0

تفسیر صدرایی از وحدت شخصی وجود و شواهد دینی آن 1

 
arseyfi
arseyfi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1392 
تعداد پست ها : 6672
محل سکونت : مرکزی

تفسیر صدرایی از وحدت شخصی وجود و شواهد دینی آن 1
چهارشنبه 21 اسفند 1392  9:06 AM

 

بخش اول

چکیده

در متون دینی عبارت‌های فراوانی یافت می‌شود که به‌گونه‌ای بر وحدت شخصی وجود دلالت دارند. نگارنده درصدد است مفاد برخی از این متون را تبیین نماید. برای روشن‌تر شدن مسئله ابتدا به تبیین فلسفی این نظریه از طریق دیدگاه صدرا درباره وجود رابط معلول پرداخته می‌شود و سپس به روش‌شناسی فهم آیات و روایات معرفتی اشاره‌ای کوتاه خواهد شد.

آیات و روایاتی که از میان نصوص دینی دال بر وحدت شخصی وجود در این نوشتار آمده، به هشت دسته تقسیم شده‌اند: آیات دال بر احاطه حق‌تعالی بر اشیا، آیات دال بر ملکیت حقیقی خداوند نسبت به اشیا، آیات و روایات وحدت اطلاقی او، آیات قرب خداوند، آیات ظهور و بطون حق‌تعالی، آیات و روایات معیت او با اشیا، آیه فقر ذاتی موجودات و آیات توحید افعالی.

واژگان کلیدی

وحدت شخصی وجود، وجود رابط معلول، ملیکت حقیقی خداوند، معیت خداوند با اشیا، تفسیر صدرایی.

طرح مسئله

در آیات قرآن مجید و روایات ائمه اطهار^ عبارت‌های فراوانی یافت می‌شود که به‌گونه‌ای بر دیدگاه عرفانی «وحدت شخصی وجود» دلالت دارند تا آنجاکه علامه طباطبایی معتقد است بالاترین مرتبه توحید، توحیدی است که در دین اسلام به تصویر کشیده شده است. ذات حق‌تعالی واجد همه صفات کمالی و منزه از هرگونه نقصی است. ازسوی‌دیگر، صفات کمالی یادشده عین ذات او هستند.

پیامبران و ادیان پیشین نیز همین مرتبه از توحید را آموزش داده‌اند؛ همان‌طور که آموزه‌های حکمای الهی مصر، یونان و فارس و نیز فلاسفه اسلامی حتی نظریه تشکیک در وجود ملاصدرا بر این حقیقت دلالت دارند؛ چراکه در این دیدگاه نیز ممکنات وجودی در برابر وجود واجب دارند. (طباطبایی، 1425: 21 ـ 20) بنابراین والاترین مرتبه توحید که توحید اطلاقی است، به دین اسلام اختصاص دارد. (همان: 18 و 21)

در اینجا ابتدا تبیینی از نظریه وحدت شخصی وجود بر مبنای وجود رابط معلول ارائه می‌گردد و سپس شواهد نقلی این دیدگاه بررسی می‌شود.

تبیین فلسفی نظریه وحدت شخصی وجود

ابتدا باید دو مسئله دیگر فلسفی تبیین شود:

الف) براساس اصل فلسفی علیت، هر ممکن‌الوجود بالذاتی، وابسته به علتی وجودبخش است؛ اما این وابستگی معلول به علت، همانند ربط جسم به مکانش نیست که عَرَضی باشد؛ چراکه امر عرضی در تقوم موصوف خود نقشی نداشته، موصوف با زوال آن می‌تواند همچنان موجود باشد؛ درحالی‌که اگر ربط معلول به علتِ فاعلی آن عرضی می‌بود، باید امکان استقلال معلول از علت فاعلی خود وجود داشته باشد؛ ولی چنین امری مستلزم تبدل ذات آن و خلف در وابستگی وجودی معلول به علت فاعلی است. پس حیثیت وابستگی معلول به علت، مقوم ذات معلول و از آن انفکاک‌ناپذیر است. (ابن‌سینا، 1379: 216؛ صدرالدین شیرازی، 1410: 1 / 46)

ب) یکی از تقسیمات فلسفی وجود، تقسیم آن به سه دستة فی‌نفسه لنفسه، فی‌نفسه لغیره و فی‌غیره است. وجود مستقل یا فی‌نفسه لنفسه، واقعیتی است که از هیچ جهتی، هیچ‌گونه وابستگی به غیر ندارد. چنین وجودی براساس براهین اثبات واجب، محقق بود، و براساس براهین توحید واجب، منحصر در خداوند متعال است.

اما وجود فی‌نفسه لغیره یا وجود رابطی، واقعیتی وابسته و قوامش به موجودی دیگر است. این وابستگی ذاتی است، نه عرضی و ازاین‌رو تحقق چنین وجودی بدون تحقق طرف وابستگی آن محال است. به‌اعتقاد فلاسفه، وجود اعراض از این سنخ می‌باشد.

اما وجود فی‌غیره، برخلاف وجود رابطی که دارای دو جنبه فی‌نفسه و لغیره بود، فاقد هرگونه نفسیتی است و تنها لغیره و متعلق به غیر است. وجود رابط، چیزی جز همان وابستگی به غیر نیست.

تفاوت میان وجود رابطی و رابط آن است که وجود رابطی با اینکه در خارج بسیط می‌باشد، وابستگی به غیر، عین این واقعیت است، نه خارج از آن و عارض بر آن؛ بااین‌حال، در ذهن تحلیل می‌شود به: 1. ذاتی که موضوع هل بسیطه واقع می‌شود، بدون اینکه از هیچ وابستگی‌ای حکایت بکند؛ 2. ربطی که خارج از این ذات و عارض بر آن است؛ یعنی تصویر این واقعیت «ذاتٌ هو الربط» در ذهن، به‌صورت مفهوم ترکیبی «ذاتٌ لها الربط» منعکس می‌شود. (صدرالدین شیرازی، 1410: 1 / 82 و 143؛ عبودیت، 1385: 1 / 207 ـ 206)

در مقابل، وجود رابط که چیزی جز همان خود ربط نیست، فقط به‌صورت مفهومی حرفی در ذهن منعکس می‌شود؛ و نه مفهوم اسمی وجود و نه هیچ مفهوم ماهوی‌ای بر آن صدق نمی‌کند. بر همین اساس، وجود رابط، مناط اثنینیت و مستلزم تکثر واقعیات موجود در عالم نیست. حاصل آنکه، وجود رابط، ربط محض است و هیچ ذاتی ندارد، نه در خارج و نه در ذهن. (صدرالدین شیرازی، 1410: 1 / 82 و 143؛ عبودیت، 1385: 1 / 208 ـ 207)

طبق این تحلیل، تقسیم وجود به اقسام سه‌گانه نادرست است؛ چراکه وجود رابط وجود نیست و ازهمین‌رو صدرا، اطلاق واژه «وجود» بر وجود مستقل و رابط را به اشتراک لفظی می‌داند. (صدرالدین شیرازی، 1410: 1 / 79؛ و شبیه آن: همان: 328 و 330) حاصل آنکه، وجودات رابطی که فی نفسه‌اند، بخشی از موجودات عالم می‌باشند؛ برخلاف وجودات رابط که چنین نیستند و نباید آنها را در عداد موجودات عالم بشمار آورد.

حال پس از روشن شدن دو مسئله پیشین باید دید آیا معلول نسبت به علت خود، همانند اعراض نسبت به جواهر، وجود رابطی دارد یا اینکه هیچ نفسیتی نداشته، صرف تعلق به آن، یعنی وجود رابط است.

فلاسفه پیش از صدرا معتقد بودند هر معلولی نسبت به علت فاعلی خود، وجود رابطی است. بنابراین معلول در خارج، واقعیتی فی‌نفسه و مغایر با علت خود داشته، موجودی در قبال علت خود است؛ اما ارتباط ذاتیِ جداناشدنی با علت خود دارد. (عبودیت، 1385: 1 / 211 ـ 210) حکمای مشاء و اشراق، به این مقدار از توحید بسنده نموده‌اند که وجود ممکن در قیاس با واجب، رابطی است و دلیل مسئله آن است که آنها براساس اصالت ماهیت یا اصالت و تباین وجودات، موجودات امکانی را مغایر با وجود حق‌تعالی می‌دانند؛ موجودات مغایری که با دریافت فیضی که غیر از مستفیض است، نسبتی با او پیدا می‌کنند که قابل انسلاخ از آنها نیست. (جوادی آملی، 1375: 395 ـ 394، بخش چهارم از جلد اول؛ صدرالدین شیرازی، 1410: 1 / 82)

اما صدرالمتألهین معتقد است وجود معلول در قیاس با علت هستی‌بخش آن از سنخ وجود رابط است؛ معلول هیچ حیثیتی جز حیثیت وابستگی به علت خود نداشته، چیزی جز تعلق به علتش نیست. (همان: 330؛ همو، 1379: 1 / 64 ـ 63 ؛ 4 / 114)

لا وجود للممکنات إلا بارتباطها به، لا بأن یفیض علیها وجودات مغایرة للوجود الحقیقی. (بی‌تا ب: 210؛ شبیه آن: بی‌تا ج: 145)

به‌اعتقاد ملاصدرا، وجودی که مجعول به جعل بسیط است، هیچ هویتی در ذات خود ندارد، مگر به جاعل خود. ازاین‌رو نمی‌توان برای آن هویتی مستقل از جاعلش تصور نمود. پس هر مجعولی، متقوم به وجود جاعل خود است؛ ولی نه به‌نحو مداخله جاعل در مجعول. ازسوی‌دیگر، مجعول غیر از جاعل است؛ ولی نه به‌نحو مزایلت. (شیرازی، بی‌تا: 307 و 391)

تقابل این نظریه با نظریه سابق را می‌توان این‌گونه بیان کرد:

معلول، وابستگی و قیام به‌علت است، نه چیزی که وابستگی و قیام به علت دارد؛ ربط به علت است، نه شیئی که ارتباط با علت دارد؛ صدور از علت است، نه شیئی که رابطه صدوری با علت دارد؛ ایجاد علت است، نه موجودی که رابطه ایجادی با علت دارد؛ احتیاج به علت است، نه شیئی که محتاج به علت است. (عبودیت، 1385: 1 / 218)

ملاصدرا با اثبات وجود رابط معلول، مدعی تکمیل فلسفه و تتمیم حکمت می‌شود؛ (1410: 2 / 292) چراکه با پذیرش این نظریه، راه برای تبیین فلسفی وحدت شخصی وجود باز می‌شود؛ مدعایی که قبل از ملاصدرا، تنها براساس گزارش‌های عرفا از مشاهداتشان قابل پذیرش بود. دستاورد نظریه وجود رابط معلول این است که هر ممکن بالذات و معلولی، شأنی از شئون واجب بالذات است و حیثیتی جز حکایت از او ندارد و هیچ مقامی غیر از مقام آینه و آیتی که او را نشان می‌دهد، نخواهد داشت. (عبودیت، 1385: 1 / 200)

به‌اعتقاد صدرا، وجود و موجود در یک حقیقت شخصی منحصر است که شریکی در موجودیت حقیقی ندارد و در عالم وجود، هر آنچه مغایر این حقیقت واجب به‌نظر می‌آید، از ظهورات ذات و تجلیات صفات اوست. (صدرالدین شیرازی، 1410: 2 / 292) طبق این مبنا، حقیقت وجود، منحصر در ذات حق‌تعالی است و هرچه جز اوست ـ که همگی معالیل او هستند ـ به مقتضای مسئله پیشین، در برابر او نفسیتی نداشته، لمعات نور و شئون ذات پاک او و نیز تجلیات و ظهورات جمال و جلال اوست. (همان: 1 / 65 ؛ 2 / 305؛ همو، 1382: 2 / 706؛ 1383: 3 / 119)

عرفا معتقد بودند مسئله وحدت شخصی وجود، طوری ورای طور عقل داشته، توسن عقل با تمامی علو مرتبه و قدرتش در ادراک حقایق، با پای چوبین خود توان صعود به قله آن را ندارد. (ابن‌ترکه اصفهانی، 1381: 199) اما حکیم بزرگ اسلام نشان داد هرچند تحقیق این نوع از توحید، امری پیچیده و سری عمیق است (صدرالدین شیرازی، 1383: 3 / 119) عقل می‌تواند با هدایت ربانی، این حقیقت را درک نماید. (همو، 1410: 2 / 337)

ملاصدرا افزون بر آنکه با برهانی کردن وحدت وجود عرفانی، آن را از عرش مکاشفه و شهود، به فرش حکمت و عقل فراخواند، در مواضع بسیاری از آثار خود به ابطال انگاره‌های باطل در این زمینه نیز دست یازید.

وی انگاره‌هایی همچون حلول واجب و ممکنات در یکدیگر، (همان: 6 / 108) حلول ممکنات در واجب، (همان: 2 / 308؛ همو، 1363: 53؛ بی‌تا الف: 40) اتحاد سالک واصل با واجب، (1410: 6 / 108؛ 1381: 46؛ بی‌تا الف: 40) کلی طبیعی بودن واجب برای ممکنات که افراد وی می‌باشند، (1410: 6 / 106؛ 1382: 1 / 174؛ بی‌تا ب: 289 و 299)، عدم تحقق ذات حق‌تعالی بدون مظاهر (1410: 2 / 346 ـ 345؛ 1386: 21) و موهوم‌انگاری ممکنات (1410: 2 / 319 ـ 318) را توهمات باطلی می‌داند که از نظریه وحدت شخصی وجود، فرسنگ‌ها فاصله دارند.

شواهد دینی وحدت شخصی وجود

اکنون پس از تبیین فلسفی نظریه وحدت شخصی وجود باید دید آیا از میان آیات و روایات می‌توان شواهدی بر این دیدگاه جست یا آنکه هیچ متنی در دین با چنین انگاره‌ای هم‌خوانی ندارد. پیش از آنکه به تبیین شواهد دینی این نظریه بپردازیم، باید به نکاتی اشاره نماییم که به‌رغم مقدمیت، بسیار مهم بوده، شایسته بحث‌های تفصیلی‌تر می‌باشد.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها