خروج دجال
پنج شنبه 28 فروردین 1393 11:23 PM
«دجّال» در زبان عربي به معناي «آب طلا» و طلا اندود کردن است و به همين علت، افراد بسيار دروغگويي که باطل را حق جلوه ميدهند «دجّال» ناميده ميشوند. [1] .
دجّال ستمکاري است که در آخِرُالزّمان، مردم را گمراه خواهد کرد و در هر سه دين يهوديت، مسيحيت و اسلام مطرح شده است. [2] گاهي افرادي در هر سه جامعه ديني ميگويند: دجّال تولد يافته و زنده است.
در روايات فراواني از خروج «دجّال» به عنوان نشانه ظهور و در برخي ديگر از آن به عنوان يکي از «اَشْراطُ السَّاعَة» ياد شده است. اين نشانه، در کتابهاي اهل سنّت از نشانههاي برپايي قيامت دانسته شده [3] ؛ ولي در منابع روايي شيعه از آن به عنوان حادثهاي مقارن ظهور حضرت مهديعليه السلام ياد شده است. [4] .
در مورد اصل دجّال، چند احتمال وجود دارد:
يک. دجّال، نام شخص معيني نيست و هر کسي که با ادعاهاي پوچ و بياساس و با توسل به حيلهگري و نيرنگ، در صدد فريب مردم باشد، دجّال است. اينکه در روايات از «دجّال»هاي فراوان سخن به ميان آمده اين احتمال را تقويت ميکند.
پيامبر اکرمصلي الله عليه وآله فرموده است: «لاتَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّي يَخْرُجَ المَهْدِيُّ مِنْ وُلْدِي وَلايَخْرُجُ الْمَهدِيّ حَتَّي يَخْرُجَ سِتُّونَ کَذَّاباً کُلُّهُمْ يَقُولُ أَنَا نَبِيٌّ» [5] ؛ «قيامت، برپا نميشود، تا وقتي که مهديعليه السلام از فرزندانم قيام کند و مهديعليه السلام قيام نميکند، تا وقتي که شصت دروغگو خروج کنند و هر کدام بگويد، من پيامبرم».
در روايات، از اين «دجّال»ها و دروغگويان فراوان نام برده شده است، در بعضي دوازده و در برخي سي، شصت و هفتاد دجّال آمده است. [6] .
از ميان اين «دجّال»ها، فردي که در دروغگويي، حيلهگري و مردم فريبي سرآمد همه دجالان و فتنهاش از همه بزرگتر است، نشانه ظهور مهديعليه السلام و يا برپايي قيامت است. بر اين اساس دو نوع دجّال هست: يکي همان دجّال حقيقي و واقعي است که پس از همه «دجّال»ها ميآيد و ديگري گروهي شياد و دروغگويند که دست به فريبکاري، تحميق و گمراهي مردم ميزنند.
پيامبر اکرمصلي الله عليه وآله ميفرمايد: «پيش از خروج دجّال، بيش از هفتاد دجّال خروج خواهد کرد». [7] .
حقيقت داستان دجّال، بيانگر اين واقعيت است که در آستانه هر انقلابي افراد فريبکار و منافق - که معتقد به نظامهاي پوشالي گذشته و حافظ سنتها و ضد ارزشهايند - براي نگهداشتن فرهنگ و نظام جاهلي گذشته، همه تلاش خود را به کار ميگيرند و با سوء استفاده از زمينههاي فکري و اجتماعي و احساسات مردم، دست به تزوير و حيلهگري ميزنند تا آنان را نسبت به اصالت و تحقّق انقلاب و استواري رهبران آن، دلسرد و دو دل کنند و با شيطنت، آنان را به کژ راهه برند!
در انقلاب جهاني حضرت مهديعليه السلام، چنين خطري پيشبيني شده است و از آنجايي که اين انقلاب از همه انقلابهاي تاريخ بزرگتر و گستردهتر است، خطر فريبکاران دجّال صفت نيز به مراتب بيشتر و گستردهتر است. در آستانه ظهور، آنان همه تلاش خويش را به کار خواهند گرفت که مردم را فريب دهند و آنها را نسبت به نتيجه آن دلسرد و نااميد سازند و بالاخره از پيروزي حتمي آن جلوگيري کنند!
البته در اين احتمال ميتوان گفت: ممکن است يکي از آن دجّالها - صفات زشت در او بيشتر از همه متبلور است - نشانه ظهور باشد.
دو. احتمال دوم آن است که فردي معيّن و مشخص، به عنوان «دجّال» دردوره غيبت - با همان ويژگيهايي که براي وي بيان شده است - خروج ميکند و مردم را به انحراف ميکشاند.
برخي با استناد بعضي از روايات او را زنده ميدانند. براي مثال گفته ميشود او در زمان حضرت رسول اکرمصلي الله عليه وآله موجود بوده و تا زمان خروج زنده خواهد ماند. [8] .
نگراني مردم از دجّال بدان اندازه بود که خليفه دوم هنگام فتح شام، از علماي اهل کتاب درباره دجّال پرسيد. پس نام دجّال نزد افراد و جوامع ديني پيوسته مطرح بوده است و برخي از کتابها و فيلمها نام «دجّال» بر خود دارند. «دجّال» لقب دغلبازي است که نزد يهوديان «آرميلوس» و نزد مسلمانان «صائدبن صيد» ناميده ميشود. [9] .
