پاسخ به:كارگاه شاعران راسخون
شنبه 9 فروردین 1393 11:51 AM
سرم پراست از باید ها و نبایدهای این عالم
نمیدانم چه شد که این شد حال و احوالم
کدامین دست قسمت کرد ارزویم را
میان مردمان خسته ی عالم
من اکنون پر ز رویایی اهورایی
شکستن را برای مردمان تعبیر میکردم
ولیکن غافل از این که
یکی اهسته میکوبد به درب خانه ی بی رحم کمراهی
غروری غرق میکرد ارزویم را
و من غافل ز دنیای پریشانی
به دست مردمان آب زلال می دادم
که ناگه پای خویش را دیدم
درون خاکستر امروز فرداهای رویای
نمیدانم چه شد روز و احوالم
که وامانده گشتم
در این دنیای پر از رویای اهورایی
قدر لحظات رو باید دانست