پاسخ به:هنر در اسلام
شنبه 2 فروردین 1393 2:03 PM
سینما در حوزه معارف دینی ( 2)
قسمت اول
بنابراین، چنانكه در ابتدای سخن گفتیم، به دلیل همترازبودنِ هنر با عرفان، اگر بخواهیم با زبان فقه به ارزیابی هنر بپردازیم، دچار مشكل میشویم و احتملاً مجبور خواهیم شد واژههایی از قبیل مِی و ساقی و رقص و عشوه و خال لب و نرگس چشم و بیزاری از مسجد و مدرسه و... امثال اینها را از كتابهای شعر حافظ و سعدی و مولوی و امام خمینی (ره) حذف كنیم و مثل آن وزیر بیبصیرتِ علوم، سعدی را در گزینش دانشگاه مردود نمائیم! امّا چنین كاری یك فاجعهی ادبی و هنری خواهد بود و به حذف عظیمترین دستاوردهای فرهنگِ اسلامی و تخریب رفیعترین كاخهای ادبی اسلام خواهد انجامید. حتماً شنیدهاید كه برخی فقیهان مثنوی مولوی را با انبر میگرفتهاند و حتی جلد آن را نجس میدانستهاند! این است فاجعهی دهشتبار نشناختن عرصههای معرفت. امّا وقتی با هر زبانی درخورِ مرتبهای از معرفت سخن میگوییم، موضوع به مسیر درست خود باز میگردد. در اسرارالتوحید از ابوسعید نقل میشود: «شیخ ما را گفتند مِیخوردن حرام است؟! گفت تا كه بخود؟!» و این البته به معنی مُجاز شدن میخوارگی و توجیه احكام نیست؛ مطلب در مرتبهی دیگری است. همان جملهی پیامبر(ص) كه فرمودند اگر ابوذر از دلِ سلمان آگاه میشد، كافر میگشت اشاره به همین معنا است. عجیب است كه این دو نفر كه هر دو شاگردِ مستقیم پیامبر اسلام (ص) و هر دو خالص و هر دو مؤمن و هر دو دارای نیت پاك و وصلِ به منبع وحیاند، اینقدر در مرتبهی شناخت متفاوتاند! اینقدر تفاوت در ظرفیتِ شناخت و اینقدر فاصله در مراتبِ معرفت شگفتآور است!
ارزیابی سینما نیز مرتبههای متفاوتی دارد. آنچه قبلاً به آن اشاره شد، ارزیابی سینما در وجه هنری آن بود. امّا در موارد دیگر سینما نیز باید با زبانهای متناسب با آن سخن گفت. وقتی در موردِ خودِ فیلمساز قضاوت میكنیم، ملاك همان فقه و اخلاق است. وقتی در مورد شرایط تولید حرف میزنیم ملاك همان قراردادهای اجتماعی و احكام است. وقتی از میزان توانایی فیلمنامه و كارگردانی و سایر امور فنی در رسیدن به یك مفهومِ تجریدیـ دینی سخن میگوییم، باز هم مباحث ما مباحث فنّی است. امّا وقتی در مورد میزان تأثیرگذاری یك فیلم و نحوهی تأثیرگذاری آن بر تماشاگر سخن میگوییم، به مهمترین بخش داوری سینما از منظرِ دین پرداختهایم. آنچه باید مورد ارزیابی لایهای مناسب از معارف دینی قرار گیرد، درنهایت همین اثرگذاری فیلم بر تماشاگر است. مابقی اصلاً در مضانّ قضاوتِ دین نیست و اصلاً اهمیت چندانی ندارد؛ حاصلِ كار مهم است. البته برای سینماگر، نیت هم مهم است. امّا برای دیگران، برای مخاطبان و برای كسانی كه به ارزیابی سینما در حوزهی معرفت دینی نشستهاند، حاصل كار مهم است و حاصل كار هم صرفِنظر از وجوهِ فنی و هنری، در بخشِ اثرگذاری فیلم بر تماشاگر است كه دین قضاوت میكند و نه هیچ امر دیگری. سایر امور همگی وسائلی هستند برای رسیدن به این هدف، یعنی تأثیر بر مخاطب!
پس میتوان با توجه به بخشهای پیشگفته، نتیجه گرفت سینمایی كه میتواند تماشاگر را با خود به دنیایی دینی هدایت كند و یا به زبان روشنتر، سینمایی كه بتواند نوعی شناخت شهودی به تماشاگر منتقل كند و این عالم شهودی عالمی دینی باشد، سینمایی كاملاً دینی است. یعنی با ارزشترین نوع سینمای دینی ــ از آن جهت كه سینمای هنری است ــ شباهتی دارد به علم حضوری از هستی وتنه میزند به معرفتهای عرفانی. در این مرتبه، فیلمساز خود در عالمی حاضر شده است و حالا با ابزار سینما سعی میكند تماشاگر را نیز به حضور در آن عالم بكشاند و اگر توفیق داشت و تأثیرگذار بود، صرفنظر از مسائل دیگرش، این تأثیرات است كه باید مورد قضاوت معرفتِ مناسبی از دین قرار گیرد.
پس میتوان نتیجه گرفت كه سینمای دینی، تعریفِ فرمگرایانه 3 ندارد و تنها در تأثیرگذاری بر مخاطب است كه ارزیابی میشود و بدینترتیب تمامی كسانی كه سینمای دینی را در ظواهر آن جستوجو میكنند، ره به جایی نمیبرند! اینان كه دین را در ظواهر اَعمال و اطوارِ مردم جستوجو میكنند و در سینما به نمایش تصاویر آن ظواهر دلخوش دارند، غافل از این نكتهی ظریفاند كه با چنین نگرشی نه تنها به دین نزدیك نمیشوند، بلكه با دامنزدن به قشریت و نفاق، خود حجابی در برابر سینمای دینی میگسترند.
اكنون اگر پذیرفته باشیم كه معرفت مناسب دینی برای ارزیابی سینما «عرفان» است و اگر پذیرفته باشیم آنچه باید از سینما مورد قضاوت قرار بگیرد، صرفاً میزان و نحوهی تأثیرگذاری بر مخاطب است، پس میتوانیم در یك تعریف كوتاه بگوییم كه سینمای دینی سینمایی است كه بشر را از غفلت برهاند و او را به خود و به هستی خود و درنهایت «هستیبخش» متوجه كند. سینمای دینی سینمایی است كه هرچند برای یك لحظهی كوتاه، تلنگری بر دل و ذهن مخاطب بزند و او را متوجه «حالِ» خود كند. سینمای دینی سینمایی است كه بتواند حالتی از اِنكسار و توجه به مبدأ و معاد را در تماشاگر برانگیزد و لختی رهایی از تعلقات به كثرت را در وجودِ تماشاگر ایجاد كند و او را متوجه وحدت سازد ولو اینكه این توجه خودآگاه نباشد! رهایی بشر از زندان كثرت و خیزش او به رهایی وحدت هدف غائی دین است و سینمای دینی به این معنی سینمایی رهاییبخش از زنجیرهای اسارت اجتماعی و سیاسی است. آزادهپروری انسان از اسارتهای فردی و اجتماعی گام مهّم ابتدایی است كه لازمهی رسیدن به رهایی از تعلقّات نفسانی است. انسانی كه اسیر بندهای فردی و اجتماعی است، انسانی كه غرق در روزمرگی است، و انسانی كه اسیر نیازهای كوچك و بزرگ دورودراز خویش است، نمیتواند از بند تعلقات نفسانی آزاد باشد. آزادگی نیز مرتبههایی دارد و سینمای دینی سینمایی است كه در هر مرتبهای به آزادگی مخاطب كمك میكند. پس میتوان خلاصه كرد كه سینمای دینی، سینمایی رهاییبخش است: رهاییبخش از دام طاغوتها، شیطانها، نفس و هر دامی غیر از دام یار.
***
مهمترین خطری كه سینمای دینی را تهدید میكند، خطر ظاهرگرایی دینی است. چنین سینمایی به جای اینكه به سینمای دینی برسد، به سینمای تزویر و ریا و نفاق میانجامد و همچنان كه به قول امام خمینی (ره) «منافقین از كفّار بدترند»، سینمای نفاق نیز از سینمای كفر بدتر است! سینمای ریا و تزویر، سینمای تظاهر، سینمایی كه ظاهری دینی و باطنی عوامفریب و دنیاگرا دارد، از یك سینمای لائیك و خنثی بدتر است. همچنین است شعر نفاق كه از شعر كفر بدتر است و رمان و قصّهی نفاق كه از رمان و قصّهی كفر بدتر است و بالاخره هنرِ نفاق كه از هنر كفر بدتر است. در سینمای نفاق، از صداقت خبری نیست و همین بیصداقتی و دورویی در لحن و تأثیر فیلم بروز میكند و مخاطب را متأثر مینماید. سینمای نفاق نه تنها مخاطب را به دینباوری جلب نمیكند، بلكه در چشم دلِ او دافعهای نسبت به ظواهر دینی ایجاد میكند كه نتیجهگیری معكوس دارد. البته مخاطبِ صادق در مقابل چنین سینمایی جبهه میگیرد و ناخودآگاه «از مسجد و از مدرسه»ی این سینما بیزار میشود و «درِ میخانه» را به «درِ خانهی تزویر و زیانش» ترجیح میدهد. سینمای نفاق «بیایمانی» را ترویج میكند و بر غفلتِ مخاطبان دامن میزند و همهی آثار ایمان را به مسخره میگیرد و از ظواهر دین همچون كالایی كه در بازار میفروشند، سود میبرد. سینمای نفاق سینمایی دینفروش است و دكانی است برای خریدوفروش ارزشها و قلبِ اصالتها و دادوستد ایمان! امّا این سینما ویژگیهایی دارد كه بهراحتی میتوان آن را از «سینما صداقت» بازشناختــ اصطلاحی كه یكبار حاتمیكیا به كار برد و من آن را اصطلاح مناسبی در مقابل «سینمای نفاق» میدانم. برای این كه سینمای نفاق را از سینمای صداقت ــ كه همان سینمای دینی است ــ بازشناسیم و مرز این دو را با هم خلط نكنیم، ویژگیهای سینمای نفاق و سینماگر نفاقپیشه را بیان میكنم تا معیاری بهدست داده باشم. ویژگیهای «سینما صداقت» در جهت عكسِ آن چیزی است كه دربارهی سینمای نفاق وجود دارد.
ویژگیهای سینمای نفاق
سینمای نفاق عوامفریب و عوامزده است؛ متظاهر است، قشری است، تنها بر پوستهی دین تأكید میكند و كاری با مغز ندارد؛ دنیاگراست، فقط به جیبش میاندیشد و تنها نگرانیاش گیشه است و تماشاگر را نیز به سوی دنیاگرایی میراند. سینمای نفاق مراسم و آیینهای دینی را در حدّ ابتذال لوث میكند و آنقدر نابجا و مكرّر از آنها استفاده میكند كه دچار كثرتُالبذل میشود و این عین ابتذال است. سینماگرِ نفاق نیز به فیلم خود شبیه است: در فیلم به گذشت و زهد توجه میكند، امّا خود بیگذشت و دنیاپرست است؛ اهل تهمت و دروغ و شایعهپراكنی است، نانش را از به نرخ روز میخورد، و در هیچ موضعی محكم نمیایستد. سینماگرِ نفاق شیفتهی قدرت است و به همین دلیل، نوكر و چاپلوس قدرتمندان است. او رونق بازارش را در ارعاب دیگران میبیند و برای اینكه كالایش رقیب جدّی نداشته باشد، با اِرعاب دیگران و تهمتزدن و انگچسباندن، آنها را از میدان به دَر میكند و برندهی یك مسابقهی بیرقیب است. سینماگر نفاق خود و دنیای اطراف خود را مركزِ هستی میداند و مدعی است كه حقیقت منحصراً در اختیار او است و هر كس غیر از او بیندیشد و بپسندد، گمراه و دیگراندیش و لیبرال قلمداد میشود. سینماگر نفاق در بیرون متشرّع است و در خلوت «آن كار دیگر» را میكند. به همین دلائل، سینمای نفاق جز كاشتنِ تخم كینه و عداوت و خشونت و بدبینی، هُنرِ دیگری ندارد. سینمای نفاق دم از اخلاق میزند، امّا سینماگرش و سینمایش مروج بداخلاقی است؛ دائم نصیحت میكند و خود را مقدس مینمایاند، امّا خود عامل نیست و مقدسنمایی را تنها به عنوان سپری برای محافظت از منافع خود بهكار میبرد. او خود را با قداستهای مردم چندان نزدیك نشان میدهد كه هر كس به او تعرّض كند، انگار به آن مقدسات تعرّض كرده است و مخالفت با او، مخالفت با مقدسّات انگاشته میشود. سینماگرِ نفاق حاضر به گفتوگوی دوطرفه و برقراری دیالوگ نیست؛ او فقط یك خطابهی یكطرفه و یك منولوگ بیرحمانه و لجنوار و ارعاب كننده را میپسندد و از هر تریبونی كه به دست میآورد، سخنانِ خود را بر علیه رقبایش طرح میكند. او البته تریبون را بهجای منبر به كار میگیرد و بدون اینكه صلاحیت منبر را كسب كرده باشد، درحقیقت منبر را غصب میكند.
سینماگرِ نفاق در فتویدادن بر علیه دیگران بیمحابا عمل میكند و قلمش را همچون ورقهای قمار به بازی میگیرد و از این شاخه به آن شاخه میپرد. اطلاعات او نسبتاً وسیع امّا كمعمق است؛ جنجالی و غوغاسالار است؛ در مقابل هر مخالفتی فوراً فریادِ «وا اسلاما» سر میدهد و فغان بر آسمان میبرد؛ مدعی تمامی مناصب فرهنگی جامعه است؛ تنگنظر و حسود است، تحمل دیگران و موقعیت آنها تقریباً برایش غیرممكن است و بر علیه هر آدمِ موفقی توطئه میكند و دست به پروندهسازی میزند و... سرانجام سینمای نفاق یك انگل متعفّن در بدنهی سینمای دینی است و برای سلامتِ سینمای دینی و ادامهی حیاتش، باید این غدّهی چركین را جراّحی كرد و به دور انداخت تا گسترش عفونت، بدنهی نحیف سینمای دینی را از پا نیندازد. بزرگترین مشكل سینمای دینی همین جراحی مداوم است:
مشكلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
توبهفرمایان چرا خود توبه كمتر میكنند
گوییا باور نمیدارند روز داوری
كاین همه قلب و دغل در كار داور میكنند
یا رب این نودولتان را با خر خودشان نشان
كاین هنرها از غلام ترك و استر میكنند
بندهی پیر خراباتم كه درویشان او
گنج را از بینیازی خاك بر سر میكنند.