پاسخ به:هنر در اسلام
شنبه 2 فروردین 1393 2:08 PM
قصه در قرآن
استفاده قرآن از قصه بقدري زياد است كه ما تنها به فهرستي از آنچه به صورت مفصّل يا گذرا در چند سوره قرآن آمده است اشاره ميكنيم.
به عنوان مثال در سوره بقره اين داستانها بيان شده است:
1 ـ قصه آدم عليهالسلام (آيات 30 تا 38).
2 ـ قصه گاو بنياسرائيل و زنده شدن مقتول (آيات 66 تا 73).
3 ـ قصه قيام موسي عليهالسلام عليه فرعون و سرگذشت بني اسرائيل (آيات 49 تا 61).
4 ـ قصه نبرد طالوت و جالوت (آيات 245 تا 251).
5 ـ قصه مناظره ابراهيم عليهالسلام با نمرود (آيات 257 تا 258).
6 ـ قصه شهر خراب و مردن و زنده شدن عزير عليهالسلام (آيات 258 تا 259).
7 ـ قصه زنده شدن مرغابيها براي ابراهيم عليهالسلام (آيات 259 تا 260).
و در سوره آل عمران اين قصهها ذكر شده است:
1 ـ قصه همسر عمران و نذر دختر او (آيات 34 تا 37).
2 ـ قصه زكريا و همسر او و نازائي آنها (آيات 38 تا 41).
3 ـ قصه برگزيده شدن مريم و تولد عيسي عليهمالسلام (آيات 41 تا 50).
4 ـ قصه حضرت عيسي عليهالسلام و حواريون (آيات 51 تا 55).
5 ـ قصه نبرد بدر و تاييدات الهي (آيات 122 تا 128).
6 ـ قصه نبرد اُحد و امتحان الهي (آيات 139 تا 144) و ديگر جنگهاي رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم .
7ـقصهمباهلهنصاراينجرانباپيامبراكرم صلياللهعليهوآلهوسلم .
و در سوره كهف داستانهاي زير آمده است:
1 ـ قصه اصحاب كهف (آيات 9 تا 26).
2 ـ قصه باغي كه در آتش سوخت (آيات 31 تا 44).
3 ـ قصه ملاقات خضر و موسي عليهماالسلام (آيات 60 تا 82).
4 ـ قصه ذي القرنَيْن (آيات 83 تا 99).
قرآن درباره هدف و اهميت قصههاي خود دو تعبير جالب توجه دارد:
الف) «فاقصص القصص لعلّهم يتفكرون.»(24)
قصهها را برايشان بازگو كن شايد بينديشند.
ب) «لقد كان في قصصهم عبرة لاولي الالباب ما كان حديثا يفتري ولكن تصديق الذي بين يديه و تفصيل كل شيء و هدي و رحمة لقوم يومنون»(1) يعني همانا در قصههاي ايشان صاحبان خرد را عبرت و پندپذيري است. اين سخني كه به دروغ بافته شده باشد، نيست بلكه تصديق آن معارفي است كه پيش از آن (قرآن) بوده است و تفصيل هر چيز و هدايت و رحمت است براي گروه مومنان.
در قسم سوم داستانها ميتوان به داستان آدم و سجده ملائك و تمرّد و شيطان اشاره كرد كه برخي از مفسران آن را بيان نمادين حقايق دانستهاند.
البته روشن است كه اينجا سخن از خيال پردازي نيست بلكه منظور بيان هنرمندانه و سمبليك معارف و حقايق هستي است.
و در سنت ميتوان به داستان بسيار مفصل بلوهر و يوذاسف كه در بحارالانوار از امام عسكري عليهالسلام در طي 61 صفحه نقل شده است اشاره كرد.(2)
شيوههاي هنري ديگري كه در قرآن از آن استفاده شده است از قبيل تشبيهها، استعارات، كنايات، تمثيلها، حقيقت و مجاز، خود نيازمند كتابي جداگانه است كه برخي نويسندگان قديم و جديد به اين مهم پرداختهاند و ما به واسطه رعايت اختصار از آن ميگذريم.
مرز ميان هنر متعهد و...
نكتهاي كه در اين ميان هرگز نبايد از ديده پنهان بماند آن است كه همواره هنر با يك تقسيم ضروري و اساسي رو به رو بوده است. تمامي سلاحها را هم ميتوان در خدمت ستم و بيداد و شكم و شهوت و آدمكشي و فساد و نسل سوزي و فرهنگ برافكني قرار داد و هم ميتوان از آن براي ستم سوزي و گشودن مرزهاي عدالت و ايمان و رفاه به روي بندگان خدا مورد استفاده قرار داد و هنر نيز يك سلاح است.
سلاح هنر نيز ميتواند در خدمت ايمان و تعهد و انسانيت قرار گيرد و ميتواند عليه اين جبهه بكار گرفته شود.
هماره هنري مورد تأييد بوده است و بر استفاده از آن در هدايت خواهي مردم و امر به معروف و بازداشت از منكر تأكيد شده است كه سالم و متعهد و شورآفرين و شعور افزا باشد نه هنري غفلتزا و شهوت آفرين و فساد انگيز...
به اين تقسيم اساسي در عرصههاي مختلف هنر نظري بيفكنيم.
شعر متعهد و شعر غير متعهد
هنگاميكه سخن از شعر به ميان ميآيد با كمال صراحت ميان شعر خيالآور و گناهزاي در خدمت شهوات و آلودگيها يا در خدمت بيدادگران و شاهان و دربارها با شعر متعهد شورآفرين و شعورساز و در خدمت ارزشهاي متعالي انساني تفاوتي آشكار گذاشته ميشود.
گروه اول به چرك و آلودگي و كثافات و بلكه بدتر از آن تشبيه ميشود و پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم ميفرمايد: اگر درون مرد از چرك انباشته باشد، به كه از شعر(3)
و در روايتي ديگر از احترام كردن و سلام كردن به شش گروه نهي ميكند و يكي از آن گروه شاعراني هستند كه زنان پاك دامان را مورد هجوم ادبي خود قرار ميدهند.(4)
ولي گروه دوم آنقدر قدر ميبيند و بر صدر مينشيند كه امام صادق عليهالسلام ميفرمايد: «من قال فينا بيت شعر بني اللّه له بيتا في الجنة» آنكس كه يك بيت شعر درباره ما بسرايد خداي در بهشت خانهاي براي او بنا كند.(5)
امام رضا عليهالسلام ميفرمايد: هيچ مومني درباره ستايش ما شعر نميسرايد مگر آنكه خداوند در بهشت شهري براي او بنا ميكند كه از هفت برابر اين دنيا گستردهتر است و در آن شهر همه فرشتگان مقرّب و انبياء مرسل به ديدار او ميآيند.
و در برخي روايات ثواب بزرگتري را وعده ميدهند كه شايد اين اختلاف ثواب بواسطه اختلاف درجات شعر و موقعيت شعر و شاعر باشد.
امام رضا عليهالسلام ميفرمايد: هيچ مومني درباره ستايش ما شعر نميسرايد مگر آنكه خداوند در بهشت شهري براي او بنا ميكند كه از هفت برابر اين دنيا گستردهتر است و در آن شهر همه فرشتگان مقرّب و انبياء مرسل به ديدار او ميآيند.(6)
هنرهاي صوتي
صداي زيبا و گوش نواز و روحپرور خود هنري والاست كه به تعبيري بهار گوش است و آرامش روح.
ولي اين هنر را نيز تيغ تيز واقعيت به دو بخش تقسيم ميكند؛
صداي خوشي كه در خدمت تن و شهوات و گناه قرار دارد و غفلتآور و لهوي است و به عنوان غنا شناخته ميشود. و صداي خوشي كه در خدمت كرامت والاي انساني و پرورش روح و بيدار كردن عاطفه و احساس زيبا دوستي و بدور از لهو و نامتناسب با جلسات خوش گذراني است كه بعنوان صداي خوش ارج ميبيند و ستايش ميشود.
درباره گروه اول آمده است: الغناء يورث النفاق(7) غناء موجب نفاق ميشود.
«الغنا رقيه الزنا(8)» سوق دهنده به سوي ناپاكدامني است.
و در روايتي ديگر غنا را شاخهاي از درخت زقّوم دانسته است كه در جهنم روييده و هر كس به آن چنگ زند او را به آن سمت و سو خواهد كشاند.(9)
ولي درباره صداي خوش در خدمت تعهد و ايمان آمده است:
«ليس منّا من لم يتغنّ بالقران» آنكس كه قرآن را با صداي خوش تلاوت نكند از ما نيست.(10)
و در روايتي آمده است: «حسنوا القران باصواتكم فان الصوت الحسن يزيد القران حسنا.»
قرآن را با صداي نيكو زينت بخشيد زيرا صداي زيبا بر زيبايي قرآن ميافزايد.(11)
و درباره امام سجاد عليهالسلام آمده است كه آنقدر زيبا قرآن ميخواند كه گذر كنندگان در معابر ميايستادند و به صداي دلنواز او گوش فرا داده و گاه از زيبائي آن بيهوش ميشدند.
و نظير اين حسن صوت و زيبايي قرائت درباره امام موسي بن جعفر عليهماالسلام نيز وارد شده است.(12)
و درباره امام باقر عليهالسلام آمده است كه آن حضرت بهترين و خوش صداترين قاريان قرآن بود.(13)
دو گونه قصه
داستان سرائي و قصه گويي نيز داراي تقسيمي بدين قرار است.
گاه قصه گويي براي اتلاف وقت و بطالت و غفلت است در اينجا قصهگو نهي ميشود و حتي گاه مورد تعزير قرار ميگيرد.
چنانكه اميرالمومنين عليهالسلام قصه گويي را در مسجد مشاهده كرد او را زد و از مسجد بيرون كرد.(14)
و در روايتي امام صادق عليهالسلام قصه گويان را لعنت كرد.(15)
و البته مطلب نسبت به سخنوري و سخنراني كه شعبهاي ديگر از هنر است نيز همين گونه است.
امام صادق عليهالسلام ميفرمايد: «من اصغي الي ناطق فقد عبده فان كان الناطق عن اللّه فقد عبداللّه و ان كان الناطق عن ابليس فقد عبد ابليس.»(16)
آنكس كه به سراغ گوينده و سخنراني برود او را پرستش كرده است اگر سخنگو از خدا سخن ميگويد پرستش خدا كرده و اگر از ابليس و به ميل و هواي شيطان سخن ميگويد پرستش ابليس كرده است.
ولي قصهگويي و سخنراني متعهدانه ارزش والا و مكانت عظماي خود را دارد. كه امام عسكري عليهالسلام فرمود خداوند سنت خود را بر اين قرار داده است كه هر كس درمانده در اعتقادات و وامانده در بحث عقيدتي را ياري دهد تا بر معاندي پيروز شود خداوند آنچه ثواب و درجه براي او مقرر كرده است تا يك ميليون برابر مضاعف ميكند.(17)
و دانشمندي كه با نور علم خويش افرادي را از ظلمت جهل و ضلالت نجات بخشيده است در روز قيامت ميايستد تا درباره تمامي كساني كه از او استفاده علمي بردهاند شفاعت كند و با خود به بهشت ببرد.(18)
خلاصه سخن اينكه خداوند در قران، و معصومين عليهمالسلام در سنت براي وادار كردن انسانها به معروف و باز داري از منكرات از بهترين شيوههاي هنري سود جستهاند و در اين راه هنرمندان را تشويق و تقويت نمودهاند و آنان كه براي خدا و بر اساس شيوههاي الهي و اولياي او ميخواهند بدين مهم بپردازند موظفند در اين راه بهترين شيوهها و ماندگارترين و هنرمندانهترين آنها را انتخاب كنند.
نویسنده : سيدمحمود مدني بجستاني
تنظیم:امید واضحی آشتیانی_حوزه علمیه تبیان
پاورقيها:
(1) سوره يوسف، آيه 111.
(2) بحارالانوار، ج78، ص383 تا ص444.
(3) بحارالانوار، ج79، ص292، ح12.
(4) همان، ص292، ح13 و 14.
(5) همان، ص291، ح9.
(6) همان، ح11.
(7) همان، ص241، ح7.
(8) همان، ص247، ح26.
(9) همان، ص262، ح8.
(10) همان، ص255. برخي اين حديث را اينگونه معني كردهاند: آنكه با قرآن خود را بينياز نبيند از ما نيست.
(11) همان.
(12) همان، ص254، ح1.
(13) ميزان الحكمه، ج8، ص83.
(14) وسائل الشيعه، ج12، ص111، ح1.
(15) همان، ح2.
(16) همان، ص111، ح4.
(17) بحارالانوار، ج2، ص8، ح15.
(18) همان، ص2، ح2.