پاسخ به:مجموعه اشعار اجرا شده توسط استاد حاج منصور ارضی
یک شنبه 24 فروردین 1393 10:12 PM
بودعبایی بر سر دوشش به سجاده *** از او نمیبردند آنها هیچ شرمی را
چیزی کف حجره نبود از فرش و زیرانداز *** سوز مناجاتش عجب میداد گرمی را
وقتی شبانه حمله آوردند بر بیتش *** در حال قرآن خواندنش دیدند قبری را
ماه از رُخش میبرد نور تازه ای آنشب *** بس پر ستاره دید آن چشمان ابری را
بزم شراب آماده توهین و تحقیرش *** غافل از آنکه این وجود ناب از نور است
جامی به او تعارف کرد بی حیا اما *** فرمود آقا جان ما از هر بدی دور است
پهلوی خود بنشاند ملعون، عتابش کرد *** شعری بخوان تا ساعتی خوش بگذرد ما را
ناچار آقا دید باید سر نپیچاند *** شعری از آیات خدا فرمود اعدا را
گفتا فراز کوهساران با خیال خوش *** کافی است شاهان را ولی سودی نمی بخشد
زیرا به زودی میرود در گور، آن مکنت *** وان تاج و تختش غیر نابودی نمی بخشد
خوردند و آشامیدن از این جهان عمری *** یک روز طعمه می شود این ناز پرورها
ثروت نمی آید به کار آنجا که در بندند *** سر بار می گردند خود سردار و سرورها
بزم شرابش را چنان بزم عزا فرمود *** کز اشک چشم حاضران، آن قصر دریا شد
با این همه بر خلق دنیا را شناسا کرد *** آن سان که در آن خصم زبون منفور دنیا شد
در مجلس بیگانگان آورد عترت را *** زنجیر کین بر دست و پای آل طه بود
صلی الله علیک با ابا عبدالله
یکسو سر ریسمان بر گردن زینب *** یکسو به دست و پای سجاد و سوایا بود
تنها نه چوب خیزران را نزد بیگانه *** میزد به لب، در محضر طفلان او می زد
خیزرانی که بر آن لب می زد *** نیشتر بر دل زینب می زد
ای یزید چوب مزن بر لب من *** که نظاره بکند زینب من
یا صاحب الزمان علیه السلام