
در مورد اصل دجّال، چند احتمال وجود دارد:
يک. دجّال، نام شخص معيني نيست و هر کسي که با ادعاهاي پوچ و بي‏اساس و با توسل به حيله‏گري و نيرنگ، در صدد فريب مردم باشد، دجّال است. اينکه در روايات از «دجّال»هاي فراوان سخن به ميان آمده اين احتمال را تقويت مي‏کند.
پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله فرموده است: «لاتَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّي يَخْرُجَ المَهْدِيُّ مِنْ وُلْدِي وَلايَخْرُجُ الْمَهدِيّ حَتَّي يَخْرُجَ سِتُّونَ کَذَّاباً کُلُّهُمْ يَقُولُ أَنَا نَبِيٌّ» [5] ؛ «قيامت، برپا نمي‏شود، تا وقتي که مهدي‏عليه السلام از فرزندانم قيام کند و مهدي‏عليه السلام قيام نمي‏کند، تا وقتي که شصت دروغگو خروج کنند و هر کدام بگويد، من پيامبرم».
در روايات، از اين «دجّال»ها و دروغگويان فراوان نام برده شده است، در بعضي دوازده و در برخي سي، شصت و هفتاد دجّال آمده است. [6] .
از ميان اين «دجّال»ها، فردي که در دروغ‏گويي، حيله‏گري و مردم فريبي سرآمد همه دجالان و فتنه‏اش از همه بزرگ‏تر است، نشانه ظهور مهدي‏عليه السلام و يا برپايي قيامت است. بر اين اساس دو نوع دجّال هست: يکي همان دجّال حقيقي و واقعي است که پس از همه «دجّال»ها مي‏آيد و ديگري گروهي شياد و دروغگويند که دست به فريب‏کاري، تحميق و گمراهي مردم مي‏زنند.
پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله مي‏فرمايد: «پيش از خروج دجّال، بيش از هفتاد دجّال خروج خواهد کرد». [7] .
حقيقت داستان دجّال، بيانگر اين واقعيت است که در آستانه هر انقلابي افراد فريبکار و منافق - که معتقد به نظام‏هاي پوشالي گذشته و حافظ سنت‏ها و ضد ارزش‏هايند - براي نگه‏داشتن فرهنگ و نظام جاهلي گذشته، همه تلاش خود را به کار مي‏گيرند و با سوء استفاده از زمينه‏هاي فکري و اجتماعي و احساسات مردم، دست به تزوير و حيله‏گري مي‏زنند تا آنان را نسبت به اصالت و تحقّق انقلاب و استواري رهبران آن، دلسرد و دو دل کنند و با شيطنت، آنان را به کژ راهه برند!
در انقلاب جهاني حضرت مهدي‏عليه السلام، چنين خطري پيش‏بيني شده است و از آنجايي که اين انقلاب از همه انقلاب‏هاي تاريخ بزرگ‏تر و گسترده‏تر است، خطر فريبکاران دجّال صفت نيز به مراتب بيشتر و گسترده‏تر است. در آستانه ظهور، آنان همه تلاش خويش را به کار خواهند گرفت که مردم را فريب دهند و آنها را نسبت به نتيجه آن دلسرد و نااميد سازند و بالاخره از پيروزي حتمي آن جلوگيري کنند!
البته در اين احتمال مي‏توان گفت: ممکن است يکي از آن دجّال‏ها - صفات زشت در او بيشتر از همه متبلور است - نشانه ظهور باشد.
دو. احتمال دوم آن است که فردي معيّن و مشخص، به عنوان «دجّال» دردوره غيبت - با همان ويژگي‏هايي که براي وي بيان شده است - خروج مي‏کند و مردم را به انحراف مي‏کشاند.
برخي با استناد بعضي از روايات او را زنده مي‏دانند. براي مثال گفته مي‏شود او در زمان حضرت رسول اکرم‏صلي الله عليه وآله موجود بوده و تا زمان خروج زنده خواهد ماند. [8] .
نگراني مردم از دجّال بدان اندازه بود که خليفه دوم هنگام فتح شام، از علماي اهل کتاب درباره دجّال پرسيد. پس نام دجّال نزد افراد و جوامع ديني پيوسته مطرح بوده است و برخي از کتاب‏ها و فيلم‏ها نام «دجّال» بر خود دارند. «دجّال» لقب دغل‏بازي است که نزد يهوديان «آرميلوس» و نزد مسلمانان «صائدبن صيد» ناميده مي‏شود. [9] .
اصل داستان «دجّال» در کتاب‏هاي مقدس مسيحيان نيز آمده است در انجيل واژه «دجّال» بارها به کار رفته و از کساني که منکر حضرت مسيح باشند و يا «پدر و پسر» را انکار کنند، به عنوان «دجّال» ياد شده است:
«دروغگو کيست؛ جز آنکه مسيح بودن عيسي را انکار کند. آن دجّال است که پسر و پدر را انکار کند». [10] .
