پاسخ به:هنر در اسلام
یک شنبه 3 فروردین 1393 2:58 PM
غنا چیست؟
(غنا از دیدگاه محقق سبزواری)
در اين مقاله، به بررسى اجمالى «اباحه غنا از ديدگاه محقق» مىپردازيم. ابتدا به مفهوم لغوى غنا اشارهاى كوتاه مىكنيم و اختلاف نظر لغويان را در اين زمينه مىنمايانيم. سپس به ويژگى غنا و افراد شايع آن در زمان صدور روايات توجه مىكنيم تا بدينوسيله به فضاى صدور روايات و فهم مقصود واقعى آن نزديك شويم.
يادآورى اجمالى فتاواى فقهاى معروف و فتاواى گوناگون آنان، بخش بعدى اين مقاله را تشكيل خواهد داد، و در خاتمه بحثى اخلاقى پيرامون غنا خواهيم داشت.
غنا چيست؟
1 - ابن منظور، غنا را به صداى شادىآفرين معنى كرده است. (1)
2 - صاحب مصباح المنير در تعريف غنا نوشته است: «ان الغناء الصوت»: غنا يعنى صوت. (2)
3 - بعضى غنا را بدين گونه تعريف كردهاند: «الغناء هو مد الصوت». غنا عبارت است از كشيدن صوت. (3)
4 - ابناثير در كتاب النهاية خود از شافعى نقل كرده كه: «الغناء هو تحسين الصوت و ترقيقه». يعنى غنا زيبا و نازك كردن صوت است. (4)
5 - مرحوم محقق سبزوارى در كفايةالاحكام غنا را اين گونه تعريف كرده: كشيدن صدا و بازگردانيدن آن در حلق كه حالتشنونده را تغيير دهد. (5)
از فحواى كلام مرحوم فيض اينطور استنباط مىشود كه غنا را نظير محقق سبزوارى معنا كردهاند.
6 - پيروان مذهب حنابله غنا را چنين تعريف مىكنند: زيبا ساختن صدا به شكلى كه سبب تغيير حال و تاثير در عواطف و احساسات شود. (6)
7 - مرحوم علامه در قواعد مىفرمايند: «الغناء هو الصوت المشتمل على الترجيع» غنا صوت و آوازى است كه در آن ترجيع باشد. (7)
8 - مرحوم فخرالدين طريحى در مجمعالبحرين و محقق كركى در جامعالمقاصد گفتهاند: «الغناء هو الصوت المشتمل على الترجيع المطرب» يعنى آوازى كه در گلو بازگردانده شود و حالت را تغيير دهد. (8)
9 - شيخ انصارىرحمه الله در كتاب المكاسب تعاريف زيادى براى غنا بيان فرموده و پس از جرح و تعديل مىفرمايد: مقتضاى عبارات كسانى كه غنا را تعريف كردهاند اين است كه غنا درباره چگونگى صوت و خود صوت است و معنى كلام در آن نقشى ندارد و فرقى ندارد كه كلام باطل باشد يا حق، حكمتباشد يا قرآن يا رثاء مظلوم. (9)
نگارنده به منظور ارائه تعريفى جامع و مانع به فكر تهيه منابع و متون و دسترسى به آراء و نظريات حضرات فقهاى قديم و جديد بودم و لكن همان ذهنيت پيش بر من غلبه يافت، مبنى بر اين كه شايد نتوان تعريف جامع و مانع براى غنا پيدا كرد. پس، علىرغم ميل شديد تعريفى مقنع كه بتوان آن را موضوع حكم شرعى قرار داد، نيافتم. تعاريفى كه از غنا شده تنها شرح اسم و شرح لفظ به حساب مىآيد. هيچ كدام از تعريفهايى كه بيان شد و تعريفهاى ديگر كه به خاطر جلوگيرى از اطاله كلام از آنها صرفنظر شد، منطقى، دقيق، علمى و فنى نيستند. از جمله هيچ كدام از تعريفهاى فوق توان تعيين موضوع و مفهوم غناى حرام را ندارد چرا كه خواندن قرآن و مراثى با صداى خوش و بلند نه تنها منع نشده بلكه در مورد قرآن توصيه شده كه با صوت حسن و لحن زيبا خوانده شود. (10)
فقهاى شيعه و غنا
آراء حضرات فقها اعم از قدما و متاخران در اين مساله گوناگون و پراكنده است. ما بعد از بررسى آراء گوناگون به اين نتيجه رسيديم كه ابتدا نظريات ايشان را به دو دسته تقسيم كنيم سپس نظر صائب را بيان كنيم.
