پاسخ به:هنر در اسلام
یک شنبه 3 فروردین 1393 3:55 PM
نویسنده ، پژوهشگر و مترجم - دبیر و طراح جشنواره هنر آسمانی طلاب سراسر کشور
ورود طلاب به عرصه هنر چيز تازه اي نيست، فضلا و علما در همه اعصار با هنر سر و كار داشته اند.
از قديم در اسلام اهل علم، اهل هنر هم بودهاند و همچنين اهل شعر. بسياري از علما خطاط هاي درجه يك و اهل معماري، نگارگري ، تهذيب ، نقاشي و مانند آن ها بوده اند بنابراين نگاه به هنر هميشه در ميان فضلا وجود داشته است.
البته طبيعي است كه هنري كه آن ها به آن مي پرداختند هنر متعالي بود نه پست.
هنر از گذشته معمولاً متعالي بوده است ولي در عصر حاضر (عصر مدرن) در كشورهاي امريكايي و غربي چيزهايي به اسم هنر به ميدان آورده اند كه من اسم آنها را شبه هنر مي گذارم، كه در واقع ساحت متعالي هنر را خدشه دار كرده اند و شبه هنري غير متعالي را عرضه كرده اند.
هميشه علما از اين قسم پرهيز داشته اند و هيچگاه وارد آن نشده و نمي شوند. اما هنرهاي جديدي پا به عرصه ظهور گذاشته اند كه رويكرد جديد علما به اين هنرهاي جديد هم هست. در دوره هاي جديد تأثير هنرهايي مثل سينما، تلويزيون، فيلم سازي و رمان نويسي كه هنرهاي جديدي هستند يا لااقل تازه به عرصه اسلامي وارد شده اند.
با توجه به اثر ديني هنرها و با توجه به اين كه هنر مي تواند حركتِ متعالي داشته باشد، هم چنان كه ممكن است حركت غير متعالي هم داشته باشد. پس طبيعي است كه اهل فضل و معرفت اين فضا را بشناسند و به آن ها روي بياوردند، هم به خاطر ارزش ذاتي آن ها و هم به خاطر ارزش ابزاري آن ها. (اين هنر هاي جديد مي توانند مهمل پيام هاي بلند و متعالي دين باشند)
خيلي از طلاب به اين هنرها روي آورده اند مثل گرافيك يا فيلم نامه نويسي ، توليد فيلم داستاني و غير داستاني و از تأثير اين هنرها آگاهند.
مطلق هنر متعالي نيست، چيزهايي كه امروزه اسم آن را هنر مي گذارند ، واقعاً متعالي نيستند و واقعاً ارزش ذاتي ندارند ولي هنر واقعي ذاتاً متعالي است. آن چه اسم هنر روي آن گذاشته شده است، شبه هنر است، قيافه و ظاهري هنري دارند، ظاهرش خلاقيت دارد و به خاطر اين خلاقيت به آن هنر مي گويند، نوآوري دارد ولي در جهتي است كه با ارزش هاي انساني و اخلاقي در تضادند.
در واقع هنري شيطاني مي شود نه رحماني. در جهت بسط شهوات و نفسانيات انسان حركت مي كنند، نه در جهت بسط و تعالي روح آدم و منِ علوي او، منِ سِفلي او را گسترش مي دهند كه به اسم هنر بسيار عرضه مي شوند، اين ها هنر نيست بلكه شبه هنر غير متعارف است.
هنر ديني و هنر متعالي را از دو ديدگاه مي توان بررسي كرد:
از يك منظر هنر متعالي همان هنر ديني است و آن منظر اين است كه ارزش نهايي حق مطلق است، حق مطلق وقتي كه جلوه كند تمام زيبايي ديده مي شود
و جمال مطلق هم هست و وقتي انسان روي به آن آورد روي به جمال مطلق آورده است و وقتي مي تواند بداعت و نوآوري داشته باشد براساس جلوه گري در نفس هنرمند، خلاقيت زيبا و هنري خواهد داشت، اين حتما متعالي خواهد بود و هنر متعالي با اين نگاه حتماً ديني است. اما اگر چنين نگرشي نداشته باشد، آن وقت بخواهيم بگوييم چه هنري متعالي است آن وقت با يك نگاه اومانيسمي، هنر انساني متعالي است كه آن وقت هم چيز ديني نيست ارزش هاي انساني مطرح مي شود كه نهايتاً آن ارزش هاي انساني نمي توانند دوام بياورند و استقامت كنند و نياز به قيوم دارند و چون قيوم آن ها را گرفته اند و قيوم ندارد، اين ها به زودي از بين مي روند و تبديل به غير خود مي شود يعني استحكام، ضمانت اجرايي و ضمانت ماندگاري ندارد.
