پاسخ به:دوره آموزشی طنزآرایی(کاریکاتور)
شنبه 22 فروردین 1394 9:28 AM
صحبت ما رسیده بود به عواملی که طنز را در نوشته ما ایجاد می کنند. تا اینجای کار، از «غافلگیری» و «تضاد» حرف زدیم و مشتقات آنها را هم در حد امکان بررسی کردیم. نوبت رسیده به «ارجاع». این اسمی است که من برایش انتخاب کرده ام. اگر دارید مطلب طنز می نویسید، «ارجاع دادن» به بانمک تر شدن نوشته تان کمک می کند. منظورم از ارجاع دادن این است که با یک اشاره کوچک و غیر مستقیم، خواننده تان را یاد چیز دیگری بیندازید. چیزی که خارج از متن شماست و در بین سطوری که می نویسید، هیچ اثر مشهودی از آن وجود ندارد. این که شما چه طور این کار را می کنید برعهده خودتان. البته در مثالهایی که می آورم، به شیوه های ارجاع هم می توانید نگاهی بیندازید. اما فعلا بحث مهمتر این است: باید خواننده را به چه چیزی ارجاع بدهیم؟ خواننده یک نوشته طنز، اگر یاد چه چیزی بیفتد خنده اش می گیرد؟
یکی از شیرینی های ارجاع به این است که شما به چیزی ارجاع بدهید که فقط شما و خواننده از ماجرای آن خبر دارید. مثلا ممکن است شما در یک هفته نامه، ستون ثابت طنز داشته باشید و در عین حال در هفته نامه شما نویسنده ای مطلب بنویسد که همه خواننده ها او را و خصلت های او را بشناسند. این شخص، شهرت یک بازیگر سینما را ندارد. ولی برای خواننده آن هفته نامه خاص، کاملا شناخته شده است. مثلا خواننده می داند که او – فرضا آقای براتی- مرد پر خوری است. حالا اگر شما دارید یک طنز اقتصادی درباره بودجه های گم شده در یک سازمان می نویسید، ممکن است چنین جمله ای در متنتان به کار ببرید: “به هرحال فقط ما که آقای براتی نداریم، بخش مالی سازمان[…] هم آقای براتی دارد لابد! همه هم که مثل آقای براتی ما به یک پرس اضافه قناعت نمی کنند…»
یک بخشی از خوشمزگی- فرضی- این شوخی برمی گردد به تکیه آن بر درک مشترکی که شما و خواننده تان از «آقای براتی» دارید. درکی که فقط مخصوص شما و خواننده مجله شماست. انگار که راز مشترک خود و خواننده تان را به او یادآوری می کنید. این، شیرینی مضاعفی به شوخی شما می دهد. بیشتر ما این رازبازی ها را در شوخی دوست داریم.
در عین حال شما با ارجاع دادن، یک امکان لذتبخش دیگر هم در اختیار خواننده تان می گذارید: لذتِ کشف. طنز نویس خوب، خیلی وقتها خواننده را در انتهای مسیر تنها می گذارد و به خواننده اش اعتماد می کند. به هوش او اعتماد می کند و می گذارد نکته ماجرا را خودش کشف کند. این کشف، علاوه بر آن که لذتِ درک مشترک و لذتِ پیروزی در یک آزمون هوش کوچک را به خواننده می دهد، به نوعی غافلگیری او را در مواجهه با نکته خنده دار بیشتر می کند. طبیعی است که همه اینها در کنار هم، خنده پرصدا تری را به همراه خودش می آورد!
این شعر در پرونده ی مجله ای با موضوع غرق شدن کشتی تایتانیک چاپ شده است:
«ناخدا! فکر ِ راه می کردی
حلِّ هر اشتباه می کردی
لیک کوه ِ یخ به آن عظمت…
تو کجا را نگاه می کردی؟!»
طبیعی است که باید فیلم تایتانیک را دیده باشید تا بدانید نقش «ناخدا» در فیلم چیست و «کوه یخ» چه ماجرایی دارد، اما سوای این، مصرع آخر به چیزی اشاره دارد که اساسا در شعر حرفی از آن زده نشده. ضمن این که تشخیص آن چیز و در واقع پاسخ به سوال مطرح شده در مصراع آخر، با اعتماد به هوش مخاطبی که فیلم را دیده، برعهده خود او گذاشته شده. این «ارجاع» و «کشف»، هردو در تبدیل شدن این دو بیت به طنز، نقش اساسی دارند.
برگردیم به این که: به چه چیزی ارجاع بدهیم. علاوه بر چیزهایی که دانسته های منحصر به شما و خواننده شماست، موضوع دیگری هم هست که معمولا اشاره به آنها(ارجاع به آنها) برای مخاطب شیرین است. آن هم موضوعاتی است که همه از آن خبر دارند ولی کسی تا به حال رک و عریان درباره آنها صحبت نکرده. این قبیل موضوعات وقتی مورد اشاره قرار می گیرند، آن هم بدون این که حتی یک کلام درباره آنها مستقیما در متن صحبتی شود، پتانسیل خنده بالایی دارند.
یک نمونه دیگر از ارجاع را از قول شبانی بشنوید که در اهمیت کار خودش این شعر را خواند:
«هزارتا راه داره گوسفندچرونی/هواپیما که نیست قِر قِر برونی!»
لابد می دانید این چوپان دارد به چه وقایعی ارجاع می دهد!
حتما دیده اید که توی سریالهای طنز تلویزیون، معمولا یکی- دو تا از تیپ ها یا شخصیت ها یک تکیه کلام ثابت دارند. مثلا «گل مراد» در سریال «باغ مظفّر» دائم می گفت: «ها؟» این «ها»ی سوالی را دم به دقیقه تکرار می کرد. کاری هم نداشت که اصلا گفتنش ربطی به بحث دارد یا نه. تکرار این تکیه کلام، خنده می آورد. یادتان هست خیلی از ماها وقتی «خشایار مستوفی» در سریال «زیر آسمان شهر» دائم می گفت: «می زنم تو مختا!» چقدر می خندیدیم؟ این اصلا حرف خنده داری نیست. تنها چیزی که خنده دارش می کند، تکرار آن است. تکرار مکرّر و بی شمار. این تکرار درواقع از همان مکانیسم ارجاع، تولید خنده می کند. در واقع شما با تکرار دائم یک کلمه یا یک جمله، دارید مخاطبتان را به دفعات قبلی ارجاع می دهید.
می خواهم از یک شیوه کلی برای شما صحبت کنم که با پیاده کردنش، مفصلّا از موهبتهای «ارجاع» بهره مند می شوید. آن هم شیوه «شبیه سازی» است. کافی است شما بدون آن که توضیح بدهید که شبیه چه چیزی را ساخته اید، جنس مشابه را به مخاطب عرضه کنید. ولی شباهت باید در حیطه معلومات مخاطب و آنقدر زیاد باشد که مخاطب، خود، باقی راه را برود. شما ممکن است یک داستان درباره شخصی بنویسید و خصلتهای او را با شوخی نقد کنید. اگر این شخص یک مقام مسوول باشد که خواننده تان او را می شناسد، شوخی کردن با هر خصلت بدش و هر اتفاقی که در داستانتان برای او رقم می زنید-به خصوص که بر اتفاقهای واقعی هم منطبق باشد- کلی مایه انبساط خاطر و خنده مخاطب شما خواهد شد.
راز موفقیت «شبهای برره» همین بود. نویسندگان سریال شبهای برره، نمونه های تیپیکالی از شخصیتهایی که در جامعه، می بینیم، در یک ده جمع کرده بودند. در واقع برره، یک نمونه مینیاتوری از جامعه بود. شخصیتهای این سریال، با کارهایشان خلأهای اخلاقی ما را جلوی چشممان می آوردند. اتفاقهایی که در برره می افتاد، خیلی وقتها از اتفاقهای واقعی در جامعه خودمان وام گرفته شده بود. به خاطر همین بود که خیلی ها یک دل سیر به «شبهای برره» خندیدند.
یک دستور العمل کلی وجود دارد که با به کارگرفتنش، شما می توانید از مواهب «تضاد»، «ارجاع» و «غافلگیری» در خنداندن مخاطبتان، یکجا و در آن واحد بهره ببرید. می توانیم اسم این دستورالعمل یا فرمول یا شیوه را بگذاریم: «تقلید مسخره آمیز».
در این شیوه، وظیفه شما تقلید است. از «زبان یا لحنی دیگر»، از «قالب یا ساختاری دیگر» و یا اساسا از «اثری دیگر».
تا اینجای کار را داشته باشید تا اگر فرصتی شد، درباره آن بیشتر بگوییم.
نویسنده : حسام الدین مقامی کیا
منبع : دفتر طنز حوزه هنری
مدیرتالارلطیفه وطنزوحومه