پاسخ به:هنر در اسلام
شنبه 2 فروردین 1393 1:32 PM
سرانجام هنر اسلامی نیز چون هنر پایانی مسیحی از سادگی نخستین به پیچیدگی گرایش مییابد و بتدریج، حكمت معنوی خویش را كه باطن آن است، از دست میدهد و به تقلیدی صرف، تبدیل میشود، تقلیدی كه در هنر اسلامی، به دلیل فقدان الگوی مستقیم از قرآن (چنان كه هنر مسیحی به تصویر وقایع عهدین پرداخته و یا همان طوری كه هنر ودایی و بودایی در معماری و پیكرتراشی و نقاشی هندسی - چینی تجلی پیدا كرده است) به اوج خود میرسد.
با بسط انقلاب رنسانس و جهانی شدن فرهنگ جدید غرب و رسیدن آن در قرن نوزده به امپراتوری عثمانی و شمال آفریقا و ایران و هند، هنر اسلامی كه مسخ شده است، به تدریج فرو میپاشد و جایش را به هنری بیریشه میدهد كه فاقد هرگونه تفكر اصیل است.
در حقیقت هنر منسوخ غربی در صورتی منحط به سراغ مسلمانان میآید و در صدر تاریخ جدید، هنر غربزده جهان اسلام، ذیل تاریخ هنر غربی واقع میشود. غفلت از تفكر و رسوخ در مبادی هنر غربی و تكرار ظاهر، با الهام از نسیم شیطانی هوای هنری غرب، وصفی غریب را مستقر میكنند كه حكایت از بحران مضاعف ریشه دارد و نه در آسمان. او هنوز نیست انگاری عمیق غربی را در وجود خویش دل آگاهانه و یا خودآگاهانه احساس نكرده تا اثری از خود ابداع كند كه در مرتبهی هنر غربی قرار گیرد، و نه در مقام تجربهی معنوی دینی قدیم است كه در هنرش جهانی متعالی ابداع شود.
در این مرتبه، هنرمند مسلمان غربزده، كه هیچ تجربهای ذیل تفكر تكنیكی و محاسبه گرانه و هنر انتزاعی و یا طبیعتانگارانه آن ندارد، میان زمین و آسمان از خیالات و اوهام خویش به محاكات از محاكاتهای اصیل محاكات ناشی از تجربه معنوی جدید میپردازد و گاه به هنر انضمامی كلاسیك و رمانتیك و گاه به هنر انتزاعی و وهمی مدرن و پست مدرن گرایش پیدا میكند، و عجیب آن كه در این تجربیات منسوخ، هنر و همی خویش را كه بر تكرار صرف صورت و نقش و نگار غربی ، بدون حضور و درك معنی آن مبتنی است، روحانی و دینی میخواند.
البته در عصر بحران متافیزیك جدید و هنر ابلیسی آن، عدهای در جستوجوی گذشت از صور و نقوش و زبان هنری جدید هستند. تجربیات هنری عصر انقلاب اسلامی نیز نشانهی این جست و جوست، اما تا رسیدن به تحول معنوی، هنرمندان، خواسته و ناخواسته، اسیر این صور و نقوش هستند.
هنرمندان آزاد اندیش ملحد غربزده ممالك اسلامی نیز حامل همان تجربه منسوخ غربی هستند، و در وهم خویش هنر اصیل غربی را تجربه میكنند. اینان تمام همشان سیر به سوی هنری است كه پایان هنر غربی است، در حالی كه برخی از هنرمندان غربی در جست و جوی را هی برای گذشت از هنر رسمی غرب تلاش میكنند.
در حقیقت هنر منسوخ غربی در صورتی منحط به سراغ مسلمانان میآید و در صدر تاریخ جدید، هنر غربزده جهان اسلام، ذیل تاریخ هنر غربی واقع میشود. غفلت از تفكر و رسوخ در مبادی هنر غربی و تكرار ظاهر، با الهام از نسیم شیطانی هوای هنری غرب، وصفی غریب را مستقر میكنند كه حكایت از بحران مضاعف ریشه دارد و نه در آسمان. او هنوز نیست انگاری عمیق غربی را در وجود خویش دل آگاهانه و یا خودآگاهانه احساس نكرده تا اثری از خود ابداع كند كه در مرتبهی هنر غربی قرار گیرد، و نه در مقام تجربهی معنوی دینی قدیم است كه در هنرش جهانی متعالی ابداع شود.
اما به هر تقدیر در همه حال در پایان دورهای از تاریخ اسلامی و در عصر برزخ میان نور محمدی و ظلمت مدرنیته به سخن حافظ:
مژده ای دل كه مسیحا نفسی میآید / كه زانفاس خوشش بوی كسی میآید
از غم هجر مكن ناله و فریاد كه دوش / زدهام فالی و فریادرسی میآید
زآتش وادی ایمن نه منم خرم و بس / موسی اینجا به امید قبسی میآید
هیچ كس نیست كه در كوی تواش كاری نیست / هر كس آنجا به طریق هوسی میآید
كس ندانست كه منزلگه مقصود كجاست؟/ اینقدر هست كه بانگ جرسی میآید
خبر بلبل این باغ مپرسید كه من / نالهای میشنوم كز نفسی میآید
دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است / گو بران خوش كه هنوزش نفسی میآید
امام علی علیهالسلام فرمود: خداوند كه نعمتهایش بزرگ باد در هر عصر و زمان، بویژه در دورانهای فترت و انحطاط كه جای پیامبران خالی است، بندگانی دارد كه از راه الهام در تفكر و عقل با ایشان سخن میگوید، و چشم و گوش و دل آنان را به نور هشیاری روشن میسازد.