پاسخ به:اشعار فاطمیه
پنج شنبه 29 اسفند 1392 10:31 AM
آتش رسید بر در خانه بلا به دور
انگار واژه ها همگی جان گرفته اند
گویا دمیده اند دراین شهر نفح صور
درپشت درب خانه چهل مرد جنگی و
آنسو بزرگ بانوی دین یک زن غیور
آتش زبانه می کشد و شعله می زند
برچهره ای که برده جلالت ز روی حور
اینجا مدینه است الهی که بشکند
دستی که رفت سمت در و فاطمه به زور
رفت از دل اهالی این خانواده تاب
صبری بده خدا به دل زار بوتراب
چشمی بهم زدند و فضا غرق دود بود
چشمان کودکان علی مثل رود بود
تا حمله ور شدند به آن جایگاه وحی
بر روی حور، هاله ی رنگی کبود بود
این حیدر است نقش زمین یا که همسرش
درکارزار جنگ چه وقت سجود بود
هم تازیانه بود و غلاف و از قبیل
اصلاً هرآنچه برهمه در می گشود بود
محسن که سقط شد همه جا سوت و کور شد
آهی کشید فاطمه و گفت زود بود
فضه بیا مدینه شد آوار بر سرش
ای کاش بود موقع این حمل مادرش
فقط حیدر امیر المومنین است