برگرد تا ديگر سر و سامان بگيرم
يك توشه از ديدار تو جانان بگيرم
از پا فتادم بس كه دنبالت دويدم
دستى بكش بر سينه ام تا جان بگيرم
مِنّا شدن اعجاز يك نيمه نگاهت
بنما نظر تا سيرت سلمان بگيرم
حمد شفايى بر دل بيمار من خوان
تا هم شفا هم رنگى از ايمان بگيرم
نور از دو چشمم رفت از بس گريه كردم
دامان تو با ديده ى گريان بگيرم
بين قنوتم تا سحر نام تو گويم
احياء برايت با دل سوزان بگيرم
خونم حلال و تيغ ابروى هلالت
كِى چون شهيدان بوى الرّحمٰن بگيرم
حالا دعا كن كربلايى با تو باشم
با تو بغل شش گوشه ى سلطان بگيرم