پاسخ به:عدالت جهانی در اندیشة امام خمینی(ره) و نظریة انتقادی روابط بینالملل 1
چهارشنبه 21 اسفند 1392 9:20 AM
کاکس با اعتقاد بهاینکه جریان اصلی و نظریهپردازان آن با رویکردی محافظهکارانه تنها دغدغة حفظ وضع موجود را دارند و برای تحول در نظم فعلی و برقراری نظمی عادلانه تلاش نمیکنند، نظریهپردازی در روابط بینالملل را بهدو دسته تقسیم میکند:
1. نظریة انتقادی: این نظریه با اعتقاد به اینکه نظم فعلی موجود در عرصة بینالملل ناعادلانه است، درصدد تغییر وضع موجود برای برقراری عدالت جهانی میباشد.
2. نظریة حلال مشکل: نظریههایی که در چارچوب نظام موجود و برای حل مشکلات موجود در آن کار میکنند و رویکردی محافظهکارانه دارند. (مشیرزاده، 1384 الف: 220)
کاکس بهعنوان اولین نظریهپردازی که رویکرد انتقادی را وارد روابط بینالملل کرد، همواره بر عوامل و امکانات برای تغییر نظم موجود توجه داشته است. او با اعتقاد بهاینکه نظم موجود طبیعی نیست، بلکه تاریخی است، بر این باور است که با مهیا شدن شرایط خاص، این نظم ناعادلانه متحول خواهد شد.
یکی دیگر از مسایل مورد توجه نظریة انتقادی، هژمونی بینالمللی است. منظور از این اصطلاح این است که قدرت طبقات مسلط صرفاً ناشی از اجبار نیست، بلکه مبتنی بر رضایت نیز هست؛ چراکه آنها را قادر میسازد انگارههایی را که تأمینکنندة منافع خاص است بهامری عمومی و مورد قبول همگان تبدیل کند. از دید کاکس، هژمون بینالمللی ریشه در هژمون داخلی دارد، یعنی طبقات اجتماعی مسلط، بهآن شکل دادند. سپس این هژمون گسترش یافته و بر کشورهای اطراف تأثیر گذاشته است. کشورهای اطراف نیز الگوهای اقتصادی ـ فرهنگی ـ فناورانه را از این کشور برگرفتند، بدون آنکه مدل سیاسی آنرا بگیرند. (همان: 232)
از دیگر مسایل مورد توجه نظریة انتقادی این است که دریابد چرا و چگونه دولتها بهعنوان کانون اصلی وفاداری و بهعنوان یک نظام سرزمینی که «دیگران» را از شمول خود حذف میکند شکل گرفته و تا چه حد امکان تحول در آن است. لینکلیتر میگوید:
با فهم این مطلب و گسترش آن میتوان چگونگی ساخته شدن نظم موجود بینالمللی، هویتها و اولویتها و منافع را فهمید.
نظریة انتقادی نهتنها درصدد تبیین تحولات جهان است، بلکه میخواهد سمت و سوی خاصی نیز بهآنها بدهد. بهنظر آنها بیطرفی علمی ناممکن است و نظریه بهنفع کسی و برای هدفی است؛ بههمین دلیل، خواستار شکلگیری نظریاتیاند که بهطور صریح، بهاز میان بردن ساختارهای سلطه متعهد باشند.
درمجموع، آنچه نظریهپردازان انتقادی در امکانات تحول بینالمللی بهآنها توجه میکنند عبارتند از:
1. بازگشت بهاخلاق هنجاری در روابط بینالملل؛
2. کاهش نابرابریهای جهانی؛
3. برقراری عدالت بینالمللی؛
4. احترام بهتنوع، تکثر و تفاوت.
موارد اشارهشده بیانگر آن است که نظریهپردازان انتقادی در حوزة روابط بینالملل، تحول در نظام بینالملل را لازمة برقراری شرایط عادلانه میدانند و خود این امر، گویای آن است که این نظریهپردازان، نظام موجود را ناعادلانه و تبعیضآمیز میدانند. بهبیان لینکلیتر، نظریة انتقادی، خواهان ایجاد ساختارهای سیاسی جدیدی است که بهمنافع «بیرونیها» بیشتر توجه داشته باشد و این امر، مستلزم نوعی عامگرایی همراه با توجه بهتفاوتها و احساس مسئولیت نسبت بهدیگر آحاد بشر است.
به عقیدة «گیل»، نظم جهانی فعلی دربرگیرندة مجموعهای از ساختارهای تاریخی است که بهدلیل تجدید ساختار سرمایه و رفتن بهسمت قطب راست طیف سیاسی، «لیبرالتر» و کالاییتر شدهاند. این روند، متضمن گسترش مکانی و تعمیق اجتماعی تعریفهای اقتصادی لیبرال از هدف جامعه و الگوهای فردگرایانه و تملکجویانة عمل و سیاست است. (گیل، 1385: 235) در دورة حاضر، این اردوگاه برتریجو را میتوان مناسب پیدایش نظام اقتصاد آزاد فراملی و بازارمحور دانست که تأمین شرایط موجودیتش در گرو طیفی از مجموعههای دولت ـ جامعة مدنی است. این نظام، هم «بیرون» از دولت و هم «درون» آن است؛ هم بخشی از ساختارهای سیاسی «محلی» را تشکیل میدهد و هم بهتشکیل جامعة مدنی و سیاسی «جهانی» کمک میکند.
بدین ترتیب، مطابق تصویری که گیل از ساختارهای قدرت سیاست جهانی معاصر ترسیم کرده است، در عین وجود تنوعات محلی مهم، یکاردوگاه تاریخی فراملی وجود دارد که هستة اصلی آنرا بهطور عمده عناصر تشکیلات دولتهای گروه هفت و سرمایة فراملی تشکیل میدهند. سیاستهای سرمایهداری در قالب نولیبرالیسم، نتایج سلسلهمراتبی و ضدونقیض داشته است، بهگونهای که میتوان گفت چرخش بهسوی نولیبرالیسم تا اندازهای تجلی بحران اقتدار و اعتبار حکومت و درواقع، بحران حکومتپذیری در داخل و میان طیفی از جوامع است. این بحران، نمایانگر همان چیزی است که گرامشی «شکاف میان تودهها و ایدئولوژی حاکم» میخواند.
نظریههای اصلی در روابط بینالملل راهحل را در حد «اخلاق صدقه» میدانند؛ یعنی داشتن تکلیف حقوقی دولتها در برابر رفاه مردمان خود و تکلیف اخلاقی نسبت بهسایرین، آن هم بهشکلِ دادن صدقه بهآنها. اما نظریة انتقادی معتقد است که این تکلیف اخلاقی میتواند با زیر سؤال بردن خاصگرایی، از این هم فراتر رود و بهیک اجتماع اخلاقی عام گسترش یابد؛ چیزی که کاکس از آن بهعنوان «اخلاق مسئولیت» بهجای اخلاق مبتنی بر غایت نهایی نام میبرد.
دیدگاه کاکس بهتغییر نظام بینالملل، انقلابیتر از دیگران است و بهدنبال کشف و متحد کردن نیروهای مخالف در ساختار بینالمللی است. او معتقد است برای رسیدن بهاین تغییر میتوان از تناقضات درونی نظم موجود برای بهچالش کشیدن آن استفاده کرد و بهنظم جهانی عادلانهتری دست یافت. بهنظر وی، جنبشهای اجتماعی و نیروهای ضدهژمونیکی بهترین نیروها برای بهچالش کشیدن ترتیبات سیاسی و نهادی مسلط هستند. کاکس اذعان میکند این پروژة سیاسی ـ اخلاقی مستلزم شکلگیری بلوک جدید تاریخی است و لازمة شکلگیری این بلوک، مبارزة آگاهانه و برنامهریزیشده است که علاوه بر تسخیر مراکز قدرت باید دارای قدرت ایدئولوژی، قدرت اقتصادی و استدلالهای قانعکننده باشد.
انتقادکنندگان، تلاشهای دولتهای فراصنعتی، برای تسریع در فرایند جهانی شدن (جهانیسازی) را در راستای تثبیت موقعیت ناعادلانة کنونی بهنفع این دولتها ارزیابی میکنند. نظریة انتقادی میگوید: در پهنة جهانیشدن امروزی، اصول و نهادهای سیاسی ـ اقتصادی نولیبرال مسلط است. در این دیدگاه، نولیبرالیسم انضباطآفرین بهعنوان ایدئولوژی اردوگاه سرمایهداری در سطح کلان قدرت بهصورت تجدید ساختار شبهقانونی دولت و قالبهای سیاسی بینالمللی تحت عنوان «قانونمداری جدید» نهادینه شده است. این گفتمان حکمرانی اقتصادی جهانی بهصورت سیاستهای شرطگذارانة سازمانهای «برتن وودز»، ترتیبات منطقهای شبهقانونی مانند «نفتا» یا «ماستریخت» و چارچوب تنظیمکنندة چند سازمان جهانی جدید بازرگانی منعکس میشود.
قانونمداری جدید را میتوان بهصورت برنامة سیاسی تلاش برای تبدیل لیبرالیسم فراملی و در صورت امکان، سرمایهداری لیبرال دموکراتیک بهمدل یگانة توسعة آینده تعریف کرد. بنابراین، قانونمداری رابطة بسیار نزدیکی با ظهور تمدن بازارنگر دارد. (همان: 254 و 255) قانونمداری جدید بهصورت گفتمان عملی حکمرانی برای بخش اعظم اقتصاد سیاسی جهان درآمده است. (همان: 259) چنین اردوگاهی که امروزه خود را در قالب نولیبرالیسم بروز داده است، با هرگونه تغییر مخالف است.
دانش انتقادی بهدنبال رهایی است و رهایی مهمترین دغدغة مکتب انتقادی است. رهایی بهمعنای رفع زمینههای بیعدالتی و تلاشی برای بازصورتبندی عدالت است. (مشیرزاده، 1384 الف: 248) نظریة انتقادی در پی رهایی بشر از ساختارهای ناعادلانة سیاست جهانی و اقتصاد جهانی است که تحت کنترل قدرتهای هژمونیک قرار دارند. آنها در تلاشند نقاب از چهرة سلطة شمال ثروتمند بر جنوب فقیر بردارند. (Jacson and Sorensen, 1997: 233-234)
درواقع، مکتب انتقادی، رسالت اصلی خود را رهاییبخشی و فراهمساختن زمینههای لازم برای تحقق جامعهای رها برای شهروندان آن میداند. به نظر هابرماس، علم مدرن تنها یکی از اشکال شناخت است که از توجه بهعلایق فنی نشئت میگیرد که مربوط بهکنترل است. (مشیرزاده، 1384الف: 219) او با اشاره بهعلایق رهاییبخش که بنیان شناخت انتقادی است، دغدغة اصلی این نوع شناخت را برخلاف شناخت حاصل از علم مدرن، دگرگونی و درنهایت، رسیدن بهرهایی میداند. (همان)
بهعقیدة «لینکلیتر»، نظریة انتقادی باید نسبت بهامکانات مداخله در جهان اجتماعی برای دگرگونی سرشت آن آگاه باشد. نظریهپردازان انتقادی در روابط بینالملل بهطور خاص از این نظر، روابط بینالملل اثباتگرایانه را نقد میکنند که «محافظهکارانه» است و امکانات تغییر در حیات اجتماعی در کل روابط بینالملل را بهطور خاص درک نمیکند. (همان: 225) نگاه انتقادی بهروابط بینالملل، به ناچار بهتبیینی نقادانه از روابط بینالملل منجر میشود.
برخلاف جریان اصلی که بیشتر دلنگران نظم و ثبات است، تحلیلگران انتقادی از یکسو برآنند که تاریخیبودن وضعیت موجود را نشان بدهند و از آن طبیعتزدایی و شیئیتزدایی کنند و از سوی دیگر، بر پیامدهای ناعادلانة آن تأکید میکنند. (همان: 229) از آنجا که نظریهپردازی انتقادی دغدغة هنجاری در روابط بینالملل دارد، بهناچار بهتغییر در برنامة پژوهشی خود مینگرد. نظریة انتقادی بهدلیل وجود چنین دغدغهای، هستیشناسی نظریه را گسترده میکند تا همة عواملی را که بهتغییر و تنوع کمک میکنند در برگیرد.
«استفن گیل» با تأکید بر تحول مستمر تاریخی و تعامل حوزههای مختلف، بهاین موضوع اشاره میکند که اشکال پیشین فعالیت اقتصادی بینالمللی که نظام رسمی دولت حاکم را تقویت کرده، بهشکلی فزاینده بهواسطة رقابت و همگرایی اقتصادی عمیق و ریشهدار بهتدریج نابود میشود. از دید گیل، ساختار قدرت سیاسی جهانی معاصر شامل یکبلوک تاریخی فراملی با تنوعات محلی است که کانون آنرا سرمایة فراملی دستگاههای دولتی گروه هفت تشکیل میدهند. (Gill, 1993: 43)
کاکس در بحث تناقضات درونی نظم موجود بینالمللی، بهجنبشهای اجتماعیای اشاره دارد که میتوانند از این تناقضات برای پیشبرد چالشهایی کارآمد برضد آن استفاده کنند و بهنظم جهانی عادلانهتری دست یابند. اینها بهبیان گیل، نیروهای ضدهژمونیکی هستند کهترتیبات سیاسی و نهادی مسلط را بهچالش میکشند. برای این چالش لازم است «ضدهژمونی» بهشکل مجموعهای از ارزشها، مفاهیم و ملاحظات بدیل باشد. (Stean and Pettiford, 2001: 117)
نیروهای ضدهژمونیک، ماهیت کاملاً مشخصی ندارند و ممکن است مترقی باشند یا نباشند. (Gill, 1993: 43 op.cit.) تقابل با هژمونی مستلزم شکلگیری یکبلوک جدید تاریخی میباشد که این بلوک صرفاً ائتلافی از طبقات نیست، بلکه شامل ابعاد سیاسی، اقتصادی و فرهنگی صورتبندی خاص اجتماعی است. (مشیرزاده، 1384الف: 247) با توجه بهنگاه فرهنگی گرامشی، در بحث تغییر در روابط بینالملل نیز مسئله بُعد فرهنگی پیدا میکند. گرامشی، تحول فراگیر واقعیت اجتماعی را از طریق خلق «فرهنگ متقابل» میبیند. (Rupert, 1993: 79)
بهعقیدة روپرت، بلوک تاریخی بیان و مفصلبندی جهانبینی است که ریشه در شرایط خاص اجتماعی ـ سیاسی و روابط تولیدی دارد و بهقدرت اجتماعی خود، محتوا و انسجام ایدئولوژیک میبخشد. (Ibid: 81-82) بلوک تاریخی موفق، حول محور مجموعهای از انگارههای هژمونیک شکل میگیرد که نوعی انسجام و سمتگیری راهبردی بهعناصر تشکیلدهندة آن میدهند. لازمة شکلگیری بلوک تاریخی جدید «مبارزهای آگاهانه و برنامهریزیشده» است (مشیرزاده، 1384الف: 247) که روابط بینالملل و اقتصاد سیاسی بینالملل یعنی نظام دولتهای حاکم و تقسیم کار جهانی را بهنقد کشیده (همان) و شرایط برقراری نظم عادلانه در عرصة بینالملل را مهیا کند.
دیدگاههای انتقادی بخشی از پژوهش دربارة محدودیتهای مادی و معنوی تناقضات و فرصتهای سیاسی موجود برای نیروهای مخالف برتریجویی هستند. انتقادیون میکوشند با مطرح کردن مباحثی در زمینة هستیشناسی، نظریه و عمل، با برجسته ساختن بلامنازع نبودن گفتمان نولیبرال و تناقضات موجود در آن، مسایل روابط بینالملل را از نو تعریف کنند. بهعقیدة ایشان معضل کلیدی نظم جهانی در آینده، ایجاد همزیستی مسالمتجویانه و تساهلآمیز میان شکلهای گوناگون تمدن میباشد، بهترتیبی که شرایط مادی و سیاسی باکیفیتی فراهم آید. بهعقیدة این نظریهپردازان، چنین چیزی مستلزم تلاش برای جبران نابرابریهای گسترده دوران حاضر و برقراری عدالت جهانی است.
منابع و مآخذ
1. اشلی، ریچارد، 1386، «فقر نوواقعگرایی»، مندرج در: مفاهیم اساسی در روابط بینالملل: نوواقعگرایی، نظریه انتقادی و مکتب برسازی، ویراستار اندرو لینکلیتر، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه.
2. امامخمینی(ره) ، سیدروحالله، بیتا، ولایت فقیه، تهران، نشر کاوه.
3. جمشیدی، محمدحسین و مسعود درودی، 1389، «مفهوم و شاخصههای عدالت سیاسی در گفتمان سیاسی امامخمینی»، فصلنامه مطالعات انقلاب اسلامی، سال هفتم، ش 22، پاییز89 .
4. دهقانی فیروزآبادی، سیدجلال، 1389، «تأثیر انقلاب اسلامی ایران بر نظریههای روابط بینالملل»، فصلنامه مطالعات انقلاب اسلامی، سال هفتم، ش 20، بهار89 .
5. ستوده آرانی، محمد و علیرضا دانشیار، 1388، «آسیبشناسی روابط بینالملل از دیدگاه امامخمینی(ره) »، فصلنامه مطالعات انقلاب اسلامی، سال ششم، ش 19، زمستان88 .
6. سلیمی، حسین، 1380، نظریه انتقادی، پستمدرنیسم، نظریههای مجازی در روابط بینالملل، تهران، گام نو.
7. صالحی، زهرا، 1388، «مناسبات عدالت و صلح جهانی از دیدگاه امامخمینی»، ماهنامه معرفت، ش142، شهریور88 .
8. طاهایی، سیدجواد، 1388، «امامخمینی و مبانی سیاست خارجی ج.ا.ا»، فصلنامه بینالمللی روابط خارجی، ش1، بهار88 .
9. عبداله،خانی، علی، 1383، نظریههای امنیت: مقدمهای بر طرحریزی دکترین امنیت ملی(1)، جلد1، تهران، انتشارات مؤسسه مطالعات و تحقیقات بینالمللی ابرار معاصر تهران.
10. قوام، عبدالعلی، 1384، روابط بینالملل: نظریهها و رویکردها، تهران، انتشارات سمت.
11. کاکس، رابرت، 1371، «چندسوگرایی و نظم جهانی»، ترجمه سیروس سعیدی، مجله اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، سال هفتم، شماره سوم و چهارم، آذر و دی 71.
12. گیل، استفن، 1385، «جهانی شدن، تمدن بازارنگر و نولیبرالیسم انضباطآفرین»، در مفاهیم اساسی در روابط بینالملل: مارکسیسم، اندرو لینکلیتر، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه.
13. محمدی، منوچهر، 1387، «برخورد تمدنها یا برخورد با نظام سلطه»، فصلنامه حکومت اسلامی، تابستان87 .
14. مشیرزاده، حمیرا، 1384الف، تحول در نظریههای روابط بینالملل، تهران، سمت.
15. ــــــــــــــــــ ، 1384ب، «بازبینی نظریه انتقادی در روابط بینالملل»، فصلنامه سیاست، ش65، بهار84 .
16. Gill, s, 1993, "Epistemology, Ontology and Italian school" in Stephen Gill, ed, Gramsci, Historical Materialism and International Relations , Cambridge, Cambridge University Press.
17. Jacson, R and Sorensen, J, 1997, Introduction to International Relations, New York and Oxford, Oxford, University Press.
18. Rupert, M, 1993, Producing Hegemony: The Politics of Mass Production and American Global Power, Cambridg University Press.
19. Stean, J and Pettiford, L, 2001, International Relations: Perspectives and Themes, London, Longman.
20. Griffiths, Martin, 1999, Fifty key Thinkers in International Relations, New York, Rutledge.
سایتهای اینترنتی
21. احمدیان، فاطمه، 1388، «نظریه انتقادی یا مکتب فرانکفورت در روابط بینالملل»، مندرج در: http://www.political.ir/post-362.aspx
22. امامخمینی، سیدروحالله، 1357 الف، «ایران پس از شاه، ماهیت جمهوری اسلامی»، صحیفه امام، جلد 5، مندرج در سایت جماران به آدرس:
http://jamaran.ir/fa/BooksahifeBody.aspx?id=1174.
23. ــــــــــــــــــ ، 1357ب، «مسایل جاری نهضت اسلامی در ایران و مواضع ملت و دولت پاکستان»، صحیفه امام، جلد5، مندرج در سایت جماران به آدرس:
http://jamaran.ir/fa/BooksahifeBody.aspx?id=1184.
24. ــــــــــــــــــ ، 1358ج ، «صلح جهانی و نابودی مستکبرین»، صحیفه امام، جلد 12، مندرج در سایت جماران به آدرس:
http://jamaran.ir/fa/BooksahifeBody.aspx?id=2236.
25. پایگاه بررسی استراتژیک، 1389، « مبانی نگرش امامخمینی(ره) بهسیاست خارجی و نظام بینالملل»، مندرج در: http://strategicreview.org/?p=16394
26. ستوده آرانی، محمد، 1387، «امامخمینی(ره) و نظریهپردازی در روابط بینالملل»، مندرج در: http://noorportal.net/90/124/130/12366.aspx
27. محمدی، منوچهر، 1388، «امامخمینی(ره) با انقلاب خود سیر تحولات نظام بینالملل را بهچالش کشید»، مندرج در:
http://www.ghatreh.com/news/5489177.html.
منبع: فصلنامه مطالعات انقلاب - شماره 26
دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر
کز دیو و دَد ملولم و انسانم آرزوست