اصل داستان «دجّال» در کتابهاي مقدس مسيحيان نيز آمده است در انجيل واژه «دجّال» بارها به کار رفته و از کساني که منکر حضرت مسيح باشند و يا «پدر و پسر» را انکار کنند، به عنوان «دجّال» ياد شده است:
«دروغگو کيست؛ جز آنکه مسيح بودن عيسي را انکار کند. آن دجّال است که پسر و پدر را انکار کند». [10] .
طرفداران احتمال دوم به اين روايت نيز استناد کردهاند: اصبغ بن نباته از حضرت عليعليه السلام پرسيد: يا اميرالمؤمنين! دجّال کيست؟
آن حضرت فرمود: «دجّال صائدبن صائد (صيد) است. بدبخت کسي است که او را تصديق کند و خوشبخت آن است که او را تکذيب کند. از شهري بر آيد که آن را اصفهان نامند از دهي که آن را يهوديه گويند. [11] چشم راستش ممسوح و چشم ديگرش بر پيشاني است و مانند ستاره صبح ميدرخشد، در آن نقطه عَلَقهاي است که با خون در آميخته است. و ميان دو چشمش نوشته است: «کافر» هر خواننده و بيسواد آن را ميخواند. در درياها فرو ميشود و آفتاب با او ميگردد. مقابل او کوهي از دود و عقبش کوهي سپيد است که مردم تصور ميکنند طعام است. در زمان قحطيِ سختي خروج ميکند. در حالي که بر حمار سپيدي سوار است. هر گام حمارش يک ميل است و زمين منزل به منزل زير پايش نَوَرديده شود و بر آبي نگذرد جز آنکه فرو رود تا روز قيامت. به آوازي که همه جن و انس و شياطين - در شرق و غرب - عالم آن را ميشنوند، فرياد کند: اي دوستان من! نزد من آييد. منم آنکه آفريد و تسويه کرد و تقدير کرد و رهبري نمود. منم پروردگار شما.
دشمن خدا دروغ ميگويد!
او يک چشمي است که غذا ميخورد و در بازارها راه ميرود. به راستي که پروردگار شما نه يک چشم است، و نه غذا ميخورد، نه راه ميرود و نه زوال دارد! و برتر است خدا از اين اوصاف؛ برتري بزرگي. آگاه باشيد! بيشترِ پيروانش در آن روزگار ناپاک زادگانند و صاحب پوستينهاي سبز! خداوند او را در شام بر سر گردنهاي که آن را «افيق» نامند - به دست کسي که عيسيعليه السلام پشت سرش نماز ميخواند - هنگامي که سه ساعت از روز جمعه گذشته باشد - خواهد کشت. آگاه باشيد بعد از آن، حادثه بزرگ و قيامت کبري باشد. [12] .
سه. برخي نيز اين احتمال را مطرح کردهاند که مراد از «دجّال» همان سفياني است که درکتابهاي اهل سنّت بيشتر به عنوان «دجّال» و در کتابهاي شيعي به عنوان سفياني آمده است. [13] البته اين احتمال مردود است.
چهار. دجّال، کنايه از کفر جهاني و سيطره فرهنگ مادي بر همه جهان است. برخي از اهل نظر، اين احتمال را تقويت کرده و همه ويژگيهايي را که براي دجّال بيان شده، با ويژگيهاي استکبار برابر دانستهاند.
«استکبار» به معناي واقعي، دجّال است که خود را قيّم ملتها ميداند و با تکيه به ثروت انبوه و قدرت عظيم، در همه جاي زمين دخالت ميکند و همه را به زير سلطه خويش ميآورد. [14] .
در منابع اهل سنّت عمدتاً سخن از کشته شدن دجّال به دست حضرت عيسيعليه السلام است. [15] .
پی نوشت ها:
[1] ر.ک: لسان العرب، ج 4، ص 294.
[2] ر.ک: کنزالعمال، ج 14، ص 282 - 323.
[3] صحيح مسلم، باب في الآيات التي تکون قبل الساعة، ح 1، سنن ترمذي، ج 4، ص 507، سنن ابن داوود، ج 4، ص 115.
[4] کمالالدين و تمام النعمة، ج 1، ص 250.
[5] الارشاد، ج 2، ص 371.
[6] بحارالانوار، ج 52، ص 209؛ کنزالعمال، ج 14، ص 200 - 198.
[7] کنزالعمال، ج 14، ص 200.
[8] ر.ک: کتاب الغيبة، ص 113، ح 86.
[9] توفيقي، حسين، هزارهگرايي در فلسفه تاريخ مسيحيت، ص 26.
[10] رساله يوحنا، باب 2، آيه 18 و 22.
[11] در پارهاي روايات محل خروج او سجستان ذکرشده است. کمالالدين، ج 1، ص 250.
[12] کمالالدين و تمام النعمة، ج 2، ص 527، ح 1.
[13] کتاب الغيبة، ص 463.
[14] تاريخ غيبت کبري، 532 - 536.
[15] تفسير الطبري، ج 3، ص 290، تفسير ابن کثير، ج 1، ص 579.