0

هنر در اسلام

 
like77
like77
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 514
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هنر در اسلام
یک شنبه 3 فروردین 1393  3:11 PM

 

 

 

 

آیا سینما می تواند مظهر تجلیات دینی واقع شود؟

 

 
 

آياسينما ميتواند مظهر تجليات ديني واقع شود؟

(قسمت آخر)

 آن چه پس از انقلاب رخ داد اين بود كه...

 

 در شرايطي كه هنوز در مشروع بودن يا نبودن وجود خود سينما و ادامه‌ي فعاليت سينماگران ترديد وجود داشت،

نظريه‌هاي رايج اولين سال‌هاي پس از انقلاب، ظاهراً تكليف سينما را نيز مشخص كرد: سينما يا بايد «اسلامي» شود و يا اصلاً نبايد باشد.

 اين نظريه‌اي بود كه در آن ايام درباره‌ي اغلب دستاوردهاي تمدن جديد اظهار مي‌شد و كمتر كسي هم در درست بودن‌اش ترديد مي‌كرد، چرا كه اين مباحث در حكومت تازه تأسيسي مطرح مي‌شد كه نام‌اش با قيد اسلامي همراه شده بود؛ جمهوري اسلامي.

 و به نظر مي‌رسيد همان‌طور كه در تركيب «جمهوري اسلامي» شيوه‌ي مدرن اداره‌ي حكومت در دنياي امروز با قيد «اسلامي» همراه شده، ديگر دستاوردهاي تمدن مدرن نيز با ضميمه شدن كلمه‌ي اسلامي به دنبال‌شان قابل استفاده خواهند شد و لازم نيست به كلي كنار گذاشته شوند.

و با همين تصور بود كه در آن سال‌ها تعابير فراواني بر همين وزن ساخته شد؛ از اقتصاد اسلامي و فرهنگ اسلامي و بانك‌داري اسلامي و دانشگاه اسلامي گرفته تا هنر اسلامي و سينماي اسلامي.

آياسينما ميتواند مظهر تجليات ديني واقع شود؟

نمي‌دانم كساني كه در آن سال‌ها چنين تركيباتي را ‌ساختند و به كار ‌بردند تا چه اندازه به ماهيت فلسفي عمل خويش آگاه بودند و آيا مي‌دانستند كه اين عمل‌شان در واقع نوعي مقابله با دستاوردهاي تمدن غير ديني مسلط بر جهان است يا نه،

اما هر چه بود، ادامه‌ي اين روند به وضوح نشان مي‌داد تفكري در ايران پس از انقلاب رواج يافته كه مفروضات اوليه‌ي دنياي مدرن را به رسميت نمي‌شناسد و تأكيد دارد كه هيچ يك از دستاوردهاي دنياي جديد را پيشاپيش نمي‌پذيرد مگر آن كه با دين سازگاري داشته باشند.

افزوده شدن‌هاي پي در پي قيد «اسلامي» به كلماتي مثل اقتصاد و آموزش و علم و هنر، تأكيدي به حساب مي‌آمد بر پا گرفتن حكومتي كه مي‌خواهد در دل دنياي مدرن، بار ديگر به تفكر سنتي رجوع كند و نسبت همه چيز را ابتدا با دين روشن كند و در همه‌ي امور، از سياست حكومتي تا برنامه‌ريزي براي اوقات فراغت مردم، دين را دائر مدار قرار دهد. از اين جا بود كه به تدريج نوشته‌هايي در تشريح «هنر اسلامي» و «هنر ديني» منتشر شد و علاوه بر تلاش‌هاي نظريه‌پردازان، در حوزه‌ي عمل نيز مسئوليني بر سر كار آمدند كه وظيفه داشتند تلفيق هنر مدرن با تفكر اسلامي، يا به عبارت ديگر به خدمت درآوردن ابزارهاي هنر مدرن در جهت بيان مفاهيم اسلامي را به منصه‌ي ظهور برسانند و تجسم ببخشند.

 پديدار شدن جرياني موسوم به «سينماي عرفاني» در اولين دهه‌ي شكل‌گيري سينماي نوين ايران، نتيجه‌ي مستقيم همين تلقي بود.

