پاسخ به:هنر در اسلام
شنبه 2 فروردین 1393 1:38 PM
آناندا كوماراسوامی[1] در مقالهای به موضوع نمادگرایی در گنبد پرداخته است.[2] از آنجا كه بحث او بسیار مهم است، ما در اینجا به مهمترین نكات آن مقاله اشاره میكنیم. نخستین نكتهی مهم دربارهی ارزش نمادین و زایندهی هنر معماری است و آن اینكه در دل هر ساختمان كاملاً سنّتی و در تار و پود آن معنای هستی نهفته است. این معنا را مطابق با تعریف عالم كبیر و عالم صغیر میتوان دریافت، زیرا این معنا همزمان هم به جهان هم به انسان اشاره دارد. طبعاً این نكته در درجهی اول دربارهی پرستشگاهها و بناهای مقدس صادق است، امّا این سخن دربارهی خانهی مردم عادی نیز رواست؛ زیرا نباید از یاد ببریم كه در تمدن سنّتی هیچ چیز دنیوی نیست. حال آنكه امروزه مسكن دچار چنان فرومایگی آشكاری شده است كه آن را جز برای برآوردن نیازهای مادّی ساكنان آن نمیسازند و ساكنان نیز به این خواهشهای پست و محدود تن در میدهند
نیازی به گفتن نیست كه میتوان به صورتهای گوناگون به این معنای هستیشناختی راه یافت. تعداد این صورتها بسیار است و به دیدگاه هر جامعه بستگی دارد و از هر صورت گونهای از معماری سنّتی زاییده میشود؛ امّا در اینجا تنها به یكی از این گونهها میپردازیم كه از الگوهای بنیادین است و به همین سبب، رواج بسیار یافته است. این گونه بنایی است با قاعدهی مربّع – كه اگر مستطیل هم باشد، مهم نیست – و گنبدی كم و بیش نیمدایرهی بر فراز آن. از مصادیق معروف این گونه استوپای[3] بوداییان و قبّه یا گنبد مسلمانان است كه صورت كلّی هر دو كاملاً به یكدیگر شبیه است.[4] در عین حال، میتوان از آن دسته از كلیساهای مسیحیان یادكرد كه گنبدی بر فراز بخش مركزی آنها ساختهاند.[5] در بسیاری از موارد هم، این نوع بنا در نگاه اوّل قابل تمیر نیست؛ مثلاً قوس با دو پایهی عمودی و مستقیمالخط و نقطهای در رأس در واقع همان برش عمودی این نوع بناست. پس در قوس، "سنگ كلید" یا سنگ تیزه همتای بلندترین نقطهی تارك گنبد است. باز هم به معنای حقیقی این صورت خواهیم پرداخت.[6
واضح است كه این دو بخش بنا، به ترتیب، به زمین و آسمان اشاره دارند؛ یعنی شكلهای مربع و دایره یا احجام مكعب و كره به ترتیب نمادهای زمین و آسمان است. در سنّت خاور دور، بیش از دیگر نقاط جهان بر این تناظر تأكید كردهاند؛ امّا در واقع، این مطابقت مختص خاور دور نیست.[7] حال كه به سنّت خاور دور اشاره كردیم، بی مناسبت نیست كه یادآوری كنیم در چین باستان، جامهی امپراتوران در بالا گرد و در پایین مربّع بود. این جامه در واقع معنایی نمادین داشت، همچنان كه همهی اعمال و زندگی آنان بعدی نمادین و عبادی داشت. این معنا دقیقاً همان معنایی است كه صورت معماری آن اكنون موضوع بحث ماست.[8] بگذارید بیافزاییم كه اگر بنا را سرابی بیانگاریم – كه گاه در واقعیّت و گاه به صورتی نمادین چنین شباهتی وجود دارد – آنگاه به نماد غار میرسیم كه در تمثیل، تصویری از همه هستی است
اگر سراسر پیكر بنا را از بالا به پایین بنگریم، مجموعهی اجزای آن نمایندهی سیر از یكتای بیهمتایی است كه تارك گنبد نشانهی آن است [به سوی كثرات]؛ گویی همهی بنا تا پی و شالوده از آن منشعب شده است. [9] برعكس، نظر از پایین به بالا نشاندهندهی رجوع این تجلّی است به آن واحد
باید به معنای كلّی، معنای دقیقتری را هم افزود؛ و آن اینكه اگر سراسر پیكر بنا را از بالا به پایین بنگریم، مجموعهی اجزای آن نمایندهی سیر از یكتای بیهمتایی است كه تارك گنبد نشانهی آن است [به سوی كثرات]؛ گویی همهی بنا تا پی و شالوده از آن منشعب شده است.[9] برعكس، نظر از پایین به بالا نشاندهندهی رجوع این تجلّی است به آن واحد
كوماراسوامی در این باره تمثیلی ودایی را یادآور میشود كه در آن، سه ریبهوس[10] از جام(پاترا)[11] واحدِ تواشتری،[12]چهار جام دیگر پدید آوردند؛ (و نیازی به گفتن نیست كه شكل جام نیز چون شكل گنبد نیمكره است.) عدد سه، كه در این تمثیل در بین واحد و چهار قرار گرفته است، بدان معناست كه فقط در فضای سهبعدی، آن واحد اصلی میتواند به چهار تبدیل شود؛ و این دقیقاً همان معناست كه در صلیب سهبعدی نموده شده است. عكس این فرآیند نیز در این افسانه آمده است كه بودا پس از آنكه چهار جام را به صدقه از مهاراجههای چهارگوشهی عالم گرفت آنها را به یك پیاله تبدیل كرد؛ و این این بدان معنی است كه برای وجودِ به وحدت رسیده، جام مقدس[13] بار دیگر همچون آغاز یكی شده و به نقطهی آغاز تجلّی عالم بازگشته است.[14] (روشن است كه جام مقدس در سنّت غرب همان پاترای هندوان است
پیش از ادامهی بحث باید یادآور شویم كه بنای مذكور ممكن است افقی هم ساخته شود؛ مثلاً ممكن است به انتهای بنایی با نقشهی مربع مسطیل یك بخش نیمدایره بیافزایند؛ و این بخش همواره در آن سمتی است كه اثر قدسی را بدان سوی نسبت میدهند. در اغلب موارد، این همان جهتی است كه نور از آن سوی میتابد، یعنی مشرق، و نمونهای كه بلافاصله به ذهن میآید كلیسایی است با محراب نیمدایره. نمونهی دیگر را میتوان در صورت كامل معابد فراماسونری دید. میدانیم كه لژ در حقیقت مربعی كشیده است، یعنی درواقع تركیب دو مربع است [یا مستطیلی] كه طول آن از شرق به غرب دو برابر عرض آن از شمال به جنوب است؛ اما به این زوج مربع، كه هیكل خوانده میشود، دبیر را با صورتی نیمدایره از سمت شرق اضافه میكنند؛ و باید افزود كه این دقیقاً همان نقشهی باسیلیكا[15] است
حال بازگردیم به سازهی عمودی. همان گونه كه كوماراسوامی میگوید، باید این سازه را كلاً در رابطه با محور مركزی آن در نظر گرفت. این نكته آشكارا در كلبهای ملاحظه میشود كه سقف گنبدین آن بر روی ستونی قرار گرفته و این ستون رأس گنبد را به زمین پیوند میدهد. همین حالت در برخی از استوپاها دیده میشود كه در آنها، محور مركزی در داخل سازه وجود دارد و گاه از سقف گنبد نی بیرون میزند؛ اما لازم نیست كه این محور به صورت مادّی نیز جلوهگر شود، چنانكه محور جهان، كه این ستون نیز تمثیلی از آن است، در هیچ جا نمود مادّی نداری. مهم این است كه باید مركز زمین زیر گنبد را، یعنی نقطهای را كه مستقیماً در زیر رأس گنبد قرار میگیرد، به مركز عالم تعبیر كرد. درواقع، این نقطهی مكان به مفهوم لغوی یا در اصطلاح نقشهبرداری نیست؛ بلكه چنبهی نمادین و متعالی دارد و در نتیجه ممكن است در هر مركز تعریف شده و مقدس محقق شود. این چنین است كه بر حسب نیاز، آداب عبادیِ ساختنِ بنا، تقلیدی حقیقی از آفرینش جهان به شمار میآید. پس رابطه به واقع رابطهی جنین و بند ناف است. در بسیاری موارد، بسته به اینكه بنا خانهی مسكونی باشد یا پرستشگاه، در این نقطه آتشدان و اجاق و محراب را قرار میدهند. باید افزود كه محراب در واقع همان آتشدان است و برعكس، در تمدن سنّتی، به آتشدان نیز باید به چشم محراب نگریست. پس در اینجاست كه آگنی به صورتی نمادین تجلّی میكند؛ و در همین باره به خاطر داریم كه اَوَتارا[16] در مركز غاری آغازین زاده شده است. روشن است كه معنا در اینجا نیز همان معناست، اما به صورتی دیگر به كار رفته است. وقتی در رأس گنبد روزنی تعبیه شود، دود آتش دان از آن به خارج راه مییاد. اما بر خلاف اندیشهی امروزیان، این روزن تنها جنبهی كاركردی ندارد، بلكه بر عكس، واحد معانی ژرف و نمادین است
پینوشتها
[1] Ananda Coomaraswamy (1877-1974)
[2] این مقاله در منبع زیر چاپ شده است:
Indian Historical Quarterly, March 1938
و بعدها "The Symbolism of the Dome" شامل مجموعهی "The Door in the Sky" شد، انتشارات دانشگاه Princeton ، سال 1997.
[3] stüpa
[4] علاوه براین، به همان نست هدف و غایت دو بنا همسان است، از آنجائیكه استوپا (حداقل در اصل خود) در تكیهی بر خانه نهاده شده است، و قبّه عمود بر مقبرهی یك قدیس و عارف است
[5] اگر كلیسایی شكلی داشت از صلیبی لاتینی كه موردی عمومیتر است، شایسته است دقت شود كه این صلیب از باز كردن مكعبی كه، همهی سطوحاش بر روی رویهی زیریناش تاخورده باشد، بدست میآید (كه صراحتاً بر نمادپردازی قوس پادشاهی فراماسونری اشاره دارد). پس سطح زیرین مكعب، كه بالطبع در وضع و محل اصلی خود باقی میماند، با بخش مركزی بالا كه در گنبد نمودار میشود، مطابقت میكند
[6] در برخی از كارهای قوس پادشاهی فراماسونری، معنی سلسله مراتبی زیرْطاق در نحوهی نمایش بر آن صریحاً به بخشی از زودیاك، یكی از دربهای انقلابی مقرر بر سنگ كلید، اشاره دارد؛ علاوه بر این، با توجه به اینكه این درب در سازش با آنچه در بالا ذكر شد، "ورودی" است یا "خروجی"، معمولاً باید متفاوت باشد
[7]
در سنّت بنّایان، گذر از مربع به قوس نمایندهی گذر از زمین به آسمان است (و واژهی عروج، كه برای اشاره به مرحلهی پذیرفته شدن در ردهی قوس پادشاهی است، نیز به همین علّت انتخاب شده است)؛ یعنی از رازهای كمتر به رازهای افزونتر رسیدن یا به وجود مقدس و پادشاهی دست یافتن؛ زیرا نام كامل این مرحله قوس مقدس و پادشاهی است و به علل تاریخی كه اكنون جای طرح آنها نیست، هنر مقدس در نهایت جای خود را به هنر پادشاهی داده است. شكل دایره و مربع با دو نشانهی نقّاله و گونیا نیز تداعی میشود كه نمادهای مكمل دو وجه زمین و آسماناند
[8]
امپراتو در چنان جامهای به انسان حقیقی بدل میشودكه میانجی بین زمین و آسمان است و در وجود خود، قدرت زمینی و آسمانی را پیوند بخشیده. دقیقاً به همبن ترتیب استاد بنّا، كه اگر به قصد خود جامهی عمل پوشاند، به انسان حقیقی بدل میشود، همواره دربین گونیا و نقّاله قرار دارد. در همین زمینه زمینه باید از لاكپشت هم یاد كنیم كه بخش زیرین لاك آن تخت است و نماد زمین به شمار میآید، حال آنكه بخش روی لاك، كه صورت گنبدین دارد، با آسمان متناظر است؛ و خود جانور كه در بین دو بخش لاك قرار گرفته، نماد آدمی است در بین زمین و آسمان. بدین ترتیب، مثلثی حاصل میشود كه نقشی بس مهم در
نمادگرائی [آیین]
تائو(Tao)
و آرایش جهان در این آیین دار
[9]
شكل صلیبی یك كلیسا نیز شكلی چهارجزئی است. از این رو، نمادپردازی عددی در این مورد به همان شكل در مربع زیرین باقی میماند
[10] Ribhus
[11] päntra
[12] Twashtri
[13] Grail
[14]
پیرامون موضوع تاویشتری و سه ریبهوس، به منزلهی سهگانه برای "هنرمندان" و "پیشه وران"، میبینیم كه شخص در اصول سنّت هندو جهت ساخت یك بنا، تطابق آنها را به طریقی در معمار (sthapati) و سه همراه یا دستیار یعنی نقشه بردار (sütragrâhi) ، سنگتراش (vardhakî) و نجّار (takshaka)، مییابد. همتراز با این سهتایی در فراماسونری ، در جنبهای واژگون، یعنی كشندهْ "یاران شیطان"ِ هرم(Hiram)، یافت میشود
[15] basilica
[16] avatara