پاسخ به:هنر در اسلام
شنبه 2 فروردین 1393 2:09 PM
هدايتگري در هنر ديني
او در آفرينش، آن چنان زيبائي، هماهنگي، تناسب و كمال به خرج داد كه در نهايت، اين آفرينش خود را سزاوار بالاترين ستايش هستي، دانست و فرمود: فتبارك اللّه احسن الخالقين(1) آفرين بر خدا زيباترين پديد آورندگان، و سپس با صراحت اعلام كرد:
ديدگان به پهنه گسترده هستي بنگرند و در آن به جستجو بپردازند. هرگز كژي، كاستي و ناهماهنگي نخواهند ديد و باز ديگر بار بنگرند و پي جوئي كنند، در پايان اين همه پي جوئي خسته و وامانده برخواهند گشت(2) و شگفت زده و حيرت زده از اينهمه زيبائي و جمال و كمال اعتراف خواهند كرد كه: «فتبارك اللّه احسن الخالقين».(3)
در اين ميان از اقيانوس بي انتهاي جمال و كمال خويش جرعهاي به كام آدم ريخت و در او وديعهاي نهاد تا او نيز زيباشناس و زيبا آفرين باشد و بدين گونه هنر آفريده شد. به ديگر سخن؛ خداوند چون همه موجودات را آفريد به هر كدام سلاحي شايسته داد تا از هستي خود به دفاع برخيزند و از نابودي و تباهي خود جلوگيري كنند و چون نوبت به انسان رسيد و سخن از دفاع انسان از ثروت انبوه خود كه شامل تمامي استعدادها و كرامت ويژه الهي، فرهنگ و فكر و انديشه او است به ميان آمد خداوند براي دفاع انسان سلاح هنر را در اختيار او گذاشت تا با اين سلاح از فكر، كرامت، فرهنگ خويش، به دفاع بپردازد و در غوغاي گذر روزگار از بين نرود و در لابلاي چرخ زمان فراموش نشود.
هنر به انسان قدرت گذار از سه مرز را عنايت كرد:
1 ـ مرز زمان
2 ـ مرز مكان
3 ـ مرز ظاهر
هنر فراتر از زمان
امروز اندك نيستند اقوام و ملتهايي كه به طور كلي از صحنه روزگار محو شدهاند و غبار گذر زمان آنان را چنان در خود فرو برده است كه به طور كامل فراموش شدهاند ولي آنچه كه بر قدرت گذر زمان و غبار گذشت شب و روز فائق آمده است و در تمامي طول روزگاران باقي است تنها جلوههاي هنري آنان است.
براستي از قوم عرب جاهلي چه چيز، به جز معلقات سبع و شعرهاي پراكندهاي كه تنها نمود هنري آن جامعه است، در تاريخ ميتوان جست؟
آيا حمورابي، كورش و خسرو پرويزها جز در پرتو برخي آثار باقي مانده هنري دوران خويش زنده شده و به ياد ميآيند؟
ديريست كه شيرين و فرهاد و خسرو و همه قوم و قبيله و ثروت و قدرتشان نابود شده است و از آنان تنها نقشي بر ديوار كه آميخته با هنر و برآمده از هنرمندي است به يادگار مانده است.
هنر در گذر از تنگناي مكان
از سوئي ديگر اعمال انسانها هر كدام رنگ جغرافيائي خاصي خورده است و محدود به مكاني خاص ميشود به طوري كه براي ساير اماكن و مناطق، ناشناخته و غير مأنوس است.
ولي هنر آشنا با همه مرزها و مناطق است و مرز نميشناسد و در همه جا قدر ميبيند و بر صدر مينشيند.
نمونه اين سخن، ترجمه سخنان حافظ شيرين سخن و امثال او به چندين زبان زنده دنياست.
توان سومين هنر آن است كه تنها گوش را نمينوازد بلكه هوش را برميانگيزد و عواطف، احساسات، عقل و وجدان را تحت سيطره خود قرار ميدهد.
هنر مسلط بر دل و ذهن
گاه مصرع شعري در درون انسان آنچنان طوفاني برميانگيزد كه هزاران صفحه استدلال و برهان از ايجاد آن ناتوانند. و گاهي نثري بليغ و جاندار و وعظي هنرمندانه آنگونه انساني را متحول ميكند كه تحت تاثير اين هنر، براي تمام عمر روشي مغاير با گذشته خويش در پيش ميگيرد.
هدايت و هنر
اين سه توان هنر (گذر از زمان، مكان و ظاهر) بايد كه در خدمت تعهد، ايمان و ارزشهاي اسلامي قرار گيرد و به عبارت ديگر معارف الهي را بايد بر مركب هنر نشاند تا در تمامي مرزها و همه زمانها و عمق جانها نفوذ كند و سيطره و سلطه خويش بگستراند.
هدايت گرايي قرآن و هنر
در راستاي به خدمت گرفتن هنر براي هدايت گري است كه ميبينيم خداي هنر آفرين نيز در هدايت جوئي بندگان خويش از سلاح فصاحت، بلاغت و تناسب به گونهاي استفاده ميكند كه با نهايت سرافرازي تحدي ميكند و اعلام ميدارد كه كسي را توان آوردن سخن هنرمندانه هم سنگ قرآن نيست.
و اين قدرت و توان هنري قرآن است كه چون وليد بن مغيره مرد شماره يك عرب جاهلي به مسجد الحرام ميآيد و چند آيه ابتداي سوره غافر را ميشنود آنگونه متحول ميشود كه از ميان مردم ميگريزد و به گوشه خانه خويش پناه ميبرد و چون جماعت قريشيان به او اعتراض ميكنند پاسخ ميدهد:
«فما اقول فيه فواللّه ما منكم رجل اعلم في الاشعار منّي و لا اعلم برجزه مني و لا بقصيده و لا باشعار الجن و اللّه ما يشبه الذي يقول شيئا من هذا و اللّه ان لقوله لحلاوة و انه ليحطّم ما تحته و انه ليعلو و لا يعلي.»
«من درباره سخنان محمد صلياللهعليهوآلهوسلم چه بگويم! بخدا سوگند هيچكدام از شما آگاهتر از من نسبت به شعر عربي نيستيد هيچكس چون من از رجزها و قصيدهها و اشعار جن شناخت و بصيرت ندارد ولي آنچه را من از محمد شنيدم به هيچكدام شباهت ندارد سخن او را شيريني ويژهاي است، كلام او تمامي سخنان ديگر را فرو ميكوبد و خود برتري مييابد و هيچ سخني بر او فزوني و برتري ندارد.»(4)
و بنا به روايتي ديگر گفت: سخنان او را شيريني خاص و طراوت ويژهاي است شاخههايش پربار و ريشههايش محكم و استوار است...
تسليم در برابر هنر قرآن
و چون گروهي بناي معارضه با قرآن ميگذارند و هر يك عهدهدار نگاشتن قسمتي از كتابي همانند قرآن ميشوند يكسال براياين كارمهلت ومدت تعيين ميكنند و پس از يكسال تلاش و صرف فكر و انديشه و دقت در آيات و مضامين اين كتاب آسماني در كنار كعبه گرد هم ميآيند تا محصول يكساله خود را عرضه كنند اولين نفر آغاز سخن ميكند و ميگويد من در بررسيهاي خود چون به اين آيه رسيدم «قيل يا ارض ابلعي مائك»(5) هر چه در آن انديشه سوختم و به تفكر نشستم و به عظمت و ظرافت هنري و بلاغت و فصاحت آن انديشيدم بيشتر باورم آمد كه نگاشتن همانند آن غير ممكن است.
ديگري پاسخ داد من به هنگام مطالعه آيه «فلما استيئسوا خلصوا منه نجيّا.»(6)
به همين نظريه رسيدم و دست از كار بداشتم.
در اين هنگام امام صادق عليهالسلام از كنار آنها گذشت و نگاهي به آنها كرد و اين آيه را برخواند «قل لئن اجتمعت الانس و الجن علي ان يأتوا بمثل هذالقرآن لا يأتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا.»(7)
اي پيامبر ما اعلام كن كه اگر آدميان و جنيّان گرد هم آيند تا همانند قرآن بياورند از آوردن همسان آن ناتوانند اگر چه بعضي مدد كار بعض ديگر باشند.(8)
و اين اوج هنر نمائي خدا در كتاب هدايت بشر است.
اي پيامبر ما اعلام كن كه اگر آدميان و جنيّان گرد هم آيند تا همانند قرآن بياورند از آوردن همسان آن ناتوانند اگر چه بعضي مدد كار بعض ديگر باشند.
سنت و هنر
در تاريخ موارد بسيار متنوعي را مييابيم كه معصومان عليهمالسلام از سلاح هنر در هدايت گري انسانها استفاده كردهاند.
بلنداي فصاحت و بلاغت در خطبههاي رسولاكرم صلياللهعليهوآلهوسلم و غوغاي زيبائي در نهج البلاغه امام علي عليهالسلام و اوج هنر آفريني و شورگستري، در خطبه حضرت فاطمه عليهاالسلام و دخترش حضرت زينب عليهاالسلام و امثال آن بهترين درس براي هدايت گران و آمران به معروف و نيز شاهد صدقي بر سخن ماست.
هنر شعر در سنت
معصومين عليهمالسلام هماره با بهرهجوئي از هنرمندي و حس زيباييشناسي و تحريك احساسات لطيف انساني سعي در هدايت افراد داشتهاند.
و در اين راستاست كه شعرهاي مختلفي از آنان به يادگار مانده است.
كلام منظوم شاعرانه به گونهاي غريب در دل مينشيند و به خوبي در حافظه جاي ميگيرد از آن رو هماره حكومتها براي تبليغات خود از اين سلاح بهره ميجستند و آشكار است همانگونه كه از اين سلاح بسيار برنده براي تباهي و زشتي و پليدي استفاده شده است شايسته و سزاوار است در مسير صحيح و براي راهيابي به ارزشهاي الهي و انساني و بازداشت از گناه و تباهي از آن استفاده شود.
