پاسخ به:یادها و یادداشتهایی از زندگی امام خمینی(ره)
یک شنبه 31 فروردین 1393 9:32 AM
تداعی خطبه شقشقیه
حضرت امام(ره)، رسمشان بر این بور که روز آخر درس، قبل از تعطیلات ماه مبارک رمضان و محرم را به اندرز و تذکرات اخلاقی و عرفانی اختصاص بدهند، در یکی از این روزها به مناسبت فرار رسیدن ماه مبارک رمضان در نجف اشرف، معظم له در زمینه مذکور داد سخت میداند و تعبیر یکی از دوستان که در جلسههای متعددی از درسهای اخلاق آن حضرت در قم نیز شرکت کرده بود، این جلسه یکی از بهترین و تکان دهنده ترین درسهای امام(ره) بود.
سخنان امام(ره) در این روز، آنچنان همه را منقلب نمود که صدای گریه، فضای مسجد شیخ انصاری را پر کرده بود طلاب تحت تاثیر سخنان روح بخش حضرتش که از جان بر میخواست و بر دل مینشست، از خود رسته و در فضای لایتناهی عالم بالا به پرواز در آمده بودند، این آهنگ دلربای کلمات او بود که جانهای همه را تسخیر کرده و از کالبدهای خاکی رهانده و به عشق معبود رسانده بود، سخت به اوج خود رسیده بود و این مضمون را داشت: تا جوان هستید، خود را اصلاح کنید که در پیری....
که ناگهان صدای ناهنجاری از گوشه مجلس، چون پتکی بر سر همه کوبیده شد، رشته افکار را گسست و آرامش جمع سالکان را بر هم زد. شیخی که در عین صفا و فضل نسبی، به بذله گویی و حرکتهای ناهنجار معروف بود و سری کجل و بسیار بدریخت و براق داشت، در حالی که عمامهاش را از سر برداشته بود، محکم با کف دست بر سر خود کوبید، که صدای آن در فضای شبستان پیچید و گفت" من این سر کچل را چگونه اصلاح کنم؟"
به طور مسلم او غرض و مرضی نداشت و خصلت شوخ طبعی توام با وقتشناسی، او را به این کار واداشته بود ولی به هر حال این حرکت بیجا اثر خود را برای جای گذاشت، امام(ره) بدون آنکه عکسالعمل خاصی نسبت به ایشان نشان دهد، یکباره ادامه مطلب را رها کردند و آهنگ صدایشان را تغییر دادند و با چند جمله دعا درس را به پایان رساندند. در آن لحظه، در ذهن بسیاری از افراد، ماجرای خطبه شقشقیه و حرکت ناهنجار اعرابی تداعی شد که موجب قطع سخنان حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) شد، همه به شدت متأثر وناراحت شدند و اگر چنان نبود که از معراج یک درس ملکوتی بازگشته بودند و همچنان در شرایط معنوی والایی به سر میبردند، شاید جان شیخ بیچاره به خاطر حرمانی که موجب شده بود، در امان نمیماند.
سبقت در سلام
اگر امام(ره) به مکانی وارد میشدند، خیلی مشکل میشد در سلام کردن برایشان پیشدستی کرد. روزی ما زودتر از امام(ره) به اتاق موعود رفته بودیم. چشم بر در منتظر و آماده ورود معظمله بودیم. حتی سینهها برای سلام کردن صاف شده بود، ولی باز هم غافلگیر شدیم زیرا با بازشدن در صدای سلام امام(ره) را شنیدیم به طوری که متوجه نشدیم که معظمله ابتدا وارد شدند و سپس سلام کردند یا آنکه اول سلام کردند و آنگاه وارد اتاق شدند.
یک روز هم در نجف از کوچهای که میان مسجد مرحوم شیخانصاری و منزل امام(ره) بود، در حالی که سرم پایین بود، عبور میکردم. ناگهان احساس کردم که کسی به من سلام کرد. وقتی سرم را بالا کردم، چشمم به سیمای مبارک امام(ره) افتاد. در یک لحظه، سنگینی و فشار عجیبی را بر خود احساس کردم. انگار زبانم بند آمدهبود.
آخر او امام(ره)، مرجع تقلید، محبوب، مراد و ... و من ناچیز، بچه طلبهای هفده ساله. ولی دیگر دیر شده بود و من چارهای جز جواب سلام نداشتم. زیرا جواب واجب بود و این صحنه، درست اخلاق پیامبر اکرم (ص) آن اسوه مخاطب به "انک لعلی خلق عظیم" را تداعی میکرد.