متصديان امر به اين نتيجه رسيده بودند كه جنبه‌ي شرعي دين، شايد نشانه‌هاي مفهومي يا بصري چنداني براي عرضه در مديوم سينما نداشته باشد و در سينماي جهان هم نمونه‌ي مشابهي براي تأثيرپذيري نيافته بودند، بنابراين با سرمشق قرار دادن فيلم‌هاي دشوار و نمادين سينماگران شوروي سابق هم‌چون آندري تاركوفسكي و سرگئي پاراجانف كه به واسطه‌ي سانسور شديد دولت‌هاي كمونيستي به زباني مبهم و رمزآلود خو گرفته بودند،

و تجويز استفاده از مفاهيم عرفاني، نوعي از سينما را رواج دادند كه ظاهراً تنها گزينه‌ي ممكن براي دور شدن از جريان فيلمفارسي و دستيابي به سينمايي متناسب با انقلاب اسلامي به نظر مي‌رسيد.

در اين جا قصد نداريم به آسيب‌شناسي اين جريان و همچنين آسيب‌شناسي ديگر تلقي‌هاي مشابهي كه در سال‌هاي بعد و توسط مديران بعدي سينماي ايران رواج داده شد بپردازيم. چرا كه بحث مفصلي است و مجالي گسترده مي‌طلبد. آن چه به بحث ما ارتباط پيدا مي‌كند، ادامه يافتن تلقي عجين كردن سينما با دين در نحوه‌ي مديريت و نظريه‌پردازي سينماي پس از انقلاب است كه حالا در اين سال‌ها خودش را در قالب تعابير جديدي همچون «سينماي معناگرا» و «سينماي در جست‌و‌جوي حقيقت» نشان مي‌دهد.

آياسينما ميتواند مظهر تجليات ديني واقع شود؟

 در طول نزديك به سه دهه‌اي كه از عمر سينماي جديد ايران گذشته، مديران مختلفي با سلايق متنوع بر سر كار آمده‌اند، اما وجه مشترك همه‌شان ابداع تعابيري بوده كه عليرغم تفاوت ظاهري‌شان با هم، كماكان ترويج‌كننده‌ي همان هدف اوليه‌اند: به خدمت درآوردن سينما براي بيان حقايق ديني. گمان مي‌كنم همين اندازه توضيحات كافي است براي آن كه تفاوت تلقي ما از سينما و نحوه‌ي كاركردش را با آن چه در تاريخ سينماي غرب اتفاق افتاده متوجه شويم.

روشن است كه اين نحو از تقرب ما به سينما كاملاً منحصر به فرد است؛ ما از ابتداي انقلاب موجوديت سينما را در گرو اين دانسته‌ايم كه بتواند روزي به تمامي در خدمت دين درآيد، در حالي كه در سينماي جهان اساساً نسبت مستقيمي بين ماهيت سينما و دين وجود نداشته و ندارد؛ جايگاه دين همواره به عنوان يكي از موضوعاتي كه مي‌توانسته دستمايه‌ي كار يك سينماگر قرار گيرد در نظر گرفته شده و نه بيشتر.

در اين مقايسه است كه مشخص مي‌شود حتي تركيب «سينماي ديني» در نوشته‌ها و اقوال صاحب‌نظران غربي ارتباطي با كاربرد اين تعبير در نزد ما ندارد.

گمان مي‌كنم دليل اين نوع مواجهه‌ي ما با سينما و تلاش براي محقق كردن تعابيري از قبيل «سينماي ديني» به سابقه‌ي ديگري نيز رجوع دارد: ما با مراجعه به حافظه‌ي تاريخي‌مان، نمونه‌هايي از هنرهاي سنتي و بومي را به ياد مي‌آوريم كه به سادگي در خدمت بيان مفاهيم مورد علاقه‌مان در مي‌آمدند. ما هنرهايي مثل خوشنويسي، سفالگري، نگارگري، تذهيب و معماري را سراغ داريم كه در دوران‌هاي پيش از پيدايش هنر مدرن، ظاهراً به راحتي در خدمت انتقال مفاهيمي كه هنرمند طلب مي‌كرده قرار گرفته‌اند و براي مثال پديده‌اي همچون معماري اسلامي نه تنها براي ما تعبير غريب و ناملموسي به نظر نمي‌رسد، بلكه ده‌ها نمونه‌ي مشهور و درخشان آن را در كشور خودمان مي‌بينيم و هنوز هم تحت تأثير قرار مي‌گيريم. يا در نمونه‌هاي ساده‌تر، به خدمت در آمدن هنر خوشنويسي براي انتقال مفاهيم ديني را كار دشواري نمي‌پنداريم، چرا كه كل ساز و كار اجرايي آن در پيش چشم ماست و فكر مي‌كنيم كار پيچيده‌اي نيست كه يك هنرمند خوشنويس تلاش كند آيه‌اي يا حديثي يا كلامي از بزرگان دين را به شيوه‌اي مؤثر عرضه كند؛ كافي است كه بخواهد و دل‌اش با موضوع باشد.

