پاسخ به:هنر در اسلام
یک شنبه 3 فروردین 1393 2:57 PM
...خاورشناس فرانسوى «ژرژمارسه» كه از هنرشناسان و پژوهشگران هنر اسلامى است در مقدمه كتابى كه درباره این مبحث نوشته است خواننده را به آزمایشى آموزنده دعوت مى نماید. وى مى گوید:«فرض كنیم شما در هنگام فراغت مجموعه هاى مختلفى از عكسهاى هنرهاى بسیار گوناگون را كه در اختیار دارید بدون نظم و ترتیب خاص تماشا مى كنید. در میان این عكسها تندیسهاى یونانى و نقاشیهاى مقابر مصرى و تجیرهاى منقوش ژاپنى و نیم برجسته هاى هندى دیده مى شود.
ضمن این بررسى و تماشا به تناوب به آثارى چون تصویر یك قطعه گچ برى متعلق به مسجد قرطبه و سپس صفحه اى از یك قرآن تزیین شده مصرى و آنگاه به یك ظرف مسین قلمزده كار ایران برخورد مى كنید. در این هنگام هر چند نا آشنا به عالم هنر باشید با این همه بلافاصله میان این سه اثر اخیر«وجوه مشتركى» مى یابید كه آنها را به یكدیگر پیوسته مى سازد و همین عبارت است از«روح هنر اسلامى».
مطالب فوق مؤید این حقیقت است كه تعالیم و عقاید اسلامى بر كل شئون و صور هنرى رایج در تمدن اسلامى تأثیر گذاشته است و صورتى وحدانى به این هنر داده و حتى هنرهاى باطل نیز نمى توانسته اند خود را از این حقیقت متجلى بر كنار دارند. بنابراین همه آثار هنرى در تمدن اسلامى به نحوى مهر اسلام خورده اند.
همچنانكه اشتراك در دین باعث شده تا اختلافات و تعلقات نژادى و سنن باستانى اقوام مختلف در ذیل علایق و تعلقات دینى و معنوى قرار گیرد و همه صبغه دینى را بپذیرند. وجود زبان دینى مشترك نیز به این امر قوت مى داده است.
غلبه وحدت دینى در هنر اسلامى تا آنجا پیش آمده كه تباین هنر دینى و هنر غیر دینى را بر داشته است، و تباینى كه بین هنر مقدس و غیر مقدس در مسیحیت به وضوح مشاهده مى شود در اینجا از بین رفته است. گرچه مساجد به جهاتى شكل و صورت معمارى خاصى پیدا كرده اند ولى بسیارى از اصول معمارى و نیز تزئینات آنها درست مطابق قواعد و اصولى بوده كه در مورد ابنیه غیر دینى هم رعایت شده است.
از این رو روحانیت هنر اسلامى نه در تزئین قرآن یا معمارى مساجد بلكه در تمام شئون حیات هنرى مسلمین تسرى پیدا كرده و هر یك بنا بر قرب و بعد به حق صورت روحانى تر یا مادى ترى یافته اند.
به هر تقدیر دورى از طبیعت محسوس و رفتن به جهانى وراى آن با صور تمثیلى از اشكال هندسى نباتى و اسلیمى و خطایى و گره ها به وضوح به چشم مى آید.
وجود مرغان و حیوانات اساطیرى بر این حالت ماوراء طبیعى در نقوش افزوده است. وجود چنین تزئیناتى با دیگر عناصر از نور و حجم و صورت، فضایى روحانى به هنر اسلامى مى بخشد.
این ممیزه در حقیقت گاهى از صور خیالى قصص اسلامى به نقوش تسرى پیدا مى كند.
این صور كه وصف عالم و آدم و مبدأ عالم و آدم مى كنند در قلمرو هنر اسلامى در آغاز در شعر و حكایات جلوه گر شده است، و حتى مشركین قرآن را در زمره اشعار و پیامبر را شاعرى از شاعران انگاشتند.
بدینسان روح هنر اسلامى سیر از ظاهر به باطن اشیاء و امور است. هنرمندان اسلامى در نقش و نگارى كه در صورتهاى خیالى خویش ازعالم كثرت مى بینند، هر كدام جلوه حسن و جمال و جلال الهى را مى نمایند. بدین معنى هنرمند همه موجودات را چون مظهرى از اسماء الله مى بیند و بر این اساس اثر هنرى او به مثابه محاكات و ابداع اسماء الله است.
|
هر نقش و نگارى كه مرا در نظر آید *** حسنى و جمالى و جلالى بنماید
جهان در تفكر اسلامى جلوه و مشكات انوار الهى است و حاصل فیض مقدس نقاش ازلى، و هر ذره اى و هر موجودى از موجودات جهان و هر نقش و نگارى مظهر اسمى از اسماء الهیه است و در میان موجودات، انسان مظهر جمیع اسماء و صفات و گزیده عالم است. هنرمند در پرتو چنین تفكرى، در مقام انسانى است كه به صورت و دیدار و حقیقت اشیاء در وراى عوارض و ظواهر مى پردازد.
او صنعتگرى است كه هم عابد است و هم زایر، او چون هنرمند طاغوتى با خیالاتى كه مظهر قهر و سخط الهى است، سر و كار ندارد. وجودى كه با اثر این هنرمند ابداع مى شود نه آن وجود طاغوتى هنر اساطیرى و خدایان میتولوژى است و نه حتى خداى قهر و سخط یهودیان یعنى «یهوه»، بلكه وجود مطلق و متعالى حق عز شانه و اسماء الله الحسنى است كه با این هنر به ظهور مى رسد. ازاینجا صورت خیالى هنر اسلامى متكفل محاكات و ابداع نور جمال ازلى حق تعالى است، نورى كه جهان در آن آشكار مى شود و حسن و جمال او را چون آیینه جلوه مى دهد.
در حقیقت بود این جهانى، رجوع به این حسن و جمال علوى دارد و عالم فانى در حدذات خویش، نمودى و خیالى بیش نیست:
هستى عالم نمودى بیش نیست *** سر او جز در درون خویش نیست
در نظر هنرمند مسلمان به قول غزالى «عالم علوى حسن و جمال است و اصل حسن و جمال تناسب و هر چه متناسب است، نمودگارى است از جمال آن عالم، چه هر جمال و حسن و تناسب كه در این عالم محسوس است، همه ثمرات جمال و حسن آن عالم است. پس آواز خوش موزون و صورت زیباى متناسب هم شباهتى دارد از عجایب آن عالم. پس او مجاز را واسطه حقیقت مى بیند و فانى را مظهر باقى، به عبارتى، او هرگز به جهان فانى التفات ندارد، بلكه رخ اوست كه این جهان را برایش خوش مى آراید: مرا به كار جهان هرگز التفات نبود *** رخ تو در نظر من چنین خوش آراست
|
...به عبارت دیگر، حقیقت از عالم غیب براى هنرمند متجلى است و به همین جهت، هنر اسلامى را عارى از خاصیت مادى طبیعت مى كند. او در نقوش قالى، كاشى، تذهیب و حتى نقاشى، كه به نحوى به جهت جاذبه خاص خود مانع حضور و قرب است، نمایش عالم ملكوت و مثال را كه عارى از خصوصیات زمان و مكان و فضاى طبیعى است مى بیند. در این نمایش كوششى براى تجسم بعد سوم و پرسپكتیو دید انسانى نیست.
تكرار مضامین و صورتها، همان رفتن به اصل است. هنرمند در این مضامین از الگویى ازلى نه از صور محسوس بهره مى جوید، به نحوى كه گویا صور خیالى او به صور مثالى عالم ملكوت مى پیوندد.
نكته اساسى در هنر اسلامى كه باید بدان توجه كرد عبارت است از توحید.
اولین آثار این تلقى، تفكر تنزیهى و توجه عمیق به مراتب تجلیات است كه آن را از دیگر هنرهاى دینى متمایز مى سازد. زیرا هنرمند مسلمان از كثرات مى گذرد تا به وحدت نایل آید. انتخاب نقوش هندسى و اسلیمى و خطایى و كمترین استفاده از نقوش انسانى و وحدت این نقوش در یك نقطه، تأكیدى بر این اساس است:
ندیم و مطرب و ساقى همه اوست *** خیال آب و گل در ره بهانه
طرحهاى هندسى كه به نحو بارزى وحدت در كثرت و كثرت در وحدت را نمایش مى دهد، همراه با نقوش اسلیمى كه نقش ظاهرى گیاهى دارند، آن قدر از طبیعت دور مى شوند، كه ثبات را در تغییر نشان مى دهند و فضاى معنوى خاصى را ابداع مى نمایند كه رجوع به عالم توحید دارد. این نقوش و طرحها كه فاقد تعینات نازل ذى جان هستند، آدمى را به واسطه صور تنزیهى به فقر ذاتى خویش آشنا مى كنند. تفكر توحیدى چون دیگر تفكرهاى دینى و اساطیرى در معمارى مساجد، تجلى تام و تمام پیدا مى كند. معمارى مساجد و تزیینات آن در گنبد، مناره ها، موزائیكها، كتیبه ها، نقوش و مقرنس كارى، فضایى را ابداع مى كند كه آدمى را به فضایى ملكوتى پیوند مى دهد و تا آنجا كه ممكن است «اسقاط اضافات» و «افناى تعینات و تعلقات» در وجود او حاصل كند:
نشانى داده اند اهل خرابات *** كه التوحید اسقاط الاضافات
معماران و نقاشان و خطاطان در تمدن اسلامى، پیشه ورانى مؤمن هستند كه این فضا را ابداع مى كنند. آنها در صدد تصویر و محاكات جهان خارج نیستند. از اینجا به طرح صورت ریاضى و اقلیدسى هنر یونانى - رومى نمى پردازند. بهره گیرى از طاقهاى ضربى و گنبدها، چون نشانه اى از آسمان و انحناها و فضاهاى چند سطحى و این گونه تشبیهات و اشارات در هنر اسلامى، عالمى پر از راز و رمز را ایجاد مى كند كه با صور خیالى یونانى متباین است. فى الواقع مسلمین كه به جهت محدودیت در تصویر نقوش انسانى و حیوانى نمى توانند تلقى توحیدى و نگاهى را كه بر اساس آن، جهان، همه تجلى گاه و آیینه گردان حق تعالى است، در قالب توده هاى مادى و سنگ و فلز بریزند - كه حالتى كاملاً تشبیهى دارد - با تحدید فضا و ایجاد احجام با تزییناتى شامل نقش و نگار و رنگ آمیزیهاى تند و با ترسیمات اسلیمى، این جنبه را جبران و به نحوى نقش و نگارهاى عرشى را در صورت تنزیهى ابداع مى كنند. به قول «ا.ه.كریستى» در كتاب میراث اسلام، اشیائى كه مسلمین چه براى مقاصد مذهبى و چه به جهت امور عادى مى سازند بى اندازه با نقش و نگار است كه انسان گاهى گمان مى كند. این اجسام وراى ساختمان، داراى روح اسرار آمیزى هستند.
محمد مددپور، تجليات حكمت معنوى در هنر اسلامى،
تنظیم:امید واضحی آشتیانی-گروه حوزه علمیه تبیان