تمامي معصومين عليهمالسلام بجز پيامبراكرم صلياللهعليهوآلهوسلم را ميبينيم كه به مناسبتهاي گوناگون اشعاري سروده، يا خواندهاند.
البته شعر نگفتن رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم نيز علتي داشت زيرا يكي از اتهامهائي كه مشركان براي مقابله با رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم و بي اهميت قلمداد كردن اعجاز جاويد او (قرآن) بيان ميكردند اين بود كه او را شاعر ميخواندند.
و چون شعر در ذهن و زبان عرب جاهلي آميزهاي از خيال و دروغ بود اين نكته باعث شد كه خداوند مقام والاي رسالت را از اين اتهام بپيرايد و بگويد «و ما هو بقول شاعر».(9)
اما در كلمات ديگر معصومين عليهمالسلام اشعار فراواني يافت ميشود كه به حق ميتوان گفت شعر را آبرو بخشيده و شاعران را مايه افتخار گرديده است.
بر خلاف آنچه در آن روزگار مشهور بود كه «نيكوترين شعر دروغ ترين آن است» آنان با اشعاري سرشار از حقيقت اثبات نمودند كه شعر ميتواند وسيلهاي رسا و توانمند در خدمت حقيقت گذاري و باطل ستيزي باشد و اتهام زشت دروغ زني و افترا پراكني را از دامان شعر متعهد، والا و همراه با شعور ستردند.
در اين رابطه به ديوان منسوب به امير مؤمنان عليهالسلام و امام حسين عليهالسلام و اشعار متنوعي كه در حافظه تاريخ و دل كتابها از ائمه عليهمالسلام به يادگار مانده است ميتوان مراجعه كرد.
به عنوان نمونه ميتوان به شعر خواني امام هادي عليهالسلام در مجلس متوكل اشاره كرد.
آن هنگام كه شبانه به خانه حضرت ميريزند و آن حضرت را دستگير كرده به بزم ميگساري ميآورند و متوكل با بيشرمي به آن حضرت ميگويد: براي ما شعري بسراي آن حضرت پس از استنكافي كوتاه هفت يا هشت بيت شعر ميخواند و چنان مجلس بزم و رقص و شادخواري و گناه را دگرگون ميكند كه حتي شخص متوكل تحت تاثير قرار گرفته، آنقدر ميگريد كه صورتش از گريه خيس ميشود و با احترام آن حضرت را به خانه برميگرداند.(10)
تشويق هنرمندان در مسير مبارزه با منكرات
دين به همان اندازه از فرو رفتگان وادي لذت و غرق شدگان گرداب بيخودي و تباهي دور است و با آنها بيگانه، كه از غافلان از جلوههاي محبت و عاطفه و ذوق و زيبائي.
خداوند زيبا است و زيبائي را دوست دارد و تمامي دستورات خود را در هالهاي از زيبائي و ذوق و لطافت عرضه كرده است بنابراين اولياء او كه آئينه خدا نمايند نيز به زيبا گويان و زيبا نويسان كه در مسير زيبائي مطلق و زدودن زشتيها باشند علاقمند و آنها را مورد لطف و تشويق قرار ميدهند و در اين تشويق مرز و مكاني نميشناسند.
الف) كوبندهتر از هر سلاح
پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم وارد مكه ميشود تا عمرة القضا را انجام دهد مسلماني (عبداللّه بن رواحه يا كعب بن مالك) در محضر آن حضرت شروع به شعر خواندن ميكند و با زبان شعر از شخصيت رسول اكرم دفاع ميكند.
عمر بن الخطاب پيش ميآيد و به وي اعتراض ميكند: آيا در محضر رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم و در حرم امن الهي شعر ميگوئي؟!
پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم روي به عمر كرده، ميفرمايد: او را واگذار، سوگند به آن خدائي كه جانم در اختيار اوست سخن او بر كفار شديدتر و سختتر است از افكندن تير. و در روايتي ديگر فرمود سخن او شديدتر است از ضربات شمشير(11)
تنظیم برای تبیان امید واضحی آشتیانی
نویسنده : سيدمحمود مدني بجستاني
پاورقيها:
(1) سوره مؤمنون، آيه 14.
(2) استفاده از آيات اول سوره ملك.
(3) سوره مؤمنون، آيه 14.
(4) تفسير البيان، ج1، ص 0.
(5) سوره هود، آيه 44.
(6) سوره يوسف، آيه 80.
(7) همان.
(8) بحارالانوار، ج92، ص16.
(9) سوره حاقه، آيه 41.
(10) مروج الذهب، ج4، ص93.
(11) تفسير قرطبي، ج13، ص151؛ سنن ترمذي، ج5، ص127؛ كنزالعمال، ج3، ص580.