قائلان به اباحه غنا
از جمله مشهورترين فقهاى اين گروه، مىتوان از مرحوم آيتالله فيض كاشانى و مرحوم آيتالله محقق سبزوارى ياد كرد.
از مرحوم محدث كاشانى (فيض) نقل شده است كه: غنايى حرام است كه مشتمل بر امرى بوده باشد كه حرمتش از خارج ثابتباشد. مثل غنايى كه همراهش لعب با آلات لهو يا اختلاط زن و مرد در مجلس و تكلم نمودن به امر باطل باشد و در غير اين فرض، نفس غنا را نمىتوان محكوم به حرمت دانست. (11)
كلام مرحوم فيض در وافى: مرحوم فيض در كتاب وافى، (12) پس از آن كه اخبار حرمت را نقل نموده - و انشاءالله ما نيز بعدا به برخى از آنها اشاره خواهيم نمود - فرموده است: از مجموع اخبار وارده در اين باب، چنين استفاده مىشود كه حرمت غنا و متعلقات آن از قبيل اخذ اجرت و تعليم دادن و گوش كردن و خريدوفروش آلات، كلا اختصاص به غنايى دارد كه در زمان بنىاميه و بنىعباس معهود و متعارف بوده و به اين نحو بوده كه در مجلس اغانى، زنان و مردان مختلط بودند و همواره زنان تكلم به باطل مىكردند و با آلات لهو از قبيل عود و نى و غير اينها، به لعب و خوشگذرانى مشغول بودند.
اما غير اين گونه اغانى حرام نيست چنان كه فرموده امام صادقعليهالسلام در حديثى كه در همين باب وارد شده، مشعر به آن است. حضرت فرمودند: اين مجالس نبايد از آن محافلى باشد كه زن و مرد مختلط باشند. (13) سپس مرحوم فيض سخن را ادامه مىدهند تا آنجا كه مىفرمايند: بنابراين شنيدن تغنى با اشعارى كه متضمن ذكر بهشت و دوزخ بوده باشد، مستمع را نسبتبه عالم باقى و آخرت تشويق نمايد و نعم الهى را توصيف و بيان كند و شخص را به خيرات و اعمال نيك ترغيب نمايد و نسبتبه امور فانى و زايل بىميل و بدون رغبت كند و امثال اين امور، اشكالى ندارد.
چنان كه به همين معنا در حديثى كه مرحوم صدوق در كتاب فقيه نقل نموده اشاره شده است و آن اين است كه امامعليهالسلام فرمودند: «ما عليك لو اشتريتها فذكرتك الجنة» (14) و دليل ما بر جواز تغنى به اشعار مذكور اين است كه كل مطالب و موضوعاتى كه گفته شد ذكر خداوند متعال است لذا اگر آنها را با غنا بخوانند مرتكب حرامى نشدهاند و اصلا كسانى كه داراى مقام خشيت و از عصيان حقتعالى خائف هستند از شنيدن اينگونه اشعار پوستبدنشان جمع شده، دلهايشان به جانب ربالارباب و ذكر حضرتش متوجه مىگردد.
خلاصه كلام آن كه، بر هيچ شخص عاقلى پس از شنيدن اين اخبار تمييز غناى حق از غناى باطل مخفى نمىماند و معلوم مىشود اكثر غناهايى كه اهل تصوف مرتكب آن مىشوند از سنخ غناى باطل است.
محقق سبزوارى در كفايه (15) بعد از ذكر اخبارى كه از حيث جواز و منع در قرآن و غير آن موجود است نوشته: جمع بين اين اخبار به دو وجه ممكن است:
وجه اول از جمع بين اخبار متعارضه آن است كه بگوييم:
اخبارى كه ما را از غنا نهى نمودهاند، اختصاص به غير قرآن دارند و اخبار مجوزه راجع به غناى قرآن مىباشند. بنابراين تنافى و تعارض به اين بيان از بين اخبار برداشته مىشود. اگر گفته شود; پارهاى از اخبار مانعه بهصراحت از تغنى به قرآن ما را نهى و منع نمودهاند و با اين وصف چگونه بگوييم مورد اين اخبار غير قرآن مىباشد. در جواب مىگوييم: اين دسته از اخبار كه بهصراحت و روشنى تغنى به قرآن را مورد نهى و منع قرار دادهاند حمل مىشوند بر قرائتى كه بر سبيل لهو بوده و به آن نحوى كه فساق و اهل عصيان در غنايشان مىخوانند. ولى غنايى كه به سبك غناى ايشان نباشد در صورتى كه قرآن را با آن نحو و طرز قرائت كنند، اشكالى ندارد. مؤيد اين گفتار روايت عبدالله بن سنان استبه اين مضمون: قرآن را با الحان عربى بخوانيد و بپرهيزيد از اين كه آن را به طريق اهل فسوق و كبائر بخوانيد و عنقريب بعد از من اقوامى مىآيند كه قرآن را با صوتى مشتمل بر ترجيع مىخوانند. (16)
اخبار مانعه را حمل مىكنيم بر آنچه در عصر و زمان عباسيان و امويان رايجبوده است و فرد شايع غنا در آن زمان اين بود كه غنا را به طرز لهو، عملى مىساختند. يعنى، مجالس فجور و فسوق ترتيب مىداده و در آن از خمور و عمل به ملاهى استفاده مىكردند و نيز در آن محافل، زنان و مردان به طور مختلط شركت داشتند و همواره زنان به مطالب باطل تكلم مىكردند و آنها را به سمع مردان مىرساندند. (17)
بديهى استحمل لفظ «الغناء» كه مفرد معرفه است مفهوم كلى ندارد و حمل بر افراد آن زمان هيچ بعيد نيست. سپس روايت علىبن جعفر و روايت «اقرؤوا و القرآن» كه قبلا نقل شد ذكر كرده و پس از آن اين عبارت معصومعليهالسلام را كه «ليستبالتى يدخل عليها الرجال» را جهت تاييد حمل مذكور نقل نموده است و پس از آن فرموده: در اين حمل، اشعار و اشاره استبه اين كه منشا منع در غنا پارهاى از امور محرمه بوده كه با غنا همراه و مقرون قرار مىدادند همچون لهو و غير آن. (18)
سپس، سخن را ادامه داده تا جايى كه فرموده است: در تعدادى از اخبار، منع از غنا، مضمونى آمده كه مشعر استبه اين كه غنا چون لهو و باطل است، حرام مىباشد پس در هر موردى كه عنوان لهو و باطل صادق بود البته بايد حكم به حرمت نمود و در غير آن حرمتبدون دليل مىباشد و پرواضح است كه صدق اين دو عنوان (لهو و باطل) در قرآن و ادعيه و اذكارى كه با اصوات و الحان خوش خوانده مىشوند و انسان را به ياد بهشت مىاندازند و شوق به عالم بالا را در شخص تهييج مىنمايند، محل تامل است.
پس از آن فرمود: از اين بيانات و تفاصيل كه بگذريم بين اخبار غنا و اخبار بسيار ديگر كه به حد تواتر رسيده و جملگى بر فضيلت قرائت قرآن و ادعيه و اذكار با صوت حسن و لحن خوش دلالت دارند تعارض مىباشد و بايد توجه داشت كه موضوع اين اخبار چنان كه اشاره شد صوت حسن است و اين موضوع از نظر لغت اعم از غنا است، افزون به اين كه حكم آن طبق دلالت اين اخبار اباحه استبا اصل موافق مىباشد و به هر تقدير بين اخبار مذكور و احاديثحرمت و منع از غنا تعارض است و نسبتبين آنها عموم و خصوص من وجه مىباشد زيرا قرائت قرآن و دعا و ذكر با صوت حسن اعم است از اين كه على وجه الغناء المحرم بوده يعنى همراهش محرم مسلمى باشد يا تنها و بدون آن محرم تحقق يابد و از آن طرف غنا نيز اعم است از قرائت قرآن و دعا و ذكر با صوت و لحن حسن يا غير آن،
ناگفته نماند كه در اين مساله البته، طريق احتياط واضح و روشن استيعنى احتياط اين است كه از غناى غير مقرون با حرام نيز اجتناب گردد.
كسانى هستند كه غنا را به طور مطلق رد كردهاند. عدهاى از اين گروه، اول نظريات آن دو بزرگوار (محقق سبزوارى و فيض كاشانى) را نقل كرده و سپس آنها را مورد نقد و بررسى قرار داده و نظر خود را بيان كردهاند از آن جمله شيخ على شهيدى (شيخ على بن شيخ محمدبن شيخ حسن) صاحب حاشيه بر شرح لمعه كه از معاصران مرحوم فيض و سبزوارى است.
(نقد و برسی نظریه محقق سبزواری و فیض کاشانی در ادامه خواهد آمد)