مثلاً اگر بخواهيم ارزش و زيبايي صداقت را به تصوير بكشد، چرا اصلاً آن را زيبا مي دانيد؟ اين سوال پيش مي آيد، كم كم وقتي تأمل كنيد مي بينيد نه ديگر براي شما زيبايي نخواهد داشت . به جاي صداقت ، قدرت زيبايي پيدا مي كند؛ هر آن چه كه بتواند منافع شما را بيشتر تأمين كند، براي شما زيباتر است.
پس چه چيزي در نظر ما زيبايي پيدا مي كند پول، قدرت وشهوت. اين سه زيبايي هاي ما را تأمين مي كنند. نهايتاً لذت مي شود اوج خواست هنري يك فرد غير متدين و (به اصطلاح هيمن فرد) هنري بهتر و متعالي تر است كه بيشتر لذت بياورد ولي به اعتقاد ما اين هنر تعالي حقيقي ندارد، هر چه در زمينه لذت جويي پيش برويم منِ سفلي را توسعه داده ايم و با توسعه آن، آن چه پديد مي آيد توقف نيست، بلكه سقوط است.
اگر با ديدگاه اول ( نگاه الهي) به هر چيزي بپردازيم و ربط و نسبتش بدهيم با اين جمال مطلق حق آن گاه مي تواند تعريف و جايگاه خود را پيدا كند. به اين صورت كه نسبت همه چيز از جمله هنر و زيبايي ها با آن جمال مطلق بايد سنجيده شود. هر چيزي به او نزديك تر باشد متعالي تر و هر چه از او دورتر باشد تعاليش كمتر است، تا به جايي كه به صفر برسد يا به مادون صفر. وقتي كه روي برميگرداند از آن جمال در واقع توليد زشتي مي كند ، اين توليد زيبايي نيست، هنر نيست.
همين زيبايي كه ارزش هنري است اگر حق باشد ارزش خود را حفظ مي كند و اگر اين زيبايي ناحق باشد، ضد ارزش مي شود و ارزش هنري خود را هم از دست مي دهد و شبه هنر مي شود.
فلسفه هنر اسلامي و نسبت آن با تبليغ و جايگاه جشنواره هنرهاي آسماني:
هنر در يك كلمه بايد تجلي بخش جمال الهي باشد و تبليغ درست دين يعني بيان زيبايي هاي نهفته در دين و رساندن آن ها به مخاطبان كه نتيجه اش آن ميشود كه كارِ هنرمندِ ديني همان ترويج و تبليغ زيبايي هاي دين است و كار مبلغ ديني بيان هنرمندانه دين است، كه هر دو آن ها به يك جا ختم مي شوند.
البته هر محتوايي را نبايد به هر فرمي عرضه كرد .ممكن است محتواي كاري، كار يك هنرمند يا يك هنرمند باشد ولي فيلم ساز آن قدر بد سليقه آن را عرضه كند كه هيچ كار هنري نكرده باشد و ممكنه كه در عرضه كار هنرمند اصلاً هنر به خرج ندهد. پس اگر موضوعتان را يك هنرمند يا يك هنر قرار داديد يا يك مبلغ ديني قرار داديد، الزاماً نمي توان به آن كار هنرمندانه گفت. بلكه بايد شكل كار و نحوه عرضه و معرفي آن هم هنرمندانه و هنري باشد.
اين تجلي هم در تكوين است هم در تشريع، اين دو با يكديگر نسبت مستقيم دارند و ضد هم نيستند.
بنابراين نمي تواند خارج از تجلي تشريع الهي بيايد، تجلي تكويني الهي را عرضه كنيد، نمي توانيد در تضاد با تشريع الهي، تجلي تكويني الهي را عرضه كنيد، آن تجلي الهي نخواهد بود، اشتباه شده است، آن تجلي رحماني نيست، تجلي شيطاني است...