رابطۀ دین و فلسفه
یک شنبه 17 فروردین 1393 1:02 PM
نسبت ميان دين و فلسفه
با توجه به گستردگي مفهوم دين و مصاديق آن و همين طور فلسفه، ما در اين مختصر تنها به تبيين رابطه دين اسلام با فلسفه اسلامي مي پردازيم. و براي اين منظور نخست مفهوم فلسفه را تبيين مي نماييم.
فلسفه: مجموعه مسائلي است برهاني در باب موجود به ما هو موجود و به عبارت روشن تر، فلسفه، مجموعه مسائل هستي شناسانه است كه با استنتاج معتبر منطقي، بي واسطه يا با واسطه، از بديهيات اوليه يا ثانويه عقلي حاصل شده اند.(1)
با توجه به تعريف فوق، فلسفه اسلامي شامل مباحثي در باب امور عامه و الهيات بالمعني الاخص يا خدا شناسي و علم النفس مي شود كه باب امور عامه يا الهيات بالمعني الاعم، خود شامل مباحثي . همچون احوال كلي وجود، وجود مستقل و رابط، وجود ذهني، مواد ثلاث، جعل، ماهيت، وحدت و كثرت، عليّت، قوه و فعل، علم و عالم و معلوم و مقولات عشر است.
و باب خداشناسي يا الهيات بالمعني الاخص شامل مباحثي همچون اثبات ذات، توحيد، مباحث كلي صفات، اثبات تك تك صفات نظير علم، قدرت، حيات، اراده، كلام، سمع و توضيح نحوه هر يك از اين صفات و مسائل ناشي از هر يك از صفات مانند قضا و قدر و لوح و قلم و عرش و كرسي و جبر و تفويض و مباحث مربوط به افعال، نظير اثبات عوالم مجرد، حل مشكل شرور، دوام فيص و حدوث علم است
و علم النفس شامل مباحثي همچون تعريف نفس، اثبات وجود نفس، اثبات جوهريت نفس، اثبات تجرد نفس، حدوث يا قدم نفس، قواي نفس و شئون آن و بالاخره بقاي نفس پس از مرگ است.
مفهوم دين:مجموعه حقايق و ارزش هايي كه از طريق وحي به وسيله كتاب و سنت، جهت سعادت و هدايت انسان، به دست بشر مي رسد. پس دين بايد رئوس كلي همه معارف لازم را براي تحقق سعادت بشر در اختيار او قرار دهد.
با روشن شدن مفهوم دين و فلسفه، اكنون به تأثيرگزاري هاي دين بر فلسفه و بالعكس اشاره مي نماييم. دين در چهار مقام بر فلسفه تأثير مي گذارد:
نخست: در جهت دهي به فيلسوفان در گزينش مسائل از ميان مسائل فلسفي. مانند اهتمام فيلسوفان اسلامي به مساله توحيد.
دوم: تأثيرگذاري دين در الهام بخشي به فيلسوفان. مانند اينكه ملا صدرا حركت جوهري را از آيه وَتَرَي الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ(2) الهام گرفته است.
سوم: تأثير دين در استدلال هاي فلسفي. مانند لَوْ كانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا(3) كه از آن برهان تمانع را براي توحيد استفاده نمودند.
چهارم: تأثير در رفع اشتباه است يعني آموزه هاي قرآني و روايي اشتباه فيلسوفان را گوشزد نموده و روند تفكر آنها را تصحيح مي نمايند.
و در مقابل، فلسفه نيز با پرداختن به مباحث خداشناسي، معاد و علم النفس پاسخگوي حس كنجكاوي و غريزه حقيقت جوي آدمي است. هر انساني در زندگي خود با يك سري مسائل مهم و اساسي مواجه است مانند: وجود روح و چيستي آن، بقاء روح پس از مرگ، شناخت خداي متعال و صفات و افعال او، حيات پس از مرگ و... كه اثبات آن مسائل، محتاج به استدلالات عقلي است. و در فلسفه بايد بررسي گردد. بنابراين فلسفه تنها در ارائه استدلال عقلي براي اثبات برخي گزاره هاي ديني و شناخت عقلاني آنها، به دين كمك مي كند.
و اين نه به معناي نقص دين، بلكه كمال دين است. چون هدف دين، تأمين سعادت دنيا و آخرت انسان است و لازم است در راستاي هدف خود رئوس كلي همه معارف لازم را براي تحقق اين هدف در اختيار بشر قرار دهد. و طرح مسائل نظري و اثبات عقلاني گزاره هاي ديني به عهده دين نيست. خداوند متعال با اعطاي عقل به آدمي و معرفي آن به عنوان حجت و رسول باطني، داده هاي آن را تأييد نموده و همواره انسان ها را به تفكر و تدبر فرا خوانده است. پس ديگر نبايد توقع داشت قرآن كتاب فلسفي باشد.
نتيجه : در واقع دين براي اثبات و تأييد اصول عقايد خود، محتاج عقل و استدلال هاي عقلي است. نه خصوص فلسفه به عنوان يك دانش بشري. و عقل يك موهبت خدادادي در نهاد همه انسان ها است.
پاورقی:
1. عبوديت، عبدالرسول، مجله معرفت فلسفي، مقاله آيا فلسفه اسلامي داريم؟،شماره 1، ص2.