پاسخ به:مجموعه اشعار اجرا شده توسط استاد حاج منصور ارضی
یک شنبه 24 فروردین 1393 10:23 PM
خواهان تو هر قدر هنر داشته باشد
اول قدم آن است جگر داشته باشد
جز گریهی طفلانه ز من هیچ نیاید
دیوانه محال است خطر داشته باشد
با ما جگری هست که دست دگران نیست
از جرأت ما کیست خبر داشته باشد
اینجا که حرام است پریدن ز لب بام
رحم است بر آن مرغ که پر داشته باشد
تیغ کَرَم تو بکند کار خودش را
هر چند گدای تو سپر داشته باشد
در فصل تو امید برای چه نبندم
جایی که شب، امید سحر داشته باشد
چون شمع سحرگاه مرا کشتهی خود کن
حیف است که گریان تو سر داشته باشد
بگشای در سینهی ما را به رخ خویش
شاید که دلم میل سفر داشته باشد
رحمت به گدایی که به غیر تو نزد روی
هر چند که خلق تو گوهر داشته باشد
خورشید قیامت چه کند سوختگان را
در شعله کجا شعله اثر داشته باشد
ما را سَر ِ این گریه به دوزخ نفروشند
هیهات شرر، هیزم ِ تر داشته باشد
ما حوصلهی صف کشی حشر نداریم
باید که جنان درب دگر داشته باشد
ما را به صف حشر معطل نکن ای دوست
هر چند که خود قند و شکر داشته باشد
دانی ز چه رو زر طلبیدم ز در ِ تو
چون وقت گدا، قیمت زر داشته باشد
ما در تو گریزیم ز گرمای قیامت
مادر چو فراری ز پسر داشته باشد
جز گریه رهی نیست به سر منزل مقصود
این خانه محال است دو در داشته باشد
گفتی که بیایید ولی خلق نشستند
درد است که شه، بندهی کر داشته باشد
یا صاحب الزمان علیه السلام