من که میدانم شبی عمرم به پایان میرسد ... نوبت خاموشی من سهل و آسان میرسد
من که میدانم که تا سرگرم بزم هستیم ... مرگ ویرانگر چه بی رحم و شتابان میرسد
پس چرا عاشق نباشم پس چرا عاشق نباشم
من که میدانم به دنیا اعتباری نیست نیست ... بین مرگ و آدمی قول و قراری نیست نیست
من که میدانم عجل ناخوانده و بیدادگر ... سر زده میآید و راه فراری نیست نیست
پس چرا عاشق نباشم پس چرا عاشق نباشم
من که میدانم شبی عمرم به پایان میرسد ... نوبت خاموشی من سهل و آسان میرسد
پس چرا عاشق نباشم پس چرا عاشق نباشم