پاسخ به:هنر در اسلام
شنبه 2 فروردین 1393 2:09 PM
معصومین و هنر مندان
پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم به حسّان بن ثابت كه شاعري چيره دست بود فرمود: «يا حسان اهج المشركين و جبرئيل معك. اذا حارب اصحابي بالسلاح فحارب انت باللسان» اي حسان مشركين را بدگوي و جبرئيل تو را مدد ميرساند چون ياران من با سلاح ميجنگند پس تو با زبان خود نبرد كن.(1)
دادخواهي با زبان هنر
قرآن در آياتي از سوره شعراء شاعران را مذمت ميكند و آنان را افرادي بيثبات و گويندگان بيعمل ميخواند ولي در نهايت گروهي را استثناء ميكند: آنانكه ايمان آورده و عمل صالح بجا ميآورند و خداي را بسيار ياد كرده و چون مورد ستم قرار گيرند دادخواهي و نصرت طلبي مينمايند.(2)
چون اين آيات نازل شد شاعران مسلمان به هراس افتادند حسان بن ثابت و كعب بن مالك و عبداللّه بن رواحه گريان به محضر رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم شتافتند و عرض كردند: اي پيامبر، خدا اين آيات را نازل فرمود و او ميداند كه ماشاعرايم.
در هنگامي ديگر شاعري به محضر رسولخدا صلياللهعليهوآلهوسلم عرضه كرد: خداوند درباره شعر اين آيات را فرو فرستاد اكنون نظر شما در اين رابطه چيست؟ حضرت فرمود: بدرستيكه مؤمن با جان و شمشير و زبانش نبرد ميكند به خدايي كه جانم در اختيار اوست اشعار شما درباره دشمنان چون تيرهايي است كه به سوي آنها ميافكنيد.
حضرت فرمود: آخر اين آيات را بخوانيد: مگر آنانكه ايمان بياورند و عمل صالح بجا آورند خداي را بسيار ياد كنند و نصرت طلبي و دادخواهي كنند اكنون شما (باشعرتان) دادخواهي كنيد ولي جز سخن حق بر زبان مرانيد و پـدران و مـادران را بـه زشتي ياد نكنيد.(3)
در هنگامي ديگر شاعري به محضر رسولخدا صلياللهعليهوآلهوسلم عرضه كرد: خــداونــد دربـاره شعر اين آيات را فرو فرستاد اكنون نظر شما در اين رابطه چيست؟ حضرت فرمود: بدرستيكه مؤمن با جان و شمشير و زبانش نبرد ميكند به خدايي كه جانم در اختيار اوست اشعار شما درباره دشمنان چون تيرهايي است كه به سوي آنها ميافكنيد.(4)
كه نمونههائي از اين جهادگران ميدان شعر و ادبيات را ميتوان در چهره فرزدق و كميت ديد.
شعري كوبنده در كنار كعبه
فرزدق در كنار كعبه با سرودن يك شعر تمام هنر خويش را يكجا به كمال در قالب يك قصيده ميگنجاند و سپس به همين جرم تمامي حقوق ساليانه خود را از دست ميدهد و به زنداني بين مدينه و مكه منتقل ميشود.
ولي شعر او بر تارك هنر متعهد مينشيند و اين يك قصيده او در دادگاه ابدي تاريخ سنگينتر وبا اهميت تر از خروار خروار قصايد بلند تملق آميز پادشاهان و وزيران و توصيف گل ارج گذاري ميشود.
هشام بن عبدالملك قبل از رسيدن به خلافت و آن هنگام كه وليعهد امپراطوري بزرگ اسلامي بود حج گذارد چون طواف را تمام كرد و خواست حجرالاسود را ببوسد و بسياري مردم و ازدحام شگفت آنان مانع از آن شد كه دست وليعهد به حجرالاسود برسد يا اينكه به آن نزديك شود.
از اين رو چارهاي نديد جز آنكه در گوشه مسجدالحرام به انتظار خلوت شدن اطراف كعبه بنشيند براي او صندلي آوردند و بزرگان شام كه به همراهي او آمده بودند گردش حلقه زدند و همگي انبوه جمعيت طواف كننده و حج گذار را به نظاره و تعجب ايستاده بودند.
در همين حال مشاهده كردند مردي بسيار زيبا و جذاب كه آثار سجده بر پيشاني او آشكار بود به حلقه طواف كنندگان وارد شد و چون به نزديك حجرالاسود رسيد حاجيان راه بر او گشودند تا به راحتي به نزديك حجرالاسود رفت و آن را استلام كرد. شگفتا اين كيست؟! در اين غوغائي كه متشخصترين افراد نيز در درياي انسانهاي طواف كننده و عبادت كننده غرقاند و هيچكس را منزلتي برتر نيست و حتّي وليعهد و همراهان بسيارش را كسي به رسميت نميشناسد و وقعي نمينهد اين مرد تنها، كه اينگونه افراد به او احترام ميگذارند كيست؟
يكي از همراهان وليعهد روي به هشام كرده با كمال شگفتي پرسيد: اين مرد كيست؟
هشام كه به خوبي امام زينالعابدين عليهالسلام را ميشناخت، براي اينكه مبادا دلهاي شاميان به طرف او تمايل پيدا كند اظهار كرد، من او را نميشناسم در اين جمع شاعري توانمند و هنرمندي چيره دست به نام فرزدق شور ايمان و شرار تعهد او را برانگيخت و درياي درون او را متلاطم كرد، از تجاهل وليعهد مغرور سخت برآشفت و انكار نابجاي هشام را برنتابيد، روي به هشام كرد و با فريادي رسا گفت: اي امير آيا تو او را نميشناسي؟
اگر تو او را نميشناسي من بخوبي ميشناسم و اكنون او را معرفي ميكنم تا ديگران نيز بشناسند.
آنگاه بدون انديشه وزمانسوزي چهلبيت شعر ناب در اوج هنرنمائي وزيبائي وفصاحت وبلاغت انشاء كرد.
يا سائلي اين حل الجود والكرم عندي بيان اذا طلابه قدموا
هذا الذي تعرف البطحاء وطأته والبيت يعرفه و الحل و الحرم
اي پرسشگر كه از كان جود و كرم سراغ ميگيري پاسخ پرسش تو نزد من است اگر جويندگان و پرسشگران نزد من آيند.
اين مرد كسي است كه سرزمين مكه گامهاي او را ميشناسند.
و بيت اللّه و حِلّ و حَرَم به عظمت وي آگاهند.
اين هنرنمائي فوق العاده همراه با اين شجاعت و شهامت بياندازه چنان بر روح و روان جمع اثر گذاشت كه طنين زيبا و دلنشين و خرد آفرين و محبت گستر آن را هنوز در فضاي مسجدالحرام ميتواناحساس كرد.
دقيقا به اندازه همين تأثير مثبت در دل دوستان و حتي ناآگاهان، در قلب تيره دشمنان بغض و كينه آفريد. گوئي امواج هزاران تير زهرآگين به سوي وليعهد پرتاب شد.
هشام دستور داد حقوق فرزدق را قطع كردند و او را به زنداني بين مكه و مدينه منتقل نمودند. امام سجاد عليهالسلام فردي را به سراغ اين هنرمند متعهد فرستاد و دوازده هزار درهم به وي پيشكش نمود و فرمود به او بگو عذر ما را بپذير كه اگر بيش از اين نزد ما بود او را بيش از اين مينواختيم.
هشام لبريز از خشم فرياد كشيد: چرا درباره ما اينگونه شعر نميسرائي؟
فرزدق با كمال شهامت پاسخ داد: تو نيز پدري چونان پدر او و نيائي همچون نياي بزرگوار او و مادري بسان مادر او داشته باش تا تو را همانند وي بستايم و شعر گويم.
اين جواب كوبنده، سنگينتر ازتماميآن قصيدهبود.
هشام دستور داد حقوق فرزدق را قطع كردند و او را به زنداني بين مكه و مدينه منتقل نمودند.
امام سجاد عليهالسلام فردي را به سراغ اين هنرمند متعهد فرستاد و دوازده هزار درهم به وي پيشكش نمود و فرمود به او بگو عذر ما را بپذير كه اگر بيش از اين نزد ما بود او را بيش از اين مينواختيم و هر ساله به اندازه حقوق دريافتي او كه اكنون قطع شده است براي او خواهيم فرستاد.
فرزدق پولها را نپذيرفت و گفت: من اين اشعار را به خاطر خدا و پيامبر او گفتم اين كلمات شعله خشم دروني من بود كه بواسطه بياحترامي به خدا و رسول شعله كشيد و فوران نمود بنابراين حاضر نيستم در مقابل آن چيزي بستانم.
امام زين العابدين عليهالسلام دوباره پول را به فرزدق باز فرستاد و فرمود: خدا از انديشه تو آگاه است و عمل پسنديده تو را پذيرفته است اكنون تو را به حق خودم سوگند ميدهم كه اين پولها را بپذيري. و فرزدق پس از اين سوگند امام هديه آن حضرت را پذيرفت.(5)
شاعرترين عرب
كميت بن زيد اسدي شاعري شيعي است كه تمامي زندگي خود را وقف بيان عقايد اسلام راستين «تشيع» كرد و سرانجام پاداش اين جهاد مستمر را با شهادت در راه خدا دريافت نمود. هنر و شعر او يكي از نمونههاي والاي امر به معروف و نهي از منكر با سلاح مؤثر هنر است. علامه سيد محسن امين، كميت را اينگونه معرفي ميكند: كميت شعر شيعي را از حالت رثا و گريه به شعري تعقلي و انديشهاي سوق داد و استدلالهاي محكم و براهين استوار تشيع را در جامه لطيف و پوشش زيباي هنر به جامعه عرضه نمود. او شاعري شيعي است كه عقيده او ژرف و خردورزي در شعر او بسيار عميق و برهانهاي او سخت استوار است. براساس عقيده ديني خود مبارزه ميكند و تفكر سياسي مشخصي را دنبال ميكند.
و با آشكاري تمام به نبرد با حكومت جائر ميپردازد. او اولين كسي است كه استدلال و برهان و مناظره را در دفاع از علويين در حوزه شعر وارد نمود و از حق پايمال شده و غصب شده آنان دفاع كرد. او سخن خود را با منطقي استوار و پشتوانهاي از آيات الهي عرضه ميكند و با تمامي اشعار ديگر شيعي به مخالفت برخاسته است. زيرا ديگران بر گريه و عزاداري و اظهار ناراحتي و ناله تكيه ميكنند و تنها عاطفهها را مخاطب قرار ميدهند و گه گاهي سخن از انقلاب و قيام ميگويند ولي او شعر را در بستري قوي از تعقل و انديشه و احتجاج و محكم سازي تفكر شيعه قرار داده است.(6)
اين هنرمند و الامقام و خردگستر و شورآفرين هماره مورد تاييد معصومين عليهمالسلام قرار ميگرفت و آنان مقام اين آمر به معروف و ناهي از منكر بزرگ غصب خلافت را ارج مينهادند و وي را ميستودند.
صاعد دوست كميت ميگويد: همراه او به محضر امام زين العابدين عليهالسلام وارد شديم كميت به امام سجاد عرضه داشت در عشق به شما و در راه ثنا گستري شما شعر گفتهام و آن را ذخيره خويش نزد پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم ميدانم... .
آنگاه قصيده معروف خويش را برخواند: من لقلب متيم مستهام... .
چون سخن و قصيده كميت به پايان آمد امام سجاد عليهالسلام فرمود:
ما از پاداش دادن به تو عاجزيم ولي خداوند از پاداش دادن ناتوان نيست.
آنگاه امام عليهالسلام خواست هديهاي به كميت عنايت كند، كميت عرض كرد: اگر بنا داريد به من هديهاي بدهيد برخي از لباسهايتان راكه با بدن شريف شما تماس داشته است به من عنايت كنيد تا به آنها تبرك جويم.
حضرت بلافاصله لباس خود را از تن بدر آورد و به او هديه نمود و دست به دعا برداشته گفت:
«خدايا به روزگاري كه مردم از خاندان پيامبرت دامن فراچيده و نسبت به آنان بخل ورزيدند كميت به آنها نزديك شد و از جان خويش در راه آنان مايه گذاشت حقايقي را كه ديگران كتمان كردند او اظهار نمود. او را با سعادت زنده بدار و در نهايت شهادت را روزي او فرما. و او را پاداش دنيايي نيز عنايت فرما كه ما از پاداش دادن او ناتوانيم... .»
بعدها كميت اظهار ميكرد: هماره بركت دعاي امام سجاد عليهالسلام را در زندگي خويش مييابم.(7)
امام باقر عليهالسلام و شاعر حق گرا
كميت به محضر امام باقر عليهالسلام بار يافت و قصيده پيشين را در محضر آن حضرت نيز قرائت كرد امام روي به او كرده و فرمود هماره مورد تاييد روح القدس هستي تا آن هنگام كه درباره ما شعر ميگويي.
سپس رو به سوي قبله آورد و سه بار فرمود: خدايا كميت را بيامرز و آنگاه به او رو كرده و فرمود اين صد هزار درهم را از ميان خويشان خود براي تو گرد آوردهام... .
كميت سوگند ياد كرد آنها را نخواهد پذيرفت و اظهار داشت، ميخواهم خدا خود پاداش شعرم را به من عنايت فرمايد، ولي اگر ميخواهيد مرا اكرامي كنيد پيراهني از لباسهايتان به من عنايت فرمائيد، امام باقر عليهالسلام نيز به او پيراهني هديه داد.(8)
امام صادق عليهالسلام و تشويق شاعر
در ايام حج در صحراي مِني كميت به حضور امام صادق عليهالسلام ميرسد و از آن حضرت ميخواهد كه به شعر او گوش فرا دهند. امام در ابتدا ميفرمايد اين ايام زمان ذكر خدا و عبادت است... گويا كميت خود فهميده بود كه مانعي در كار است كه اكنون امام به شعر او گوش فرا نميدهد.
از اين رو پس از گذشت اندك زماني دوباره به حضرت پيشنهاد كرد شعرش را قرائت كند حضرت كسي را فرستاد خانواده و خويشان را گرد آورد و چون خاندان امام صادق عليهالسلام گرد آمدند فرمود: بخوان.
كميت به محضر امام باقر عليهالسلام بار يافت و قصيده پيشين را در محضر آن حضرت نيز قرائت كرد امام روي به او كرده و فرمود هماره مورد تاييد روح القدس هستي تا آن هنگام كه درباره ما شعر ميگويي. سپس رو به سوي قبله آورد و سه بار فرمود: خدايا كميت را بيامرز و آنگاه به او رو كرده و فرمود اين صد هزار درهم را از ميان خويشان خود براي تو گرد آوردهام.
شعر سرشار از ايمان و عاطفه و حقيقت كميت، خردها را برانگيخت و عاطفهها را تحريك كرد و صداي گريه از مجلسيان بلند شد و چون كميت اين بيت را قرائت كرد:
يصيب به الرامون عن قوس غيرهم فيا اخرا اسدي له الغيّ اولاً
امام صادق عليهالسلام دستها را به دعا برداشت و عرض كرد: خدايا كميت را بيامرز.(9)
در جلسه ديگر كميت شعري را در محضر امام صادق عليهالسلام قرائت ميكند و حضرت آن را گوش داده سپس آن را اصلاح ميكند و چون كميت اصلاح امام را ميبيند عرض ميكند مولاي من شما شاعرتر از من هستيد.(10)
و بالاخره اين شاعر غيرتمند و خردورز و حق گو در سال 126 ه" " ق در حالي كه ميراثي هنري بالغ بر پنج هزار و دويست و هشتاد و نه بيت به يادگار گذاشته بود با شمشير دشمنان به شهادت رسيد و آخرين سخني كه شاعرانهترين و عاشقانهترين كلام او بود و آن را بايد بيت الغزل و شاه بيت تمامي اشعار او دانست بر لبانش شكوفه زد و به يادگار ماند:
اللهم ال محمد اللهم ال محمد اللهم ال محمد.(11)