طرفداران احتمال دوم به اين روايت نيز استناد کرده‏اند: اصبغ بن نباته از حضرت علي‏عليه السلام پرسيد: يا اميرالمؤمنين! دجّال کيست؟
آن حضرت فرمود: «دجّال صائدبن صائد (صيد) است. بدبخت کسي است که او را تصديق کند و خوشبخت آن است که او را تکذيب کند. از شهري بر آيد که آن را اصفهان نامند از دهي که آن را يهوديه گويند. [11] چشم راستش ممسوح و چشم ديگرش بر پيشاني است و مانند ستاره صبح مي‏درخشد، در آن نقطه عَلَقه‏اي است که با خون در آميخته است. و ميان دو چشمش نوشته است: «کافر» هر خواننده و بي‏سواد آن را مي‏خواند. در درياها فرو مي‏شود و آفتاب با او مي‏گردد. مقابل او کوهي از دود و عقبش کوهي سپيد است که مردم تصور مي‏کنند طعام است. در زمان قحطيِ سختي خروج مي‏کند. در حالي که بر حمار سپيدي سوار است. هر گام حمارش يک ميل است و زمين منزل به منزل زير پايش نَوَرديده شود و بر آبي نگذرد جز آنکه فرو رود تا روز قيامت. به آوازي که همه جن و انس و شياطين - در شرق و غرب - عالم آن را مي‏شنوند، فرياد کند: اي دوستان من! نزد من آييد. منم آنکه آفريد و تسويه کرد و تقدير کرد و رهبري نمود. منم پروردگار شما.
دشمن خدا دروغ مي‏گويد!
او يک چشمي است که غذا مي‏خورد و در بازارها راه مي‏رود. به راستي که پروردگار شما نه يک چشم است، و نه غذا مي‏خورد، نه راه مي‏رود و نه زوال دارد! و برتر است خدا از اين اوصاف؛ برتري بزرگي. آگاه باشيد! بيشترِ پيروانش در آن روزگار ناپاک زادگانند و صاحب پوستين‏هاي سبز! خداوند او را در شام بر سر گردنه‏اي که آن را «افيق» نامند - به دست کسي که عيسي‏عليه السلام پشت سرش نماز مي‏خواند - هنگامي که سه ساعت از روز جمعه گذشته باشد - خواهد کشت. آگاه باشيد بعد از آن، حادثه بزرگ و قيامت کبري باشد. [12] .
سه. برخي نيز اين احتمال را مطرح کرده‏اند که مراد از «دجّال» همان سفياني است که درکتاب‏هاي اهل سنّت بيشتر به عنوان «دجّال» و در کتاب‏هاي شيعي به عنوان سفياني آمده است. [13] البته اين احتمال مردود است.
چهار. دجّال، کنايه از کفر جهاني و سيطره فرهنگ مادي بر همه جهان است. برخي از اهل نظر، اين احتمال را تقويت کرده و همه ويژگي‏هايي را که براي دجّال بيان شده، با ويژگي‏هاي استکبار برابر دانسته‏اند.
«استکبار» به معناي واقعي، دجّال است که خود را قيّم ملت‏ها مي‏داند و با تکيه به ثروت انبوه و قدرت عظيم، در همه جاي زمين دخالت مي‏کند و همه را به زير سلطه خويش مي‏آورد. [14] .
در منابع اهل سنّت عمدتاً سخن از کشته شدن دجّال به دست حضرت عيسي‏عليه السلام است. [15] .


پی نوشت ها: 
[1] ر.ک: لسان العرب، ج 4، ص 294. 
[2] ر.ک: کنزالعمال، ج 14، ص 282 - 323. 
[3] صحيح مسلم، باب في الآيات التي تکون قبل الساعة، ح 1، سنن ترمذي، ج 4، ص 507، سنن ابن داوود، ج 4، ص 115. 
[4] کمال‏الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 250. 
[5] الارشاد، ج 2، ص 371. 
[6] بحارالانوار، ج 52، ص 209؛ کنزالعمال، ج 14، ص 200 - 198. 
[7] کنزالعمال، ج 14، ص 200. 
[8] ر.ک: کتاب الغيبة، ص 113، ح 86. 
[9] توفيقي، حسين، هزاره‏گرايي در فلسفه تاريخ مسيحيت، ص 26. 
[10] رساله يوحنا، باب 2، آيه 18 و 22. 
[11] در پاره‏اي روايات محل خروج او سجستان ذکرشده است. کمال‏الدين، ج 1، ص 250. 
[12] کمال‏الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 527، ح 1. 
[13] کتاب الغيبة، ص 463. 
[14] تاريخ غيبت کبري، 532 - 536. 
[15] تفسير الطبري، ج 3، ص 290، تفسير ابن کثير، ج 1، ص 579. 

تشکرات از این پست
siryahya
دسترسی سریع به انجمن ها