 اين تصور چندان هم نادرست نيست و شايد بشود گفت :

نسبت هنرهاي سنتي با موضوع‌شان، در خيلي از موارد نسبت ظرف و مظروف است و آن هنرها مي‌توانند در خدمت بيان هر مضموني درآيند. با رجوع به اين سابقه است كه تصور مي‌كنيم هنرهاي دوران جديد هم مي‌توانند چنين نسبتي با مضمون مورد نظر ما برقرار كنند و اغلب مي‌گوييم كه اگر كسي فوت و فن اين هنرها را بياموزد، مي‌تواند مضمون ديني را از طريق اين «ابزار»ها منتقل كند. و كمتر پيش آمده كه از خودمان بپرسيم اگر چنين نسبتي بين فرم و محتواي هنري هم‌چون سينما برقرار است، پس چرا ما هنوز هم پس از نزديك به سي سال از گذشت انقلاب اسلامي موفق نشده‌ايم سينماگراني تربيت كنيم و فيلم‌هايي توليد كنيم كه حداقل در نيمي از توليدات سالانه‌مان، مصداق سينماي ديني به حساب بيايند.
آياسينما ميتواند مظهر تجليات ديني واقع شود؟

واقع آن است كه ديگر وقت‌اش رسيده بپذيريم سينما يك ابزار بياني رام و مطيع نيست كه در صورت تسلط بر قواعد بياني‌اش، موفق شويم هر مفهومي را به واسطه‌ي آن منتقل كنيم. سينما پديده‌ي پيچيده‌اي است با وجوهي متفاوت و گاه متناقض كه قابليت‌ها و خصوصيات‌اش را در طول بيش از صد سال تاريخ پر حادثه‌اش تثبيت كرده.

تلاش براي تغيير اين قابليت‌ها و استفاده از سينما براي برآورده كردن مقاصدي بسيار متفاوت با آن چه در تمام دوران‌ها مشاهده شده، دشواري‌هايي دارد كه ابتدا بايد در نظر گرفته شود.ما بايد در وهله‌ي اول دريابيم كه با پديده‌اي غير ديني مواجه‌ايم كه در طول تاريخ موجوديت‌اش، بيش از هر چيز وظيفه‌ي سرگرم كردن مردم را بر عهده داشته و ساعات تفريح و استراحت آنها را به خود اختصاص داده، نه لحظاتي را كه آمادگي براي تذكر و تنبه داشته‌اند. و از سوي ديگر با پديده‌اي مواجه‌ايم كه به واسطه‌ي پيچيدگي كم‌سابقه و ساختار پيش‌بيني‌ناپذيرش، سال‌هاست صاحب‌نظران را با اين دشواري مواجه ساخته كه رسانه بنامندش يا هنر يا صنعت يا تكنولوژي يا محصولي غيرمتعارف‌‌تر از همه‌ي اين نوع توصيفات. روزگاري بود كه سينما را وسيله‌ي سرگرمي و تفريح مردم عامي و كم‌سواد فرض مي‌كردند و تأكيد مي‌شد كه تماشاي فيلم در شأن نخبگان جامعه نيست، و چند سال بعد در اواخر دوران سينماي صامت، نظريه‌پردازان مشهوري درصدد تأكيد بر اين نكته برآمدند كه سينما هنر هفتم و جامع‌ترين دستاورد هنر جديد است كه وزن و اعتباري به اندازه‌ي همه‌ي هنرهاي سترگ و گران‌قدر دوران‌هاي گذشته دارد. با پديده‌اي تا اين حد پيچيده و چند لايه نمي‌توان به همان سادگي مواجه شد كه منطق هنرهاي سنتي‌مان ايجاب مي‌كند. قدر مسلم اين است كه مي‌توان از سينما براي طرح مؤثر مضامين ديني بهره برد. اين امري ناممكن نيست، اما براي هموار شدن اين مسير شايد بايد تلاش متفاوتي را براي درك ماهيت سينما و قابليت‌هاي بياني‌اش آغاز كرد.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها