0

مبحث چهل و سوّم طرح صالحین: بهار

 
mhvarzaneh
mhvarzaneh
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1392 
تعداد پست ها : 758
محل سکونت : اصفهان

بهـــار،آیــه ا ی از رحمــتِ پــروردگـــار
پنج شنبه 7 فروردین 1393  12:01 PM

جهانِ هستی آینه دار جمال خداست و جلوه یی از جلوه های قدرتِ پروردگار. و بهار این موسم رویش و زایش، یکی از باشکوه ترین و زیبا ترینِ این جلوه ها در جهان هستی. آری بهار این جلوۀ مِهر یزدان بر عالمیان، پیام آور عشق است و معرفت، فصل حیرت است و تفکر، آیینه یی است بسوی زیبایی و جمال، تداعی کنندۀ اعتدال است و همگرایی، آیۀ رحمت است و محبت، و پنجره یی بسوی آشتی و گره گشایی. من در یکی از دوبیتی هایم بهار و نوروز را چنین تعبیر کرده و نقبی به عالم معنا زده ام: 
نــوروز بُــوَد جــلــوۀ اعجـازِ خـدا
اسرارِ خـدا و رمـز و هـم رازِ خدا
بَر طـَرْفِ زمینِ سبز و بارانِ بهار 
نــوروز بــُوَد پـنـجــرۀ بـازِ خــــدا 

در حقیقت روح و جانِ آدمی با تماشای زیبایی های بهار، راهی به سویِ جمال خدا می گشاید. چه زیبا سروده است حافظ با تماشای باغ عالَم در بهار طبیعت:
مـــرادِ دل ز تـمــاشـای بـاغ عالـم چیست 
به دستِ مردم چشم، از رخ تو گل چیدن

شیخ اجل سعدی بهار را اینگونه می شناسد و تعریف میکند: 
بـامــدادان کـه تـفــاوت نـکنــد لیل و نهــار
خـــوش بُوَد دامــن صحـرا و تماشای بهار
بلبلان وقت گــُــل آمــد که بنالند از شـــوق
نه کـــم از بلبل مستی، تو بنال ای هشیـار
آفــــریـنش همــه تنبیـــه خـــداوند دل است
دل نــدارد کــه نــدارد بـه خــداونـد اقــــرار
خبـرت هست که مـرغان سحــر می گـوینـد 
آخـر ای خفته ! سر از خواب جهالت بردار

بهار، رستاخیز طبیعت است و یاد آور زنده شدنِ بعد از مرگ و بازگشت به سوی معبود. حضرت مولانا در این مورد چنین می فرماید: 
این بهار نو ز بعدِ برگ ریز
هست برهان بر وجودِ رستخیز
در بهاران راز ها پیدا شود 
هر چه خورده ست این زمین رسوا شود
راز ها را می کند حق آشکار
چون بخواهد رُست، تخم بد مکار 

بی‏ تردید تجلیل از نوروز، تجلیل از طبیعت است و زیبایی، تجلیل از نوروز، تجلیل از آغاز بهار است و موسم اعتدال‏ طبیعت، تجلیل از نوروز، تجلیل از تعدیل شب است و برابری روز، تجلیل از نوروز، تجلیلِ رهایی از قساوتِ زمستان است و سردی و سیاهی‏ شبهای دیرپا، آری تجلیل از نوروز، تجلیل از روزی است بهاری، که همراه با قنوتِ پرندگان و تکبیر جنگل، تسبیح باد و اشکِ ابر، فریادِ رعد و خونِ سرخِ شقایقِ صحرایی، آغاز می گردد. و در نهایت تجلیل از نوروز، تجلیل از محبت است و ایثار، به جای کینه و خود خواهی و تکّبر و نِخْـوَت. مـن در یکی از سروده هایـم زیـر عنـوانِ « ایام ِ رنگین ِ خدا » بهار را و نوروز را اینگونه تجلیل کرده ام: 

بــذری از امـیــد مـی پـاشـد بـهـار
شــاد مـی گـردد دلِ پُــر دردِ مــن 
نـرم نـرمـک مـی ستـانـد سـوز را 
لالـه هـا از قـلـبِ غـم پـروردِ مــن 
مــی زدایــد نرم نرمک، در بهـار
سوز و غم را گـُـلـْسِتان از سینه ام 
ابـر و بـاد و رود و کــوه و آبشـار
می بَــرَد از دل غــم ِ دیــریـنــه ام
در زمین ِ سرد وخاموش و غریب
می شگوفـد هــر کـنـاری لالـه هــا
آیــه هـــای ِ زنـده گشتـن بعدِ مرگ 
بـــاشــد ایــن ایــام ِ رنـگــیــنِ خـدا 
چون ببینی بر درختان شاخ و برگ 
یا که مــرغـانِ چمـن را، نالـــه یی
دور کـن از قـلـبِ خود، دیوانه وار 
گر به دل داری تو رنجی، کینه یی 

تجلیل از نوروز یعنی تجلیل از نخستین روز بهار، سابقه یی به درازای تاریخ دارد و حتا بعضی ها را عقیده بر این است که سابقۀ تجلیل از نوروز و بهار به پیش از تاریخ هم میرسد. در اسطوره ها چنین آمده که نخستین كسى كه نوروز را تجلیل كرد و آن روز را جشن ملى نام نهاد، جمشید بود. جمشید پسر تهمورث که بر سراسر جهان تسلط یافت و سرزمین آریان را آباد كرد، از شاهان افسانه اى پیش از تاریخ یعنی قبل از مادها است. در افسانه ها می خوانیم روزى كه جمشید بر تختِ سلطنت نشست، اولین روز بهار بود، او این روز را نوروز خواند و جشن گرفت. تجلیل از نوروز در آئینِ مجوسیان هم قدمتِ تاریخی دارد. اینان به نوروز اهمیت مى دادند و در آن روز به همدیگر تبریك مى گفتند و براى همدیگر هدیه مى فرستادند. 

فردوسی می سراید:

بـه جـمشيـد بـر، گـوهر افـشانـدند
مـــرآن روز را روزِ نـو خــوانـدنـد
ســـرســـالِ نـو هــرمــزِ فـَـــروَديـن
بـــر آســـوده از رنــجِ روی زمــين
بــــزرگـان بـه شـادی بيـــاراستـنــد
می و جام و رامشگـــران خواستند
چنين جشنِ فــرخ از آن روزگـــــار
بـِمــانــده از آن خــسروان يــادگـار

در دینِ مبین اسلام نیز به بهار و نوروز اهمیت داده شده، هر چند در دربار نخستین خلفای اسلامی به نوروز اعتنایی نمی‏ شد و دستگاهِ خلافتِ بنی امیه چون نوروز را روز ولایت و خلافتِ الهی می شناخت، سخت می کوشید که این روز را ضایع سازد، به همین منظور برای لکه دار کردن نوروز، این روز الهی را از بازمانده های عقایدِ مجوس معرفی کرد، ولی خلفای بعد از ‏امویان دوباره نوروز را گرامی داشتند. با ظهور « ابومسلم خراسانی‏ » و روی کار آمدنِ خلافت عباسی و نفوذ برمکیان و دیگر وزرای سرزمین خورشید یعنی خراسانِ بزرگ و تشکیل سلسله‏های طاهریان و صفاریان، جشن‏های نوروزی ‏بار دیگر رونق یافت. هرچند بسیاری از سنّت های این سرزمین بعد از ظهور اسلام کم کم به دستِ فراموشی سپرده شد، اما جشن نوروز همچنان تا امروز پا برجا باقی ماند چون این روز الهی تداعی کنندۀ رستاخیز است و دلیل آن اینکه خداوند متعال در قرآن كریم « سورۀ مبارکۀ حج – آیاتِ شریفۀ پنجم و ششم » به این درس آموزنده اشاره می كند می فرماید: « وَ تَرَی اَلْأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا اَلْماءَ اِهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ. `ذلِكَ بِأَنَّ اَللّهَ هُوَ اَلْحَقُّ وَ أَنَّهُ یُحْیِ اَلْمَوْتی وَ أَنَّهُ عَلی كُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ » یعنی: زمین را جامد و افسرده و بی‏ روح و بی ‏جنبش می‏ بینی، اما همین که آب باران بر آن نازل کنیم، به جنبش و حرکت در می ‏آید و فزونی می ‏گیرد و انواع گیاهانِ سُرور افزا می‏ رویاند، این از آن جهت است که خدا حقِ مطلق است ونظام زنده کردنِ مرده‏ ها در قبضۀ قدرت اوست و اوست که بر هر چیزی تواناست. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم هم در این ارتباط می فرمایند: « اِذا رَأَیتُم الرَّبیعَ فَأَکْثِروا ذِکرَالنُّشورِ » هر وقت بهار را دیدید، بسیار از قیامت یاد کنید.

لهـذا خلفای سنی مذهبِ اسلامی، نوروز را ارج می نهادند و از این روز تجلیل می نمودند. در صفحۀ پنجاه و هفتِ الدیارات، صفحاتِ سی و نهم و چهلم وراجع، صفحۀ دویست و چهل و ششمِ جلدِ هشتم ونشوارالمحاضرات، صفحاتِ دویست و پنجاه وسه و دویست و پنجاه و چهار والعامة فی بغداد، صفحۀ یکصد و بیست و یکم عنما و عن عجائب المخلوقات و صفحۀ چهارصد و بیستم جلد دوم وعن صبح الأعشی آمده که اهل سنت نوروز را گرامی میداشتند و به همدیگر هدیه میدادند. یکی از خلفای عباسی ( متوکل ) در بغداد هدایای ساخته شده از عنبر و گلهای مخصوصی را میانِ مردم توزیع می کرد. در صفحۀ دویست و سی اُم جلدِ نوزدهم الأغانی آمده که واثق به این روز ارزش قایل بود و آنرا گرامی میداشت. در صفحۀ سی و چهارم جلد دوم الأوائل ذکر است که اولین کسی که نوروز را ارجمند داشت و آنرا جشن باستانی اعلام کرد، حجاج بن یوسف ثقفی بود. در صفحۀ نود و نهِ المواسم والمراسم گفته شده که تمام این کار ها در سه قرن آغازین حکومت های اسلامی صورت می پذیرفت و احدی از علمای بزرگِ دینی به این کار اعتراض نمی کردند.

در زمان خلافت فاطمیون که از سال ۹۰۹ میلادی به مدت دو قرن بر بخش بزرگی از شمال آفریقا و خاور میانه و دریای مدیترانه حکومت میکردند و از پیشوایان مذهبِ شیعۀ اسماعیلی نیز به شمار میرفتند، مردم نوروز را جشن می گرفتند. در صفحۀ سی و چهارم الشیعة فی مصر، دکتر صالح وردانی یکی از علمای مصر در این مورد چنین می نگارد: « وكان الفاطميون بالإضافة إلى ذلك يحتفلون بعيد النيروز ويوزعون فيه أصناف الحلوى. » یعنی: در زمان حکومتِ فاطمیون، نوروز را جشن می گرفتند و انواع شیرنی ها در این روز توزیع میشد. 

نوروز از نگاهِ فقهای شیعۀ اثنی عشری هم با تکیه به روایاتِ پیشوایان مذهبی شان از جایگاهِ خاصی برخوردار است و می گویند که هر سنتی که بر مبنای آیین های شرک آمیز و ارزش های غیر الهی نباشد و بینش توحیدی را تقویت نماید، موردِ تأیید است. در صفحۀ سیصد و بیست و شش از جلد دوم دعائم الاسلام از قولِ پيامبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم، چنین آمده: « فَنَيرِزُوا إن قَدَرتُم كُلَّ يَومٍ يَعني تَهادَوا و تَواصَلُوا فِي اللَّهِ ». اگر مى‏ توانيد هر روز را نوروز كنيد، يعنى در راه خدا به يكديگر هديه بدهيد و با يكديگر پيوند داشته باشيد. همچنین از امام جعفر صادق علیه السلام که با مُعَلّی بن خُنَیْس دربارۀ اهمیتِ نوروز صحبت هایی داشتند، چنین نَقلِ قول می شود: ای مُعَلّی ! نوروز، روزی است که خداوند « ج » از بندگانش پیمان گرفت که تنها او را بپرستند و شِرک نورزند و به پیامبران و امامان و حجت هایشان ایمان بیاورند. این روز، روزی است که باد های بارور کننده بر درختان وزید و گل ها و شکوفه های زمین آفریده شد. این روز، روزی است که کشتی نوح علیه السلام پس از توفان، بر کوهِ جودی نشست. این روز، روزی است که جبرئیل امین بر پیامبر اسلام « ص » نازل شد. همچنین این روز، روزی است که علی علیه السلام بر اهل نهروان پیروز گردید. در مورد آدابِ و روش های پسندیده در نوروز، چنین می گویند: « روی المعلی بن‏خنیس عن مولانا الصادق(ع) فی یوم النیروز: واذا کان یوم النیروز فاغتسل و البس انظف ثیابک و تطیب باطیب طیبک و تکون صائماذلک الیوم ». یعنی: معلی بن‏ خنیس به نقل از امام صادق ( ع ) در باره نوروز می ‏گوید: هنگام نوروز غسل‏ کن، پاکیزه ‏ترین لباس‏ هایت را بپوش به خوشبوترین چیزها خود را معطر نما و در آن ‏روز، روزه بگیر. 

ولی دریغ و درد که در کشور ضعیف، وابسته و بی هویتی که در این یکی دو قرنِ اخیر در نقشه های جغرافیای سیاسی جهان بنام افغانستان ثبت گردیده ( و سوگوارانه این کشور از یک طرف سمبُلی از وحشت، دهشت، جنایت، دد منشی، خیانت، تعصب، جهالت و حماقت می باشد و از طرف دیگر به جای اینکه محلِ امنی برای شهروندان آن باشد، به پناهگاه و محل امن برای تولید کننده گان و صادر کننده گانِ بین المللی مواد مخدر تبدیل شده )، از تجلیل از نوروز و بهار جلوگیری بعمل می آید. هرچند تجلیل نکردن از نوروز و بهار در کشوری که جبّاران و خون آشامانی همچون شاه شجاع، امیر عبدالرحمن، نادرشاه، تره کی، حفیظ الله امین، ببرک کارمل، ژنرال نجیب، حکمتیار، ملا عمر و امثال آنها، بر آن حکومت کرده و ساکنانِ آنرا به خاکِ سیاه نشانده اند، همچنین با حمایتِ این خود فروخته گان، کشور به محلِ جلب و جذب و جولانگاهِ یاغیان و باغیانِ داخلی و خارجی همچون عرب ها و پاکستانی ها، بن لادن ها و ملا عمر ها، تبدیل گشته و موردِ نفرتِ جهان و جهانیان قرار گرفته، تعجبی نخواهد داشت.

آری سرزمینِ پاک و خاکِ مقدسی که روزگاری بنام امپراتوری عظیم آریانا ومملکت بزرگ خراسان یاد می شد و محل عبور کاروانِ ابریشم و انتشار فرهنگ ها و تمدن های گوناگون بود، ادیان و فرهنگ های متفاوتی را یا همچون آیینِ زرتشترای بلخی در دامانِ خود بارور ساخت و بانگِ گفتار نیک، پندار نیک و کردار نیک را به گوش جهانیان رسانید و یا پذیرای دینِ مقدسی همچون دینِ مبینِ اسلام گردید و با رنگ و بوی کلامی و عرفانی و ادبیات غنی و پویای زبانِ پارسی آنرا به نیمی از جهان گسترش داد و کسانی همچون امام ابو حنیفه علیه رحمه، مولانای بلخی، ابن سینای بلخی، سنائی غزنوی، پیر هرات، حنظلۀ بادغیسی، ابونصر فارابی، خواجه ابو نصر فراهی، عبدالحی گردیزی، بهلول دانا، ابو مسلم خراسانی، طاهر هراتی را به عالم بشریت عرضه کرد که امروزه همه سعی دارند این همه افتخارات را به خود منتسب کنند، متأسفانه بدستِ متحجرین بی خردی اداره می شود که هنوز هم از عقاید ملا عمری و طالب منشانۀ شان دست بر نداشته و به جای اینکه از شکوه و زیبایی بهار، درس مهر ورزی، دگر اندیشی و گره گشایی بیاموزند و با جلوۀ بهار که نشانه یی از قدرتِ پروردگار شان است، دل های شان را با یادِ خدا عطر آگین سازند و بیش از پیش به عظمت و مِهر خداوندی پی ببرند، با اهداف فاشیستی و تعصب مذهبی وهابی و طالب گونه، جنگ مذاهب را راه اندازی می نمایند. 

بلی در کشوری که به جز جنگ، خون ریزی، قتال و وحشیگری چیز دیگری را نمی توان سراغ گرفت و سرگرمی یی جز سگ جنگی، مرغ جنگی، کبک جنگی، بودنه جنگی و مانندِ این ها ندارند، از این گذشته اینان اشیای بیجان را نیز به جانِ هم می اندازند که نمونه های آنرا با نام های تخم مرغ جنگی و کاغذ پران جنگی به چشم سر می بینیم، حتا پا را از این هم فراتر گذاشته شانس و بخت را هم پسوند « جنگ » می دهند و آنرا طالع بجنگان نام می نهند، جای تعجب نیست که تضاد های مذهبی، لسانی و منطقوی را بهانه ساخته و با این حربه، شیعه جنگی، سنی جنگی، هزاره جنگی، تاجک جنگی، ازبک جنگی، و... و... جنگی را راه اندازی نمایند که نمونه های آن همانا اختلاف بر سر تجلیل نمودن یا تجلیل نه نمودنِ جشن نوروز یا استفاده کردن یا نکردن واژه های نابِ پارسی همچون دانشگاه و دانشکده و غیره در زبانِ پارسی کشور می باشد.

نمیدانم به اینان میشود گفت یا نه که بیایید کمتر از طبیعت نباشیم و با دگرگونی طبیعت ما هم دگرگون شویم، آیا به اینان میشود گفت که طبیعت به عنوان یکی از نشانه های قدرتِ خدا، سرشار از درس و عبرت است و دلی که بیدار است از این پدیده عبرتی می گیرد و درسی می آموزد. آیا به اینان می شود گفت که بیداردلان از بهار درسِ تحول و نو شدن می آموزند و به تعبیر رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم کسی که با تغییر دنیا از وضعی به وضع دیگر آگاه نشود، از غافل ترین مردمان است. آیا به اینان میشود گفت که اگر طبیعت شکوفا و زیبا می شود، ما نیز می توانیم دیدگاهِ مان را زیبا کنیم، آیا به اینان می شود گفت که اگر بهار فصل سرزندگی و طراوت است، چرا ما این گونه نباشیم؟ آیا به اینان می شود گفت که بایستی به درگاهِ خدای متعال التجا کنیم که حال ما را به بهترین حالات برگرداند، چون هرجا که باشیم و هر چه نیکویی که در حال ما باشد، نیکوتر از آن هم هست. 

و در نهایت آیا به اینان می شود گفت که باید توجه داشته باشیم که دگرگونی هر پدیده ای در عالم، با ارادۀ قادر منّان، به دست انسان است و همه تحول ها با دستِ انسان انجام می گیرد. اگر انسان بخواهد در وضعیت جامعۀ خود، کشور خود و زندگی خود تحول ایجاد کند، باید این تحول را از خود آغاز نماید، تحول اخلاقی و درونی، رفتن به سوی صفا و انسانیت، عبودیتِ پروردگار و تسلیم شدنِ محض در برابر ارادۀ خداوندِ عالم و آفرینندۀ هستی، که این تحول سعادتِ دنیوی و اخروی انسان ها را تضمین می کند. پس بیایید از قافلۀ بهار عقب نمانیم و درس دگرگونی برای بهتر شدن و شکوفایی و طراوت را از بهار بیاموزیم. 

در پایان با یادی از عطار نیشابوری، این شاعرِ عارف و صوفی وارستۀ قرن ششم هجری که بیشتر اشعارش حال و هوای عرفانی دارد و شاعرانِ عارفِ بعد از وی، از اشعار او الهام گرفته اند، به این مقال پایان می بخشم. عطار بزرگ، اهمیتِ نوروز را چنین می نمایاند:

جهـان از بادِ نـوروزی جــوان شد
زهی زیبا که این ساعت جهان شد
شمال صبحدم مشکین نفس گشـت
صبــای گــرم رو عنبــر فشـان شد
تـو گـویـی آب خضــر و آب کـوثـر
ز هـر سوی چمن جویی روان شـد

تشکرات از این پست
siryahya
دسترسی سریع به انجمن ها