عرفان و رهبانیت در مسیحیت 1
دوشنبه 26 اسفند 1392 9:45 AM
بخش اول
چکیده
عرفان برای درک حقایق ادیان در برابر ظواهر دینی و تفکر عقلی طراحی شده و در حیات معنوی پیروان آنها تأثیر فراوانی داشته است. موضوع عرفان وجود، غایت آن اتصال به وجود نامحدود و زبان آن رمزی است. در مسیحیت الوهیت عیسی بر پایه مفهوم اتحاد و حلول توجیه میشود و آگوستین به عرفان مسیحی رنگ فلسفی میدهد. در تاریخ کلیسا عرفان با رهبانیت به هم آمیخته است. مسیحیت نیز در آغاز گونهای عرفان یهودی بود و در مسیر خود از حکمت نوافلاطونی و عرفان هرمسی و غنوصی تأثیر پذیرفت. نظامهای رهبانی در تاریخ مسیحیت همواره بر عرفان عملی تأکید داشتهاند و با انحرافاتى نیز همراه بودهاند.
مقدمه
عرفان برای درک حقایق ادیان در برابر ظواهر دینی و تفکر عقلی طراحی شده است و همواره در حیات معنوی پیروان ادیان تأثیر فراوان داشته است. عرفان از ذوق برمیخیزد و رابطهای تنگاتنگ با هنر دارد و در هر سرزمینی میروید و خود را با دین رایج هر زمان و مکان هماهنگ میسازد. عرفان شناخت مستقیم خدا از راه تجربه دینی فردی و پرستش او بر پایه محبت است. علّامه طباطبائی در اینباره مینویسد:
عارف کسی است که خدا را از راه مهر و محبت پرستش میکند، نه به امید ثواب و نه از ترس عقاب. از اینجا روشن است که عرفان را نباید در برابر مذاهب دیگر مذهبی شمرد، بلکه عرفان راهی است از راههای پرستش (پرستش از راه محبت، نه از راه بیم یا امید) و راهی است برای درک حقایق ادیان در برابر ظواهر دینی و راه تفکر عقلی. هریک از مذاهب خداپرستی، حتی وثنیت پیروانی دارد که از این راه سلوک میکنند. وثنیت، کلیمیت، مسیحیت، مجوسیت و اسلام عارف دارند و غیرعارف.1
برای آنکه مفاهیم عرفانی به خوبی درک شود، باید با اصطلاحات اهل عرفان آشنا بود. عرفان مانند هر علم دیگری اصطلاحاتی مخصوص به خود دارد. زبانش، زبان رمز است. برخی کتابهای عرفانی، کلید این رمزها را به دست دادهاند. آشنایی با کلید رمزها سبب برطرف شدن بسیاری از ابهامات و ایهامات میشود.2
سخن عشق نه آن است که آید به زبان ساقیا میده و کوتاه کن این گفتوشنفت3
موضوع عرفان وجود یا هستی مطلق و مقصود از آن خدا است. عارف از هرگونه کثرتی ابا دارد. برای عارف، خدا تمام موضوع علم او محسوب میشود. اساس عرفان وحدت وجود است. احساس «تماس» انسان با خدا و اتحاد پیوسته با او، یکی از اصول عرفان مسیحی است. وحدت با خدا در میان عارفان مسیحی درستاندیش، به معنای اتحادروحانی خالق و مخلوق در محبت و اراده است. عارفان مسیحی، جدایی بین خالق و مخلوق را امری قطعی میدانند و مفهوم ذوب شدن در خدا4 را انکار میکنند. «ذوب شدن در خدا» در اصطلاح عرفان اسلامی «وصل» نامیده میشود. در عرفان مسیحی، رؤیا، خلسه و خلع بدن مطرح میشود، ولی توجه به این امور پس از رسیدن به درجاتی از تجربه روحانی پایان مییابند.5
اساس عرفان مسیحی ارتباط بیواسطه بین انسان و خداست. و غایت مطلوب این عرفان، اتصال به وجود نامحدود است. از دیدگاه برخی از عارفان هدف از زندگی مسیحی اتحاد استوار بین خدا و مؤمن است. این اتحاد به تذریج انسان را خدا میسازد.عارف به درگاه الاهی بار مییابد و این تشرف را با تعقل و تفکر نمیتوان اثبات یا نفی کرد. طریقه عرفان، که الاهیات عرفانی نیز خوانده میشود، گاه موجب ترویج زهد و تأله و گاه موجب تمایلات الحادی و بدعتآمیز شده است.6 در مسیحیت، الوهیت عیسی بر پایه مفهوم اتحاد و حلول توجیه میشود. عیسی «خود» را در «پدر» و «پدر» را در «خود» مییابد و آنچه را بر زبانش جاری میشود، به «پدر»، که در وجود اوست، نسبت میدهد.7 عیسی این یگانگی را برای رسولان خود نیز قائل میشود: «تا همه یک گردند. چنانکه تو ای پدر، در من هستی و من در تو، تا ایشان نیز در ما یک باشند تا جهان ایمان آورد که تو مرا فرستادهای.»8
کلمنت اسکندرانی از پدران کلیسا اعتقاد داشت که این اتصال و یگانگی، نه از راه علم، بلکه از طریق تحقیر حیات دنیوی و با عزلت و ریاضت به دست میآید. این تلقی مبنای عرفان مسیحی بود که در قرن چهارم با توسعه رهبانیت بیشتر مورد توجه قرار گرفت. آگوستین ذوق عرفانی خود را برای دفاع از ایمان به کار گرفت و به عرفان مسیحی رنگ فلسفی داد.9
پیشینة رهبانیت و عرفان
رهبانیت و عرفان در تاریخ کلیسا به هم آمیختهاند. گفته میشود حدود 250 سال پیش از میلاد، هیئتهای تبلیغی امپراتور هند آشوکا10 زندگی رهبانی و اخلاقیات دین بودا را به خاور نزدیک آوردند. اِسِنیان یهودی در یهودا و پرستندگان سراپیس11 در مصر، از آرمانها و آداب این هیئتها استقبال کردند و آنها را به نسلهای بعد انتقال دادند.12
نام اِسِنی، مأخوذ از یک لفظ آرامی به معنای «شفادهنده» یا از یک واژه سُریانی به معنای «پرهیزکار» است. اسنیان مالکیت فردی را مردود میدانستند و به صورت اشتراکی زندگی میکردند. از دسترنج خود بهره میبردند و به ازدواج روی خوش نشان نمیدادند و زنان را در جمع خود نمیپذیرفتند. اسنیان گروهی از یهودیان بودند که پیش از میلاد مسیح، برای دور ماندن از فساد جامعه به صحرا پناه بردند و دیرهایی را نزدیک قُمران در کرانه بحرالمیت تأسیس کردند. بیشتر آنچه امروزه دربارة اسنیان میدانیم، برگرفته از طومارهای بحرالمیت13 است که به طور تصادفی در سالهای 1947 و 1951 از غارهای فلسطین به دست آمد.
یوسفوس در قرن اول، عقاید و رسوم آنان را متأثر از رواقیان و فیثاغورسیان و تعدادشان را 4000 تن میداند.14 این رقم، برای یک فرقه زاهد و گوشهگیر رقم قابل ملاحظهای است. فیلو، حکیم یهودی اهل اسکندریه (20ق.م.-50م.) مینویسد: «در صحرای مصر گروهی از یهودیان و غیریهودیان، زن و مرد، در حجرههای جدا از هم زندگی میکردند، روابط جنسی نداشتند، روز شنبه برای نماز جماعت گردهم میآمدند، و خود را تراپویتای15 یعنی شفادهندگان (روح) مینامیدند.»16
بسیاری از اشکال پارسایی در کتابهای عهد عتیق وجود دارد. نمونههایی از رهبانیت یهودی، در آثار فیلون و یوسیفوس دیده میشود. مسیحیت نیز در آغاز گونهای عرفان یهودی بود و آن را «طریقت» مینامیدند.17 عرفان مسیحی در مسیر پیدایش و تکامل خود، از حکمت یهودی از طریق فیلو و از حکمت نوافلاطونی از طریق افلوطین (م. 270) و از عرفان هرمسی و غنوصی تأثیر پذیرفته است.
عرفان یهودی قَبالا (یعنی مقبول) نامیده میشود. عرفان یهودی در حیات معنوی بنیاسرائیل بسیار تأثیر داشته است. یکی از مهمترین آثار در عرفان یهودی، کتاب زوهَر (یعنی درخشان) است. درباره مؤلف واقعی این کتاب، اختلاف وجود دارد. در حدود نیمه قرن هجدهم فرقه عرفانی حسیدیم تأسیس شد و در شرق اروپا رواج یافت. این فرقه نمونهای از عرفان عملی نزد یهود است که مراسم سماع نیز دارد.
برخی ادیان، بر عرفان نظری و برخی دیگر بر عرفان عملی تأکید میکنند. ولی میتوان گفت که هر دو عرفان در همة ادیان حضور دارند. عرفان نظری در یهودیت سابقهای طولانی دارد. اما هر دو عرفان نظری و عملی، در مسیحیت بیشتر شکوفا شده است. عرفان در مسیحیت مانند تصوف در اسلام، با انحرافاتی نیز همراه بوده است. در جهان اسلام، برخی از صوفیان منحرف با ادعای اینکه به مقام «یقین» رسیدهاند و «مست» میعشق خدایند، با استناد به آیه «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ»(حجر: 99) و یا آیة «لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ وَ أَنتُمْ سُکَارَی»(نساء: 45) عبادات را ترک میکردهاند.
علل گرایش به عرفان و رهبانیت
قرآن مجید رهبانیت را ابداعی معرفی می¬کند که خدا آن را علاوه بر رأفت و رحمت، در دل¬ پیروان حضرت عیسی مسیح قرار داده است.18 عوامل گوناگونی در پیدایش و گسترش رهبانیت مسیحی مؤثر بودهاند، در طول تاریخ عدهای برای تقرب به خدا، رهایی از آثار گناه، رسیدن به زندگی آرام و دستیابی به سعادت جاودانی، زندگی رهبانی را برگزیدهاند. هنگامی که در قرون نخست، طوفان آزارهای سخت بر مسیحیان وزیدن گرفت، برخی از ایشان به ریاضت روی آوردند و رهبانیت را شیوه زندگی خود قرار دادند.
دنیاگرایی و غوطهور شدن در مادیات از یکسو، و آخرتگرایی و زیادهروی در معنویات از سوی دیگر، تعادل جامعه را بر هم میزند. در واکنش به افراط در دنیاگرایی امپراتوری روم، در جوامع مسیحی دیرهایی پدید آمد. این روند نهادینه شد و رهبانیت و دیرنشینی را به وجود آورد. «دیر» در اصل، واژهاى سُریانى و به معناى «مسکن» بوده و سپس به مسکن راهبان اختصاص یافته است. در عربى دیر «صومعه» نیز نامیده مىشود.
در زمان قسطنطین، مسیحیت دین دولتی شد. بیشتر شهروندان رومی مسیحیت را پذیرفتند. در این زمان، سطح دینداری مردم کاهش یافت و زندگی بسیاری از مسیحیان با تعالیم مسیح و شیوه زندگی او شباهتی نداشت. این دگرگونی اجتماعی، زمینهساز گرایش برخی افراد به رهبانیت شد. برخی نیز برای رهایی از جنگ، درگیری، خدمت سربازی، کارهای طاقتفرسا، مالیات و مشکلات خانوادگی، به زندگی رهبانی روی آوردند. علامه شهید مطهرى علل تمایل بشر به ریاضت و رهبانیت و تفاوت زهد اسلامى با رهبانیت مسیحى را در برخی از آثار خود بررسى کرده است.19
بیاباننشینی، عرفان و رهبانیت
قرآن کریم، از جوانمردانی به نام «اصحاب کهف» یاد میکند که برای حفظ ایمان خود، به غاری پناه بردند تا خدای خود را پرستش کنند.20 این افراد در تاریخ مسیحیت، همان کسانی هستند که در دوران آزار مسیحیان در زمان دسیوس21 امپراتور روم (201-251)، برای حفظ ایمان خود به غاری در اطراف شهر افسس22 پناه بردند و به «هفت خفتگان»23 شهرت دارند.24
در قرون نخست مسیحیت، رهبانیت و بیاباننشینی به هم آمیخته بود.25 در آن هنگام، برخی مسیحیان زندگی در شهرها را رها میکردند و به عزلت در بیابان روی میآوردند. آنان راهبانی بودند که با ترک شهرهای جهان شرک، در خلوت بیابان زندگی میکردند. این گوشهنشینان زندگی در تنهایی، همراه با دعا و روزه را بر حضور در اجتماع ترجیح میدادند. برخی از داستانها و سخنان این راهبان در مجموعهای با عنوان «حکمت مردان صحرا»26 گرد آمده است. پس از دوره آزار مسیحیان نیز، افرادی بیاباننشینی را برگزیدند و با استقبال، آن را جایگزین شهادت کردند. آنان پس از مرگ، همچون شهدا مورد احترام قرار گرفتند.27
هنگامی که شهرت یکی از راهبان بالا میگرفت، مردم برای زیارت وی به صحرا میرفتند تا از نصایح و مواعظ وی استفاده کنند. برخی از این زائران، شیوه زندگی آن راهب را برمیگزیدند و نزد وی میماندند. بدینسان نخستین دستههای رهبانی در اطراف دیرهای گوشهنشینان به وجود آمد. این دیرها بیشتر در دشتها و دامنه کوهها ساخته میشد. تا سالها پس از ظهور اسلام نیز برخی از این دیرها در سرزمینهای اسلامی وجود داشته است و راهبانی در آنها زندگی میکردهاند.28 در جهان اسلام دو نوع راهب وجود داشته است: «رهبان الزنادقه» که بودایی و مانوی بودند و رهبانیت مسیحی که «رهبان النصاری» خوانده میشدند.