0

یادها و یادداشت‌هایی از زندگی امام خمینی(ره)

 
maarej
maarej
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1832
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:یادها و یادداشت‌هایی از زندگی امام خمینی(ره)
یک شنبه 21 اردیبهشت 1393  10:34 AM


تبسم و خنده امام (ره)
 کسانی که با امام (ره) معاشرت داشتند همواره می‌توانستند شاهد تبسم‌های ملیح‌ و دلربا در چهره مهربان و نورانی حضرتش‌ باشند، اما خنده صدا دار امام (ره) بسیار نادر بود با توجه به همین ویژگی بود در جلساتی که هر شب به مدت نیم ساعت در اتاق بیرونی منز‌لشان در نجف برقرار بود تقریبا هیچ‌گاه صدای بلند خنده شنیده نمی‌شد و اصولا مطلبی که موجب چنین خنده‌هایی باشد مطرح نمی‌گردید. از جمله مواردی که شاهد خنده امام (ره) بودیم در جلسه‌ای بود که مرحوم «آیت الله شیخ مجتبی لنکرانی» از علمای بزرگ و محترم حوزه نجف، گویی تصمیم گرفته بود با تبحر فوق العاده‌ای که در شوخی و طنز داشت هر طور شده امام (ره) را بخنداند. در آن جلسه، آقای لنکرانی خنده دار‌ترین داستان‌هایش را پی در پی با مهارت مخصوص به خود بازگو کرد اما نه تنها امام (ره) نخندید بلکه دیگران نیز تحت تاثیر هیبت مجلس امام (ره) با تکلف و دشواری سعی کردند بر خودشان مسلط باشند و نخندند. اما آقای لنکرانی دست بردار نبود و آخرین تیرش را در کمان گذاشت و با نقل داستانی با لهجه مخصوص درباره یکی از بزرگان که همیشه مثال‌ها رادر جلسه درس روی خودش می‌زد سرانجام موفق شد امام (ره) را بخنداند و با خنده امام (ره) حاضران نیز خنده انباشته و نگهداشته شده در درونشان آزاد شد و جلسه را انفجار خنده فرا گرفت!
یکی دیگر از موارد که در جماران اتفاق افتاد این بود که روزی آقای حاج عیسی برای امام (ره) چای می‌آورد و در محضر امام (ره) حالت عطسه بر او عارض می‌شود و بی‌اختیار عطسه می‌کند حضرت امام (ره) خطاب به حاج عیسی می‌گوید. حاج عیسی هر چه فکر می‌کند، جمله‌ای را که در پاسخ گفته می‌شود به یاد نمی‌آورد و صرفا با تداعی برخی کلمات بی‌اختیار می‌گوید و امام (ره) از این پاسخ به شدت می‌خندد. حاج عیسی دستپاچه می‌شود و می‌گوید آقا حرف بدی زدم؟ و امام (ره) با مهربانی می‌فرمایند:
 نه زیاد هم بی‌تناسب نبود!
قضیه دیگری را نیز مرحوم حاج احمد آقا برایم نقل کرد کرد که روزی آقای ظهیر‌نژاد رئیس وقت ستاد مشترک ارتش همراه با یکی از فرماندهان برای تقدیم گزارش خدمت امام (ره) آمده بودند فرمانده مزبور که می‌خواستند گزارش بدهد بعد از بسم الله بدون توجه به محدود بودن وقت و وضعیت مخاطب انگار که می‌خواهد سخنرانی کند شروع می‌کند به خواندن خطبه و آیه آقای ظهیر‌نژاد که به دلیل صراحت و بی‌ریایی‌اش مورد علاقه امام (ره) بود میان حرف او می‌پرد و با لهجه خاص خود می‌گوید: «آهای اصل حرفت را بزن! خیال می‌کنی امام (ره) عوام است!» و امام (ره) به شدت می‌خندند.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها