پاسخ به:هنر در اسلام
شنبه 2 فروردین 1393 1:28 PM
مدت زمان اثرگذاری تولیدات فرهنگی و هنری همواره طولانیتر از سایر رسانهها فرض میشود، اما در حقیقت نیاز به توالی زمان در اثربخشی برنامه های فرهنگی به ذات فرهنگ بر میگردد، زیرا تغییر رفتار نیازمند تکرار یک برنامه در یک بازه زمانی است.
بر این اساس نمیتوان انتظار داشت که با تولید و پیش بینی آثار مناسبتی و مقطعی تغییری ایجاد کنیم و میزان اثرگذاری یک رویداد یا واقعه را در اذهان عمومی تعمیق ببخشیم. بی تردید اثر بخشی این برنامه های مقطعی ناپایدار خواهد بود به این دلیل که خود این برنامهها ناپایدار است و در واقع تاثیرگذاری این برنامهها در مدت زمان برگزاریشان محدود و محصور شده است.
آثار هنری مناسبتی در سالهای اخیر و به مرور دارای رویه های ثابت و مشخصی شدهاند، گویی این گونه از آثار پس از آزمون و خطاهای احتمالی، دیگر به فرم مشخصی از نحوه چیدمان محتوایی و ساختاری خود رسیدهاند اما مهمترین آسیب چنین رویکردی در این است که هرساله در همان سطح و با همان میزان از معرفت دوره های پیشین ارائه میشوند و اندوخته بیشترو روزآمدی به آن اضافه نمیشود.
واقعیت این است که آثار مناسبتی اغلب شکلی کلیشه ای، تکراری و مبتنی بر عواطف و احساسات به خود گرفته و از شناخت معرفتی نسبت به رویدادها و جهان امروز بی بهرهاند. هیچ تردیدی وجود ندارد که تولید برنامه و اثر برای مناسبتهای ملی و مذهبی باید ادامه پیدکند و این مهم یکی از شکلهای گرامیداشت و یادبود داشته های فرهنگی مان به شمار می رودکه رسانه های هنری مختلف هم باید به انعکاس و پوشش آنها بپردازند اما لازم است این رسانهها متناسب با تکنیکهای هنری روز پیش بروند و شیوه های موثر بیانی را به کار گیرند.
امروز اصل و اساس ساخت برنامه های مناسب برای مخاطب، فهمیدن نیاز اقشار مختلف مردم واطلاع یافتن ازفهم و درک مخاطب است. با این فهم تازه، تولید هم شکل جدید و قابل قبولی به خود میگیرد. البته با یک نگاه جامعه شناسانه، درباره شکلهای جدید پرداختن به مناسبتها هم باید آسیب شناسی صورت بگیرد.
نکته اصلی اینجاست که به نظر میرسد مدیران و سفارش دهندگان تولید اثر در نهادهای مختلف خودشان را آماده چنین مناسبتهایی نمیکنند و مطالعه یا تحقیقی درباره جنبه های مختلف و کارکردهای ویژه موضوعات این چنینی را در دستور کار تولیدکنندگان قرار نمیدهند.
اگرچه آثار هنری مناسبتی را نمیتوان به عنوان یک ژانرو گونه مستقل در نظر گرفت و این گونه آثار نیز از قواعد و اصول استاندارد برنامه سازی فرهنگی عمومی پیروی میکنند، اما برنامه های مناسبتی به دلیل دراولویت قراردادن مباحث ملی، عرفی ودینی از نظر موضوعی، نیازمند ساختارهای مشخصی هستند که همین مساله میتواند به تفاوتهای چشمگیر آنها در مقایسه با دیگر تولیدات فرهنگی منجر شود.
واقعیت این است که آثار مناسبتی اغلب شکلی کلیشه ای، تکراری و مبتنی بر عواطف و احساسات به خود گرفته و از شناخت معرفتی نسبت به رویدادها و جهان امروز بی بهرهاند. هیچ تردیدی وجود ندارد که تولید برنامه و اثر برای مناسبتهای ملی و مذهبی باید ادامه پیدکند و این مهم یکی از شکلهای گرامیداشت و یادبود داشته های فرهنگی مان به شمار می رودکه رسانه های هنری مختلف هم باید به انعکاس و پوشش آنها بپردازند اما لازم است این رسانهها متناسب با تکنیکهای هنری روز پیش بروند و شیوه های موثر بیانی را به کار گیرند.
غفلت از بسترسازی مناسب برای انتقال مفاهیم وآموزه های فرهنگی و دینی در اینگونه تولیدات با توجه به این موضوع که بیننده به دلیل قرار داشتن در مناسبت مورد نظر، بیشترین آمادگی روانی را برای دریافت آموزهها دارد؛ نقصانی بزرگ در برنامه سازیهای مناسبتی را پدید آورده است.
اگرچه مبنا قرار دادن آثار هنری ادوار مختلف تاریخی و الگوبرداری از آثار هنرمندان پیشین یکی از راهکارهای اصالت بخشیدن به تولیدات و فضاسازی برنامه های مناسبتی است اما شناخت مناسب از کارکردها و تکنیکهای معاصر در بازگشت به هنرهای اصیل ایرانی میتواند وجوه تازه تر و جذابتری را به آثار ببخشد و به این ترتیب در جلب مخاطبین جوان این برنامهها توفیق بیشتری به دست آورد و به پهنه تاثیرگذاری خود بیفزاید.
رسانه های هنری جدید، با استفاده از ظرفیتهای نامحدودی که از تلفیق و ترکیب مواد و عناصر پدید میآید، افقهای تازه تر و تاثیرگذارتری را هم در این خصوص پیشنهاد میکنند.برای مثال اگر نقاشی فقط در پردازش فرمهای تمثیلی و تعیین فضای رنگی بود که موفق به تجسم مفاهیم میشد، هنرهای جدید علاوه بر اینها از قابلیتهای متعدد دیگری چون نور، ترکیبات صوتی، فضا و حرکت هم بهره میبرند.
فضا سازی و چیدمان که از عناصر اصلی رسانه های هنری جدید محسوب میشوند، در انتقال مفاهیم به شکلی تاثیر گذار نقش مهمی دارند. تاثیری که چیدمان های هنری جدید با خود به همراه میآورند از آنجا که دربستری فراواقعی وتا حدی تجریدی شکل میگیرند با روح انتزاعی مفاهیم و ارزشها تناسب نزدیکتری پیدا میکنند.
هنرمندی که اثری را بر پایه ارزشهای ملی و دینی خلق میکند، در حقیقت فضایی ایجاد میکند که مخاطب درون یک مفهوم قرار بگیرد؛ یعنی وقتی از آن فضا خارج میشود بتواند بگوید من این صفت را فهم کردهام. این رویکرد که تا پیش از این درهنرهای سنتی ما همچون معماری، کاشی و آینه کاری، قابل مشاهده است، امروزه در نقاشی، مجسمه سازی و حتی در شاخه های هنری نوظهوری چون اینستالیشن و پرفورمانس ها پی گیری میشود و از قضا با توجه به امکانات و ظرفیتهای متعددی که این شاخهها در خود دارند به دست آوردهای تازه و بدیعی دست یافته است.