کاوشی در بازشناسی مفضل بن عمر از راویان احادیث مهدوی 1
پنج شنبه 22 اسفند 1392 8:55 AM
بخش اول
چکیده
آمیخته شدن مهدویت با تارو پود زندگی شیعیان و راسخ شدن اعتقاد به مهدی آخرالزمان، معلول اهتمام گستردة امامان معصوم علیهم السلام به مهدویت میباشد. شناخت روایات صحیح مهدویت، ما را در آشنایی با این مفهوم اساسی و محوری یاری میکند.
«مفضل بن عمر» از راویانی است که روایات فراوانی را به ویژه در حوزه مهدویت از امام صادق علیهم السلام نقل کرده است. افزون بر اهمیتی که بر بازشناسی راویان مترتب است، شناخت مفضل بن عمر از دوجهت ضروری است: از یک سو به سبب کثرت روایات او و از جانب دیگر طعنهایی که بر او وارد شده است. این ناسازی و فراز و فرودهای آنی، مسیر مطالعه و بررسی شخصیت وی را ناموزون ساخته است. رویکردها و داوریهای ناهمگون از او در کتب رجالی، راقم این سطور را بر آن داشت تا در صدد زدودن غبار ابهام و بسا اتهام از وی باشد.
کلید واژهها: راوی، شرح حال، مفضل بن عمر جعفی، وثاقت، احادیث مهدویت، کتب رجالی.
مقدمه
روایات معصومان علیهم السلام در برگیرندة ژرفترین معارف هستی شناسی، از خدا تا انسان، و از دنیا تا معاد است. نکتههای نغز اخلاقی و راهنماییهای عملی و راهبریهای فردی و اجتماعی، همه در دل مضامین و مفاهیم تودرتوی احادیث نهفته است. حدیث، مادر علوم اسلامی است و نقش آن در ایجاد علوم اسلامی، انکارناپذیر است و تأثیر آن در بسترسازی و زمینه چینی برای گسترش آنها آشکار و محسوس است.
بحث «مهدویت» و اعتقاد به منجی آخرالزمان، بخش عظیمی از روایات و احادیث معصومان علیهم السلام را به خود اختصاص داده است. این احادیث و روایات، با بررسی احوال راویان که همواره یاریگر حجّیت و مقبولیت حدیث است، معتبر شناخته میشوند. حال در بین راویان احادیث شیعه در باب مهدویت، به راویانی بر میخوریم که دربارة توصیف رجالی آن ها، بین علمای رجالی اختلافاتی دیده میشود؛ از جمله میتوان به «مفضل بن عمر جعفی» اشاره کرد.
عدهای چون نجاشی وی را به اتهاماتی هم چون: فاسدالمذهب و مضطرب الروایه بودن به شدّت تضعیف کردهاند. از سویی دیگر، بزرگانی همانند شیخ مفید رحمه الله علیه وی را از فقها و صالحان برمی شمارند. طبیعی است روشن شدن وثاقت یا عدم وثاقت «مفضل بن عمر» ما را در اعتبار احادیث مهدوی که وی راوی آنها است، یاری میرساند.
طبق این بحث، بررسی احوال راویان احادیث مهدوی ضروری است؛ زیرا از طرفی برای شناخت حقیقت وجودی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و جهات مختلف زندگی آن حضرت مراجعه به احادیث ضروری است و از طرف دیگر براین باوریم که عقیدة به مهدی آخرالزمان در ذهن و قلب مردم رسوخ و نفوذ کرده بود و از همان صدر اسلام در انتظار ظهورش بودند؛ به طوری که این انتظار در ایام هرج و مرج و بحرانها و حوادث ناگوار تاریخی، شدّت مییافت و در هر آن در انتظار مصداقش بودند.
طبیعی است که وضاعان و مدلسین حدیث از این قضیه سوء استفاده کرده و با کمک حاکمان ظالم، به وضع حدیث و تغییر متن آن بپردازند. همین امر، ضرورت توجه به علم رجال در قوت صدور روایات مهدوی راغیر قابل انکار میکند.
آن چه راقم این سطور را به تحقیق در این موضوع واداشت، این بود که چگونه میتوان در باب مهدویت که خود یکی از مباحث پیچیده دینی است و از صدر اسلام مورد توجه مسلمانان بوده و عدهای را به تکاپو واداشته است، به هر روایتی اعتماد کرد؟ اطمینان به صدور روایت بر جویندگان هدایت در مبحث مهدویت لازم است و اعتماد بر صدور روایت از معصوم علیه السلام ممکن نیست، مگر با تحلیل سند روایت و تبیین حالات روات؛ با کمال تأسف پژوهش و ژرفکاری در پیشینة راویان احادیث مهدویت با کمک دانش رجال ـ چنانکه باید ـ به جدّ گرفته نمیشود.
بررسی شخصیّت مفضل بن عمر از دو سو حائز اهمیّت است؛ از یک سو از راویان احادیث مهدوی است و اهمیت این بحث از بازگفت بینیاز است واز سویی دیگر مفضّل بن عمر از معدود راویانی است که چهرهای متناقض در کتب رجالی دارد و هنوز اختلاف است که آیا او دردشناس و درمان اندیش بوده و یا خدای ناکرده دچار لغزش شده و احتمالاً راه صواب را نپیموده است، این مهم مجال تحقیق در این امر را فراخ میسازد.
آشنایی با راوی
مفضل بن عمر راخیلیها با روایت «التوحید» میشناسند. داستان از این قرار است که مفضل بن عمر در مسجد مدینه نشسته بود که ابن ابی العوجاء و یکی از یارانش منکر نبوت رسول اکرم صلی الله علیه و آله شده و سپس پا را فراتر نهاده و گفتند: «کائنات به اقتضای طبیعت به وجود آمدهاند». مفضل که به شدّت غضبناک شده بود، به محضر امام صادق علیه السلام شرفیاب شد و گفتة آنان را بازگو کرد. امام صادق علیه السلام فرمود: «فردا صبح نزد من بیا تا آثار صنع و قدرت حق را در خلقت عالم و سایر موجودات، از انسان و حیوان و نبات، برای تو توضیح دهم تا قلبت آرام گیرد.»[1]
کنیة مفضل، «ابوعبدالله» است. در برخی از اسناد و روایات، با نام «مفضل جعفی» هم آمده است. در کتب حدیثی 160 روایت از او نقل شده است.[2]بیشتر روایات او از امام صادق علیه السلام است. وی مدتی از دوران امامت امام کاظم علیه السلام رانیز درک کرد و در عصر آن جناب، رحلت نمود.
بنا به نقل کشّی، از عیسیبن سلیمان، وی هنگام بیماری مفضل، به حضور امام کاظم علیه السلام شرفیاب شده و خبر بیماری او را به حضرت ابلاغ نموده و طلب دعا میکند. آن جناب در پاسخ میفرمایند: «خداوند مفضل را رحمت کند ! او از محنت و رنج این دنیا راحت شد». هنگامی که از نزد امام بیرون آمد، به اصحاب حاضر در آن جا گفت: «مفضل رحلت کرده است»؛ سپس به سمت کوفه رفته و پس از ورود به آن جا، خبر رحلت مفضل را در همان روزی که حضرت خبر رحلتش را داد، شنید.[3]
نجاشی کتابهای مفضل بن عمر را این گونه نام میبرد: «کتاب الایمان و الاسلام»، «کتاب یوم و لیلة»، «کتاب الفکر المعروف بتوحید المفضل»، «کتاب علل الشرایع»، «وصیة المفضل»، «کتاب فی بدء الخلق و الحثّ علی الاعتبار».[4]
مفضل بن عمر از راویانی چون: ابو ایوب العطار، اسماعیل بن ابی فدیک، ثابت الثمالی، جابربن یزید الجعفی، یونس بن ظبیان و خیبری روایت نقل کرده است.[5] مهمترین راویانی که از او روایت نقل کردهاند، عبارتند از: محمد بن سنان، ابن ابی عمیر، عثمان بن عیسی، بشر بن جعفر، عبدالرحمان بن کثیر، ابن سنان، معلی بن خنیس، ورزعه و….[6]
دیدگاه علمای رجال دربارة «مفضل بن عمر» بسیار متفاوت و حتی متناقض است. بعضی همچون ابن غضایری[7]، ابن داود[8]، نجاشی[9] و علامه حلی[10] او را ضعیف میدانند، و حتی او را «فاسد المذهب»، «مضطرب الروایة»، «مرتفع القول»، «خطابی» و… مینامند. عدهای دیگر دربارة وثاقت و یا ضعف مفضل بن عمر هیچ قضاوتی نکردهاند که میتوان به برقی اشاره کرد. او مفضل بن عمر را از اصحاب امام صادق علیه السلام میداند و به وثاقت یا ضعف او اشاره نمیکند.
شیخ طوسی رحمه الله علیه نیز در الفهرست[11] فقط وصیت و کتاب او را نقل میکند و در کتاب رجال او را یکبار از اصحاب امام صادق[12] علیه السلام و بار دیگر از اصحاب امام کاظم علیه السلام میداند [13]، بدون آن که متعرض وثاقت یا ضعف او بشود. مرحوم کشّی رحمه الله علیه نیز به طور گسترده روایاتی که در مدح او وارد شده و هم روایاتی که در ذم او میباشد رانقل میکند و نتیجه گیری رابرعهدة خواننده میگذارد.[14]
بین علمای رجال متأخّر کوشش فراوان شده است تا با جمع آوری قراین و شواهد و نقل روایاتی که در مدح مفضل بن عمر است، او را از اتهاماتی هم چون غلو، خطابی مذهب بودن و اضطراب روایت و… مبرّا کنند. از جملة این کوششها میتوان به ابوعلی محمدبن اسماعیل مازندرانی در کتاب منتهی المقال [15]، ملاعلی علیاری تبریزی در بهجة الآمال فی شرح زبدة المقال[16]، مرحوم مامقانی در تنقیح المقال[17]، علامه تستری در قاموس الرجال[18]، شیخ علی نمازی شاهرودی در مستدرکات علم رجال الحدیث[19] و مرحوم خویی رحمه الله علیه در معجم رجال الحدیث[20] اشاره کرد.
مرحوم محدث نوری رحمه الله علیه نیز در خاتمة مستدرک الوسایل در بحث «مشیخه من لا یحضره الفقیه» قرائن و شواهدی را در وثاقت مفضل بن عمر نقل میکند.
در این نوشتار، کلام نجاشی به سبب اهمیتش نقد و بررسی میشود و سپس شواهد و قراین وثاقت «مفضل» نقل میگردد.
دلایل ضعف مفضل بن عمر و نقد آنها
کلام نجاشی رحمه الله علیه دربارة مفضل بن عمر:
کلام مرحوم نجاشی از آن رو مهم است که بسیاری از رجالیان بعد او[21]، ملاک تضعیف مفضل بن عمر را قضاوت او میدانند. نجاشی رحمه الله علیه دربارة او میگوید: «ابوعبدالله وقیل ابومحمد، الجعفی، فاسد المذهب، کوفی، مضطرب الروایه، لا یعبأبه، و قیل انه کان خطابیاً و قد ذکرت له مصنفات لایعول علیها».[22]
نسبت «فاسدالمذهب» و «مضطرب الروایه»
نجاشی در توضیح مفضل بن عمر جعفی او را فاسد المذهب میداند. مرحوم آیتالله خویی رحمه الله علیه در معجم رجال الحدیث[23] کلام نجاشی رحمه الله علیه در فاسد المذهب خواندن مفضل بن عمر جعفی را با کلام شیخ مفید رحمه الله علیه معارض میداند؛ زیرا مرحوم شیخ مفید رحمه الله علیه مفضل بن عمر را از فقیهان صالح و از خواص امام صادق علیه السلام میداند. مرحوم آیتالله خویی رحمه الله علیه سپس دربارة این تعارض، به قضاوت مینشیند و میگوید:
در تعارض کلام نجاشی رحمه الله علیه و شیخ مفید رحمه الله علیه باید سخن شیخ مفید رحمه الله علیه را مقدم دانست؛ زیرا روایاتی که از معصومان[24] علیهم السلام درمدح مفضل بن عمر جعفی آمده، شاهدی بر صحت کلام شیخ مفید رحمه الله علیه است. شاید هم علت «فاسد المذهب» خواندن مفضل بن عمر توسط نجاشی رحمه الله علیه به سبب نسبت غلوی است که به او داده اند؛ اما باز این مطلب رد میشود.
قبل از هر چیز در تعریف غلو باید گفت: «غلو» بر وزن فعول، مصدر «غلی یغلو» و به معنای افراط، ارتفاع، بالا رفتن و تجاوز از حد و حدود هر چیز میباشد؛ لذا وقتی قیمت چیزی از حد معمول خود بالاتر میرود، به آن غال (به معنای گران) میگویند؛ چنان که دربارة مایعات هرگاه به جوش آیند و در حد خود نگنجد، میگویند: غلیان کرده است.[25] غلو در اصطلاح علمای رجال، دو استعمال دارد: یکی غلو در ذات؛ یعنی قول به الوهیت امامان علیهم السلام یا حلول روح خداوندی در آنها و دیگر غلو در صفات؛ مانند انتساب بسیاری از معجزات و کرامات به امامان علیهم السلام.
از بررسی موارد غلو و نسبت آن به راویان به این نتیجه میرسیم که غلو در این کتب، به یک معنا به کار نرفته است؛ بلکه گاهی دربارة شخصی به کار میرود که مسلماً از فرق و گروههای غلات بوده و در بعضی موارد هم دربارة شخصی به کار میرود که دربارة صفات امامان علیهم السلام یا معجزات آنها اعتقادات خاصی داشته است. علما و بزرگان قم همانند شیخ مفید رحمه الله علیه بسیاری از صفات عالی و کرامات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام رامنکر شدند و معتقدان به آن صفات و کرامات را به غلو متهم کردند.[26]
نقطة اوج این اختلاف، د رمسألة سهو النبی صلی الله علیه و آله بود که قمیها معتقد بودند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله عصمت از سهو ندارد. آنان اولین درجة غلو را آن میدانند که شخص، به رخ ندادن سهو برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله معتقد باشد. از طرف دیگر علمای شیعی بغداد همانند شیخ مفید رحمه الله علیه به عدم جواز سهو برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله معتقد بودند و نیز صفات و فضایل دیگری برای ائمه اطهار علیهم السلام نقل میکردند. این گروه، علامت غلو را نفی حدوث از ائمه اطهار علیهم السلام و حکم به الوهیت و قدیم بودن آنها میدانستند.