آخروس
جمعه 19 آذر 1389 7:34 PM
آخروس
|
از اين قصه روايتهاى مختلفى در دست است که وجه مشترک همهٔ آنها حقستانى از پادشاه يا حاکمى ظالم است. |
جوجه خروسى براى گرفتن انتقام خون پدر خود که توسط پادشاه پامال شده، بهراه مىافتد. در بين راه شير، گرگ، روباه و دريا خشککن به او محلق شده و در پائين تنه او مىنشينند. هنگامى که آخروس با پادشاه روبهرو مىشود؛ شاه حکم مىکند که او را به خزينهٔ حمام بيندازند. در خزينه، دريا خشککن به کمک آخروس مىشتابد و تمام آب خزينه را خالى مىکند. پس از آن آخروس را به حکم شاه در ميان مرغ و خروسها مىاندازند. و آخروس با بيرون فرستادن روباه همه مرغ و خروسها را از بين مىبرد. گوسفندهاى پادشاه هم بهوسيلهٔ گرگ دريده مىشوند. همچنين گاوها و شترها را شير پاره مىکند و نابودشان مىسازد. شاه به فکر چاره مىافتد و ناچار چون به اين نتيجه مىرسد که اين خروس بيش از يک شاهى نمىتواند از خزانه بردارد، وى را به خزانه مىفرستد. آخروس نيز همهٔ پولها و جواهرات خزانه را به پائين تنهٔ خود کشيده و مىرود. |
- آخروس |
- قصههاى ايرانى: جلد اول بخش دوم - ص ۳۱۷ |
به نقل از فرهنگ افسانههاى مردم ايران - جلد اول -على اشرف درويشيان - رضا خندان (مهابادى) |
آنروز .. تازه فهمیدم ..
در چه بلندایی آشیانه داشتم... وقتی از چشمهایت افتادم...