0

یادها و یادداشت‌هایی از زندگی امام خمینی(ره)

 
maarej
maarej
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1832
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:یادها و یادداشت‌هایی از زندگی امام خمینی(ره)
دوشنبه 25 فروردین 1393  10:19 AM

سال 1341 
بعد از رحلت آیت الله العظمی بروجردی در فروردین سال 1340 با ارشاد والد مکرمم با نام حضرت امام (قدس سره) به عنوان شخصیت برجسته‌ای که شایسته مرجعیت و زعامت است آشنا شدم ودر مهرماه سال 41 با عشق زیارت امام و برای تحصیل علوم دینی درحدود سیزده سالگی وارد قم شدم.
کمتر روزی بود که از کوچه پس کوچه‌های "یخچال قاضی" عبور نکنم. آنجا دیار یار بود وحتی دیوار‌های گلی‌اش برای زیبا، دل انگیز و دوست داشتنی بود. درمدرسه فیضیه ساکن بودم. گر چه در آنجا و صحنها و حرم حضرت معصومه( سلام الله علیها) نماز جماعتهای متعدد و باشکوه برپا بود، اما همه چیز و همه کس را به هنگام غروب، رها می‌کردم و تا یخچال قاضی به سر می‌دویدم تا پشت سر امام درمنزلشان به نماز جماعت بایستم.
در آن زمان یکی از نشانه‌های برجستگی یک مجتهد یا یک مرجه دراین بود که در مسجدی بزرگ و معروف یا نزدیک به حرم، نماز جماعتش برگزار شود و مأمورین بیشتری داشته باشد، اما  حضرت امام(ره) درحالی که مجلس درسشان در مسجد " سلماسی" واقع در نزدیکی یخچال قاضی آکنده از درسخوان‌ترین طلاب و فضلا بود، برای امامت جماعت هرگز در پی محراب و مسجد نبودند و فقط تعدادی انگشت شمار که به هنگام مغرب خود را به خانه محقرشان می‌رساندند، توفیق می‌یافتند که با امام(ره)، نماز جماعت بخوانند، و حقیر کوچکترین آنها بودم.

آغاز درخشش
تا آن روزگار، همان گونه که اشاره شد، شهرت حضرت امام(ره) عمدتاً درشعاع فضلا و محافل علمی و خواص بود زیرا که امام بر اساس منش و روش زاهدانه خود، همواره خود را از معرض شهرت و ریاست دور می داشتند و توده مردم و حتی طلبه‌های تازه وارد، ایشان را درست نمی‌شناختند تا آنجا که طلبه‌ای مبتدی که هم حجره ما بود، از این که ما مقلد امام(ره) بودیم، اظهار تعجب کرد.
ولی دیری نپایید که با توطئه ننگین رژیم ستم شاهی در قالب " لوایح ایالتی و ولایتی" و محتوای ضد اسلامی آن در پاییز 1341 نهضت امام خمینی آغاز شد و برخورد شجاعانه و دفاع سرسختانه امام از اسلام و قرآن، موجب شد تا ناگهان چهره الهی و شخصیت ملکوتی امام درخشیدن گیرد و نور محبت و عشق الهی او بر دلهای پاک بتابد و چند ماه با تغییر تاکتیک رژیم وطرح آمریکایی به اصطلاح" انقلاب سفید "در ششم بهمن 1341، قیام تمام عیار امام علیه مثلث سوم" شاه و اسرائیل و آمریکا" شکل گرفت و شالود‌ۀ انقلاب اسلامی ریخته شد.

صبح بهاری
این بخش از  نهضت با سخنرانی آتشین حضرت امام(ره) در روز عاشورا در مدرسه فیضیه به اوج رسید.

امام(ره) با خطاب و عتاب شدید الحن به شخص شاه از جنایتها و خیانتهای او به خصوص رابطه با اسرائیل پرده برداشتند. این سخنرانی به دستگیری ایشان درپانزدهم خرداد 42 ( دوازدهم محرم) انجامید، و بعد از طی دوران حبس وحصر درتهران، درشب شانزدهم فروردین ماه 1343، آزاد وحدود ساعت ده وارد قم شدند.
آن شب در قم غوغایی بود و بی‌گمان مدرسه فیضیه تا آن زمان غلغله شادی آن شب را به خود ندیده بود. همه تا صبح بیدار بودیم و اینجانب نیز مشغول نوشتن پلارکاردها بودم.هوا همچنان تاریک بود که بی‌صبرانه پیچ وخمهای کوچه‌های محله یخچال قاضی را پشت سر گذاشتیم.
سیل  جمعیت تمام کوچه‌ها را دربر گرفته بود. عاشقان بیدل، در پی دیدار صاحبدل بودند و شیفتگان دلداده، درانتظار وصل دلدار، لحظه شماری می کردند.
طلوع آفتاب در صبحگاهان بهاری بسی روح افزا و نشاط انگیزاست. اما پگاه روز شانزدهم فروردین ماه 43گویی صبح قیامت بود، صبحی بهشتی و دل انگیز در بهار زندگی، و طلوع خورشیدی دیگر از فجر صادق درآسمان معنویت.
باران رحمت بر دلهای تفتیده از آتش هجر می بارید واشک شوق وصال از دیدگان جاری بود و لبها به قهقهه مستانه گشوده بود و به قول دوست دیرینمان حجت الاسلام محمدحسین بهجتی (شفق) که اشعار شیوایی در توصیف آن روزها سروده بود:

گریه کند دیده زشوق وصال

خنده کند لب زسر وجد و حال

حضرت امام(ره) آن شب را در منزل روبه روی منزلشان - که به نظرم می‌آید آن وقت منزل دامادشان بود- بیتوته کرده بودند.
لحظه‌های انتظار هر چه کندتر می‌گذشت و سرانجام زمان طلووع خورشید فرا رسید. فریاد صلوات، غریو شادی و های‌های گریه در هم آمیخت، با آنکه عرض کوچه کمتر از شش متر است، ولی سیل جمعیت و طوفان عشق، دایرۀ تدبیر رادرهم ریخت و مدتی طول کشید تا امام(ره) عرض کوچه را طی کردند و اوج هیجان در لحظه‌ای بود که علی رغم تلاش مرحوم حاج آقا مصطفی و آقای "اخوی اردستانی" که از طلاب قوی بنیه بود، در آستانه در و به هنگام فرود آمدن از پله‌ها صحنه‌ای نگران کننده و درعین حال بدیع رخ داد: عمامه از سر امام(ره) فرو افتاد و بازه هم شیرینی و تلخی در اوج به هم آمیخت، تلخی آن که مبادا به امام آسیبی رسد و شیرینی سربرهنه دیدن خورشید در صبح وصال و این سرفصلی از دلپذیرترین بهار و رویایی ترین ایام روزگار ما بود.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها