پاسخ به:هنر در اسلام
شنبه 2 فروردین 1393 1:38 PM
در این نوشتار و مقاله آینده به بحث و بررسی دیدگاه های قدسی در هنرهای تجسمی غربی و هنر شرق خواهیم پرداخت.
از نظر اکثر دانشجویان مسلمان، تاریخ هنر غرب معمولاً موضوعی دیریاب و دور از دسترس جلوه میکند و عدهی دانشجویان مسلمانی که با هنر غرب به معنای دقیقتر این تعبیر آشنا بوده باشند بسیار اندک است. با وجود این، شناختن هنر جدید غرب و تاریخ آن از این جهت مهم و لازم است که هنر از یک سو منعکسکنندهی جریانات ژرفتر فرهنگ غرب و بحرانهایی است که غرب جدید با آن مواجه بوده و همچنان مواجه است، از سوی دیگر خود از جملهی عواملی است که عناصر و اشکال و نیروهای تشکیلدهندهی فضای فرهنگی جدید غرب را به وجود آوردهاند. به واقع، نقش هنر غربی در ایجاد این فضای فرهنگی جدید بسیار مرکزی و اساسی است، لذا آشنایی با آن برای هر کسی که میخواهد اصول و انگیزههای زندگی در غرب را عمیقاً بفهمد ضروری است.
هنر غربی تا دوران رنسانس شباهتهای زیادی با هنر اسلامی داشت، اگرچه برخلاف هنر اسلامی که همواره از شمایلنگاریهای مقدس پرهیز کرده است، اساساً شمایلنگارانه، یعنی مبتنی بر ترسیم و تمثالهایی از حضرت مسیح و حضرت مریم بود. با وجود این، هنر غرب پیش از رنسانس، یعنی هنر سنتی غرب، دقیقاً به همان لحاظ که سنتی بود، بر برخی اصول دینی و الهی تکیه داشت. این هنر سنتی نه تنها منابع الهام خود را در وحی میجست، بلکه فنون و روشهای خود را که نسل به نسل منتقل شده بود نیز النهایه از الهامی یافته بود که فراتر از جهان محضاً انسانی از عوالم الهی و آسمانی مایه میگرفت. تنها از رنسانس به بعد بود که اروپا با تمدن سنتی مسیحی خود گسست و این گسستن پیش از آنکه در زمینههای فلسفه و کلام یا در ساختار جامعه و هر زمینهی دیگری انعکاس بیابد، در هنر تجلی یافت.
هنر رنسانس که به واسطهی ظهور و حضور نوابغ نامآوری همچون رافائل، میکلانجلو و لئوناردو داوینچی در آن، شهرت یافته است، آشکارا بیش از آن که به زیباییهای عوالم معنویت توجه داشته باشد زیباییهای زمینی و این جهانی را بازمیتابانده، به بهای گسستن از هنر مقدس و آسمانی قرون وسطی، به عوالم محضاً انسانی راه گشوده بوده است. در واقع اومانیسم جدیدی که انسان را در مرکز طرح هستی به جای خدا نشانده، در هنر رنسانس مستقیمتر از هر وجه فرهنگی دیگر رنسانس بازتابیده است.
اگرچه عنایت به موضوعات دینی در هنر رنسانس به یک باره و تماماً متوقف نشد، این هنر دیگر همان هنر مقدس یا سنتی قرون گذشته نبود. حتی بنای جدید واتیکان، یعنی مرکز مذهب کاتولیک تا روزگار ما، که بر جای بنای قدیمی ویران شده در دوران رنسانس ساخته شده است نیز چیزی از زیباییهای آسمانی کلیساهای جامع قرون وسطایی با خود ندارد، بلکه حال و هوای قصری را تداعی میکند که قول به قدرت جهان و همهی ویژگیهای اومانیستی عصری که این بنا در آن ساخته میشده در آن متجلی است. قابل توجه است که از همان زمان بود که هنر غرب به شاخص دقیق تحولات جامعه تبدیل شد و در حالی که این تحولات سریع را بازمینمود خود نیز در تکوین و ایجاد آن مشارکت یافت و در نتیجه، باعث شد که توجه به دورهها و سبکها و اسلوبهای هنری تا این اندازه اهمیت و ضروت بیابد.
اگرچه عنایت به موضوعات دینی در هنر رنسانس به یک باره و تماماً متوقف نشد، این هنر دیگر همان هنر مقدس یا سنتی قرون گذشته نبود. حتی بنای جدید واتیکان، یعنی مرکز مذهب کاتولیک تا روزگار ما، که بر جای بنای قدیمی ویران شده در دوران رنسانس ساخته شده است نیز چیزی از زیباییهای آسمانی کلیساهای جامع قرون وسطایی با خود ندارد، بلکه حال و هوای قصری را تداعی میکند که قول به قدرت جهان و همهی ویژگیهای اومانیستی عصری که این بنا در آن ساخته میشده در آن متجلی است. قابل توجه است که از همان زمان بود که هنر غرب به شاخص دقیق تحولات جامعه تبدیل شد و در حالی که این تحولات سریع را بازمینمود خود نیز در تکوین و ایجاد آن مشارکت یافت و در نتیجه، باعث شد که توجه به دورهها و سبکها و اسلوبهای هنری تا این اندازه اهمیت و ضروت بیابد.
پیش از آن، هنر رومانسک یا رومیوار و گوتیک قرنهای متمادی همچنان بلاتغییر باقی مانده و یک سبک معماری ثابت و دائمی، مثل همان وضعی که در معماری اسلامی مشهود است، ایجاد کرده بود که عملاً تا امروز نیز کمابیش به همان صورت ادامه دارد. عین همان ثبات و تداوم در خوشنویسی و کتاب لاتینی نیز مشهود است که گرچه در هنر غربی به اندازهی هنر خوشنویسی در اسلام اهمیت نداشته، سبکها و اسلوبهایی داشته که همچون سبکهای خوشنویسی اسلامی مستدام بوده است.
با این حال، در زمینهی هنر نقاشی که اهمیت و مرکزیتش در هنر غربی بسیار بیشتر و برتر از منزلت آن در هنر اسلامی است، هر عصری سبک و اسلوبهای خاص خود را خلق کرده و آن نمونههای آرمانی و ماندگاری که در هنر سنتی تجلی مییافته از منظر جریان اصلی هنر غرب از میان رفته است. سبکهای نقاشی رنسانس در ایتالیا و شمال اروپا، که عدهی زیادی از هنرمندان مشهور را به منصه آورد، راه را برای ظهور سبک یا مکتب موسوم به کلاسیسیسم و تلاش برای تقلید از سبک کلاسیک کهنی که بر تعادل و تناسب طبیعی اندام انسان یا هر شیء دیگری مبتنی بود، همواره کرد، با راه بردن این مکتب به طبیعتگرایی یا ناتورالیسم زیاده از حد، جنبش رومانتیک به عنوان عکسالعملی در مقابل این افراط، در قرن سیزدهم / نوزدهم شکل گرفت و کوشید تا از گرایشهای عقلیمشربانه و طبعیتگریانهی دوران کلاسیک فاصله بگیرد. در خلال دورهی رمانتیک مکاتب جدید هنری و روشهای تازهی چهرهنگاری و استفاده از رنگها و نور شکل گرفت که شاید مهمترین آنها همان مکتب امپرسیونیسم بود که همواره با نام نقاشان فرانسوی مشهوری همچون مونه و رنوار که با نهایت ظرافت و دقت از رنگ و نور استفاده میکردهاند، همراه است. اما خود این سبک یا مکتب نیز عرصه را در مقابل ظهور مکاتب و سبکهای دیگری همچون پستامپرسیونیسم، اکسپرسیونیسم، کوبیسم و النهایه درهم شکستن قالب هنر کلاسیک و پیدایش هنری انتزاعی که در قرن چهاردهم / بیستم غلبهای چشمگیر داشته است، خالی کرد. شاید بتوان پابلو پیکاسو را بیش از هر کس دیگری مۆسس این جنبش دانست.
در معماری پس از رنسانس نیز، به همین نحو، به تدریج سبکهایی پدید آمد که مدهای فلسفی و فرهنگی باب روز را بازمیتاباند. قرون یازدهم / هفدهم و دوازدهم / هجدهم بیشتر شاهد ظهور گرایشهای عقلی مشربانه و طبیعتگرایانهی آن روزگار و تلاش برای تقلید از الگوهای کهن یونان و روم باستان بود، در قرن سیزدهم / نوزدهم جنبش رومانتیک درصدد احیای هنر گوتیک و برخی سبکهای رومانتیکتر دیگر در معماری برآمد. این جریان در قرن حاضر به اشکال بالنسبه «انتزاعی»تر و کارکردیتر معماری در مکتب باوهاوس در آلمان و جنبشهای دیگری از این دست راه برد که خود سرانجام طی چند سالهی اخیر منزل را به پست مدرنیسم پرداختند.
قابل توجه است که به رغم همهی این تغییراتی که از قرنی به قرن بعد رخ داده، اشکال سنتی قدیمیتر هنری، به ویژه در زمینهی معماری، به شهادت حضور مستمر سبکهای گوتیک و رمانسک و نوردیک [یا سبکهای متعلق به شمال اروپا و علیالخصوص حوزهی اسکاندیناوی] در اینجا و آنجا، همچنان باقی و برقرار مانده است. این سبکهای معماری تا همین امروز دوام یافته و حتی در قرن چهارهم / بیستم در بعضی از شهرهای غربی بناهای زیبای گوتیکی، همچون کلیسای جامع واشنگتن در شهر واشنگتن که کار ساختمان آن به تازگی تمام شده، ساخته شده است که به جای تکیه بر سبکهای گذرای دورههای خاص، بر تقلید از سبک سنتی گوتیک مبتنی بوده که تاریخ طولانی داشته، همچون سبک رومی، از منبعی فراتر از فرد الهام مییافته است.
با این حال، قابل توجه است که به رغم همهی این تغییراتی که از قرنی به قرن بعد رخ داده، اشکال سنتی قدیمیتر هنری، به ویژه در زمینهی معماری، به شهادت حضور مستمر سبکهای گوتیک و رمانسک و نوردیک [یا سبکهای متعلق به شمال اروپا و علیالخصوص حوزهی اسکاندیناوی] در اینجا و آنجا، همچنان باقی و برقرار مانده است. این سبکهای معماری تا همین امروز دوام یافته و حتی در قرن چهارهم / بیستم در بعضی از شهرهای غربی بناهای زیبای گوتیکی، همچون کلیسای جامع واشنگتن در شهر واشنگتن که کار ساختمان آن به تازگی تمام شده، ساخته شده است که به جای تکیه بر سبکهای گذرای دورههای خاص، بر تقلید از سبک سنتی گوتیک مبتنی بوده که تاریخ طولانی داشته، همچون سبک رومی، از منبعی فراتر از فرد الهام مییافته است. با وصف این، نیازی به گفتن ندارد که این تداوم و استمرار سبکهای سنتی معماری در مقایسه با ظهور بیوقفه سبکهای نوبهنو که آسمان و زمین بخش اعظم غرب جدید و حتی به مراتب بیشتر از آن، شهرهای جدید غیرغربی را فراگرفته است، جزئی و ثانوی است.