پاسخ به:مبحث چهل و دوم صالحین: نوروز باستانی
یک شنبه 25 اسفند 1392 11:54 PM
آداب و سنن مردم اردبیل در عید نوروز
عید نوروز یكی از اعیاد ملی و باستانی مردم ایران میباشد كه از نظر وسعت برگزاری مراسم، حالت منحصر به فرد نسبت به سایر اعیاد دارد.
با اتمام فصل زمستان و سال كهنه، همه اهالی در وجود خودش نوعی تحول و دگرگونی احساس میكنند كه این امر همگام در ارتباط با تحول طبیعت و ناشی از آن است. این عید در میان تركان به «یئنی گون» معروف بوده است.
در اردبیل استقبال از مراسم عید نوروز، معمولاً پس از پایان چله كوچك زمستان و آغاز اسفند ماه «بایرامآیی» شروع میشود.
در گذشته نه چندان دور ظاهر شدن افرادی به نام «تكمچی» در كوی و برزن شهر و روستاهای اردبیل در این ماه پیامآور ورود سال جدید و آغاز مراسم عید نوروز بود.
«تكمچی»ها تقریباً یك ماه مانده به عید به در خانهها آمده و با به حركت درآوردن اسبابی به نام «تكم» و خواندن تصنیفهای شاد رسیدن بهار را نوید میدادند. اهالی نیز نسبت به آنها با مهربانی رفتار نموده و به قدر امكان هدایایی به آنها میدادند. تاریخ پیدایش «تكم» و وجه تسمیه آن ناپیداست. برخی آن را كلمه «تكه» - كه در بعضی از نقاط آذربایجان به معنی بز نر به كار میرود- و ضمیر ملكی «م»، مركب میدانند. «تكم» شیطانكی بود كه به شكل حیوان چهاردست و پا از چوب ساخته میشد.
طول آن تقریباً 25 سانتیمتر و دستها و پاهایش متناسب با این بدن و قابل حركت بود. آن را با پارچههای رنگارنگ و تكههای آینه به طرز زیبایی میآراستند و در زیر شكم و انتهای آن چوب نازكی متصل میساختند. این چوب از سوراخی كه در وسط صفحه تختهای تعبیه شده بود میگذشت و به آسانی بر روی تخته بالا و پایین میرفت. تكمچی یا صاحب تكم، صفحه تخته را به طور افقی در یك دست نگه میداشت و با دست دیگر انتهای چوبی را كه تكم بر آن نصب شده بود بالا و پایین میبرد و بدین طریق مجسمه چوبی در روی تخته به حركت درمیآمد و دستها و پاها با برخورد به آن تخته صدایی را به وجود میآورد كه چون ریتم و آهنگ مخصوصی داشت مثل صدای ضرب برای شنونده خوشایند مینمود. تكمچی با این حركت دست و آهنگ و صدای تخته، آوازها و تصنیفهایی نیز میخواند. چون تكم مخصوص عید نوروز بود تصانیف و آوازها نیز همواره درباره بهار و عید سروده میشد و جنبه بشاراتی برای به پایان رسیدن زمستان و آمدن بهار داشت. مطلع آنها غالباً چنین بود:
بهار آمد بهار آمد خوش آمد
سیزون بو تازه بایراموز مبارك
گفتنی است كه در گذشتههای بسیار دور، مردم آذربایجان برای گذراندن زمستان سخت، آن را به چلههایی تقسیمبندی كرده و وجه تسمیههایی برای هریك از تقسیمات زمانی ساخته و پرداختهاند.
در شب یلدا چله كه مدت آن چهل روز میباشد و پس از چله بزرگ آغاز میشود، سوز و سردی هوا در آن به میزان چله كوچك كه مدت آن 20 روز میباشد و پس از چله بزرگ آغاز میشود نیست. به طوریكه در باورهای عامیانه مردم گفته میشود كه چله كوچك به چله بزرگ طعنه زده و به او میگوید: حیف عمروم آزیدی، منیم دالیم یازیدی، گلینی گرده كده، اوشاغی بلكده بوغاردم. افسوس كه عمر من كوتاه است، و به دنبال من بهار از راه میرسد، وگرنه عروس را در حجله و طفل را در قنداق از شدت سرما از بین میبردم. ده روز اول اسفند ماه را چله پیرزن یا «قاریچلهسی» نامگذاری كردهاند و جریان آن را به این طریق نقل میكنند كه پیرزنی چند تا شتر داشته است (كه چون شترها معمولاً در فصل سرما جفتگیری میكنند) شترهای وی در طی دو چله بزرگ و كوچك موفق به جفتگیری نمیشوند، پس پیرزن از خداوند میخواهد كه سرما را چند روز دیگر طولانی كند كه شترهای او باردار شوند و خداوند دعای او را مستجاب نموده و به این صورت ده روز دیگر به فصل سرما اضافه میشودو در این دهه بیشتر اوقات هوا برفی بوده و كولاك بیداد میكند. دهه دوم اسفند ماه را اصطلاحاً «كرد اوغلی» مینامند. داستان آن به این قرار است كه در یكی از روزهای «قاری چلهسی» فردی به نام كرد اوغلی برای شكار راهی صحرا میشود ولی به دلیل كولاك و بوران شدید برف موفق به نجات جانش نمیشود و در زیر برف مدفون میگردد. روز سیزدهم اسفند ماه كه فرا میرسد و بادهای گرم شروع به وزیدن میكنند یكباره همه برفها آب شده و وی قبل از اینكه در زیر برف مرده باشد نجات پیدا میكند. دهه آخر اسفند ماه نیز «وعدهیلی» نامیده میشود كه وعده اتمام زمستان و آغاز بهار را با خود دارد. اهالی اردبیل با آغاز وعدهیلی كه در واقع از سیزدهم اسفند ماه آغاز میگردد از فرصت استفاده كرده و به خانهتكانی میپردازند. در این زمان بخار از زمین بلند شده و یخها آب میشوند و به این ترتیب ذوب شدن یخهای روی رودخانهها امكان شستشوی لباسها و وسایل خانه را به اهالی میدهد و آنها همزمان با غبارروبی خانه به شستشوی وسایل منزل از قبیل فرش، لباس و ... میپردازند. در روستاها پشم گوسفندان قیچی شده و دیركها و سقف اطاقها شسته میشوند. مردم روستاها معمولاً روی دیركها را با گچ نقاشی میكنند. مثلاًشكل آدم یا یكی از حیوانات اهلی را به تصویر میكشند و معتقدند كه این عمل شگون دارد. در این ایام كوهها و زمینهای اطراف روستاها محل رویش گل نوروز یا (نوروز گلی) از زیر برفها میباشد. بچههای روستایی جهت چیدن این گلها دسته دسته به صحرا میروند. معمولاً در روستاها عادت بر این است كه چند روز قبل از عید، مردم همراه با اعضای خانواده، و مخصوصاً بچههای كوچك جهت خرید كردن به شهر میروند. در این روز خانوادهها برای فرزندان خردسال خویش لباس میخرند و همراه با آن به خرید شیرینی، میوه، آجیل و ... اقدام مینمایند.
در اردبیل شب آخرین چهارشنبه سال، كه معروف به چهارشنبه سوری میباشد، مراسم خاص خودش را دارد. در این روز معمولا ًهر خانواده به اقتضای توان اقتصادی خود، اقدام به نو كردن لباس، وسایل خانه و ... میكنند و پس از تهیه آجیل، شمع، ماهی، علوفه خشك و وسایل آتشبازی مثل ترقه، بمب، مهتاب و موشك كاغذی و... در غروب آفتاب اقدام به آتش زدن علوفه خشك در حیاط منزل و یا كوچه نموده و كوچك و بزرگ با نشاط و سرور فراوان از روی آتش میپرند و معتقدند كه با این عمل تمام بدیهای سال كهنه را در آتش از بین میبرند. همچنین بعد از خوردن شام اقدام به روشن نمودن شمع و خوردن آجیل مینمایند.
در روستاها، اكثر اهالی بویژه كودكان برای جمعآوری بوته، گون و یا چوب خشك، به صحرا رفته و در غروب همان روز در پشت بامها آتش روشن كرده و از روی آن میپرند. گفتنی است كه همه اهالی با لباسهای نو و تازه در مراسم چهارشنبه سوری شركت میكنند. پس از پریدن اعضای خانواده از روی آتش، سرپرست خانواده با چوب، خطی بر حریم خانه خود در پشتبام ترسیم میكند و در واقع با این عمل حریم زندگی خود را مشخص كرده و هرگونه بیماری و بلا را از حریم منطقه خطكشی شده دور میكند. بعد در داخل خانه سفره كوچكی مشابه هفتسین پهن كرده و تنقلات و آجیل و ... در آن قرار میدهند. (این سفره جدای از سفره هفتسین عید است) از مراسم دیگری كه در روز چهارشنبهسوری (در گذشته در شهرها و اكنون در روستاها) مشاهده میشود آویزان كردن شال یا به اصطلاح (قورشاق سالاما) میباشد.
و آن به این صورت است كه جوانان و بچهها شالهایی تهیه دیده و به پشتبام فامیل و آشنایان میروند، سپس مخفیانه و بدون آنكه دیده شوند از سوراخهایی كه در پشتبام خانههای روستایی تعبیه شده است، شال را به خانه آویزان میكنند. صاحبخانه هم در شال مقداری پول، تخممرغ رنگ كرده و جوراب و ... میبندد و به شالانداز هدیه میكند. بعضی موقع نیز صاحبخانه قول میدهد كه به تو مثلاً فلان گوسفند و یا فلان بره را به عنوان عیدی خواهم داد.
در برخی مواقع هم ممكن است پسری خواستگار دختری باشد ولی جرأت ابراز علاقه نداشته باشد، در چنین موقعیتی وی در خانه دختر مورد علاقهاش شال آویزان میكند ولی هرچه صاحبخانه به شال او میبندد آنها را قبول نمیكند و دوباره محتویات شال را به داخل خانه میریزد و چند بار این عمل را تكرار میكند تا اینكه صاحبخانه متوجه میشود كه او دختر آنها را میخواهد، در این موقع معمولاًبه وی قول میدهند كه دختر مال تو است و وی مسرور از این امر، از سوراخ بام نقل و شیرینی به داخل خانه میریزد. در این شب هر طایفه غذای مخصوص به خود را كه اصطلاح «شووم» یا شگون نام دارد میپزند و از پختن انواع دیگر اجتناب میكنند. و این عادت به تهیه غذای خاص در چهارشنبه سوری هر سال در واقع نوعی رسم است كه از پدر به پسر میرسد و علاوه بر روستاها، اغلب در شهر هم این رسم رعایت میشود. از عادات دیگر این روز «قولاغ آستی» است. به این صورت كه جوانان در پشت در همسایه یا فامیل میایستند و پنهانی به حرفهای آنها گوش میكنند. اولین جملهای كه از دهان كسی شنیده میشود ملاك خواهد بود. یعنی اگر روی هم رفته جمله مثبت باشد، فرد گوش دهنده آن را به فال نیك میگیرد و در داخل حیات یا خانه شیرینی پخش میكند و اگر منفی باشد ناراحتی وی حدی نخواهد داشت. ضمناًَ در این شب بچهها از پدر و مادر و یا برادران بزرگتر عیدی میگیرند كه این هدیه علاوه بر عیدی معمول در تحویل سال نو میباشد.
فردای چهارشنبه سوری، اهالی ده از اول صبح از خواب بیدار شده و گروه گروه به سرچشمهها و جویهای آب میروند و از روی آب میپرند و معتقدند كه با این عمل، هرچه شر و بدی و بیماری است را به آب میسپارند. سپس یك كوزه آب برداشته و به خانه میآورند كه به آن چهارشنبهسو میگویند. این كوزهها معمولاً رنگی بوده و همراه با شاخههای همیشه جوان است و كوزه پر از آب پوشیده از شاخه نشانه آمدن بهار و سپری شدن زمستان میباشد. بایرام پایی یكی از زیباترین مراسم مردم اردبیل در ایام نوروز، فرستادن شام و هدیه برای ارحام بود. این رسم در گذشتهای نه چندان دور و تا سالهای قبل از انقلاب در اردبیل معمول بود. ولی هماكنون در شهر كاملاً فراموش شده و فقط تا اندازهای در روستاها رایج است. این شام كه در اصطلاح محلی به آن «بایرام پایی» میگفتند، همواره از طرف خانواده دختری كه به خانه شوهر رفته بود، فرستاده میشد و اختصاص به یك یا دو سال نداشت، بلكه هرقدر آن دختر و خانواده پدری او در قید حیات بودند و استطاعت مالی داشتند این رسم حفظ میشد و قطع آن بدیمن تلقی میشد. سابقه تاریخی این رسم معلوم نیست ولی میتوان علت آن را چنین تعبیر نمود كه در قدیم مصرف برنج یعنی پختن پلو، در این منطقه معمول نبوده و ارزاق غالب مردم را گندم تشكیل میداد، از این جهت پلو یك نوع غذای اعیانی و كمیاب محسوب میگشت. بنابراین در ایام عید كه بهترین و شادترین روزهای اهالی بود، از این رو پدران و مادران بر اثر عاطفه و ابراز علاقه به دخترشان مایل بودند از این غذای عالی كه آنها تهیه و مصرف مینمایند، سهم دخترشان را نیز كه به خانه بخت رفته است مثل دیگر فرزندان خانواده به او برسانند. بدین ترتیب از بیست روز قبل از عید، تا وقتیكه چهارشنبه آخر سال برسد – در یكی از شبها- از طرف خانواده پدری تهیه میشد و به خانه دختران شوهركرده ارسال میگشت. این شام عبارت بود از پلو، مرغ، كوكو، قیمه گوشت، ماهی دودی و .... شام را در مجمعههای مسی بزرگ میچیدند، پلو را در، به اصطلاح «دوریهای» چینی میكشیدند و هریك از چهار خورشت یاد شده را در ظروف جداگانه میگذاردند، و روی آن سرپوشهای مسین سفید رنگ قرار میدهند. بر روی مجمعه هم روپوش مخمل یا ترمه یا زری بسیار زیبایی كه به شكل دایره با ریشههای طلایی دوخته شده بود میكشیدند. حمال، مجمعه را بر سر میگذاشت و بعد از غروب آفتاب به خانه مورد نظر میبرد. (معمولاً یك نفر او را با فانوس همراهی میكرد). حمال غذاها را به خانه برده، مجمعه و روپوش و سرپوشها را با خود به خانه برمیگرداند. رسم بر این بود كه صاحبخانه نیز پولی به عنوان انعام به او بدهد و این هدیه حقالزحمه او محسوب میشد كه چندین برابر مزد عادی حمال بود. دخترانی كه انتظار رسیدن چنین غذایی را داشتند در آن شب - كه قبلاً خبردار شده بودند- شام تهیه نمیكردند و برخی از آنها برای اینكه در پیش بستگان شوهر سربلند باشند، از آنان نیز برای صرف شام دعوت مینمودند. خانوادههایی كه بایرامپایی میفرستادند تحفهای نیز به همراه خلعت همراه شام ارسال میكردند. این خلعت معمولاً طاقهای پارچه بود كه در بقچهای قرار داشت. همچنین برای بچههای كوچك كوزههای رنگین كه در داخل آن تنقلات و شیرینی قرار داشت و نیز تخممرغ رنگ كرده و ... همراه بایرامپایی فرستاده میشد. ساعتهای اول شب روزهای نزدیك عید، كوچه و بازار اردبیل جلوه خاصی به خود میگرفت و پشت سرهم حمالها به چشم میخوردند كه مجمعههای رنگین بر سر گذاشته و چپ و راست در حركت بودند. آخرین مهلت فرستادن چنین شامی، یك شب قبل از چهارشنبه آخر سال بود. در موقع تحویل سال نو، همه افراد خانواده، دور سفره هفتسین مینشینند و منتظر لحظه تحویل سال میشوند. از جمله محتویات سفره میتوان به نقل و نبات، شیرینی، آینه، میوه، سكه، قرآن كریم، انواع آجیل، شمع، تخممرغ رنگ كرده، سماغ، سمنو، كره طبیعی، ماهی دودی، انجیر، كوزه رنگی، سبزه و ... را نام برد. پس از تحویل سال همه به اتفاق، دعای تحویل سال را میخوانند و سال نو را به یكدیگر تبریك میگویند. بزرگ خانواده سكههای پول خرد را (كه داخل قرآن گذاشتهاند) به اعضای خانواده به اصطلاح «سفته» جهت پربركت بودن روزی خانواده توزیع میكند. سپس بچهها نیز عیدی خود را از بزرگترها میگیرند و مراسم دید و بازدید از همان هنگام آغاز میشود. در روستاها رسم بر این است كه پس از تحویل سال، اهالی هر طایفه یا محله به اتفاق ریشسفیدان خویش، ابتدا به دیدار خانوادهای كه طی سال گذشته عزیزی را از دست دادهاند، میروند. و ابتدا به او تسلیت گفته و سپس سال نو را به آنها شادباش میگویند و در خانه آنها خرما و چای میل نموده و لباس سیاه صاحب عزا را از تن او درمیآورند. این عید برای خانواده عزادار به نام «قرهبایرام» یعنی عید سیاه، نامیده میشود. همچنین ریشسفید طایفه، افرادی را كه با هم قهر هستند آشتی میدهد. این دید و بازدیدها معمولاًتا سیزده بدر ادامه پیدا میكند. در روز سیزده بدر همه اهالی، ماهیها و سبزیهای عید را برداشته و به كوه و دشت میروند و با انداختن آنها به آب و یا رودخانه و با گفتن این جمله كه «دردو بلامیز سندن گئدسین» تمام آن روز را به مسرت و خوشی میگذرانند. در این روز اهالی معمولاً سر سفره نهار آش دوغ دارند.
در تمنای نگاهت بی قرارم تا بیایی
من ظهور لحظه ها را می شمارم تا بیایی
خاک لایق نیست تا به رویش پا گذاری
در مسیرت جان فشانم گل بکارم تا بیایی ....
"الهم صلی علی محمد وال محمد و عجل فرجهم"