0

مبحث چهل و یکم صالحین: پیشواز بهاران

 
maryamr
maryamr
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : شهریور 1388 
تعداد پست ها : 321
محل سکونت : تهران

پاسخ به:مبحث چهل و یکم صالحین: پیشواز بهاران
سه شنبه 20 اسفند 1392  4:14 PM

حس می کنم

که دانه ای در زمین زمستانی ام

و می دانم که بهار خواهد آمد

وجوانه های من خواهد شکفت٫

وزندگی کوچکی که در من خفته است

آن زمان که فرا خوانده شود

بر سطح زمین جاری خواهد شد

سکوت دردناک است

ولی در سکوت٫بسیاری چیزها شکل می گیرند٫

ما باید منتظر باشیم

و تماشا کنیم.......جبران خلیل جبران


بهار سبز

زندگي رسم خوشايندي است

 

داره بهار میاد .....

 

 

 

وقتی برفای کپه شده روی شاخه های درختای بلند کاج با صدای تالاپ روی کف حیاط ولو می شن . وقتی حتی خاک یخ زده باغچه به سایه نشسته یواش یواش باز می شه و خیس می شه و نفس می کشه . وقتی شاخه های لخت درختای چنار خیابون بلند گره گره می شن و جونه ها زیر پوستشون ورم می کنن و با قدرت و سماجت پوست خشک رو می ترکونن و سر سبزشونو رو به آفتاب بلند می کنن  .

داره بهار میاد ....

 

 

وقتی  دستای ظریف زنونه دست به کار می شن تا غبار گل گرفته این چند روز برف و بارونو از روی گونه های شیشه های خونه ها پاک کنن و به گنجه لباسا سرک یکشن و ظرفای قفسه های آشپزخونه رو مثل صف سربازای پادگان مرتب و تمیر کنار هم بچینن و شهر پر بشه از عطر خوش ملحفه های پاک و شسته شده ...

داره بهار میاد ....

 

 

وقتی خیابونای پایتحت دود گرفته صبح و ظهر و شب ، شلوغ و درهم برهمه و مغازه های به حراج نشسته تند و تند پر و خالی می شن و مردم هی از تاکسی و اتوبوس و ماشین پیاده و سوار می شن و بسته های سنگینو به این طرف و اون طرف می کشن ....

وقتی توی آینه موهای قهو ه ای رو که بعد از چند ماه بلند زمستون حالا تا پایین شونه ها اومده تاب می دی و می ذاری آفتاب میون سایه روشنش خونه کنه و لباس سبزو که گلای ریز بهاری تو متنش داره  با کیف و کفش قهوه ای که نوارای سبز خوشرنگ داره ست می کنی ...


داره بهار میاد ....

 

 

 

 

وقتی پسرک کنارت وای میسه و با صدای دورگه بهت  می گه حالا حتی با کفشای پاشنه بلندت هم قدش داره ازت بلندتر می شه و تو توی دلت قند آب می شه و به همین چند سال پیش فکر می کنی که توی دستای کوچیکت جا می شد ....

داره بهار میاد ...

 

 

وقتی می شه بی خیال سبد و کلید و حل و فصل ، رو به دنیا کرد و پشت کامیون زندگی نشست و فرمونو تو دست گرفت و رو جاده امروز پشت به گذشته و رو به آینده گاز داد و گذاشت دل هر جا که می خواد راشو بگیره و بره و تو باشی و جاده و دلت و صدای گرمی که برات می خونه    ..

داره بهار میاد ...

 

 

وقتی مثل من ...

بعد از این همه مدت که فاصله ات از پنجره خونه مجازت تنها یه صفحه کیبورد باشه و نتونی حتی یه کلمه تایپ کنی و یکهو صب بلند بشی و بغضت بترکه و یه حس گرمی توی وجودت بپیچه و داغت کنه و بی خیال همه روزمره گی های پر مشغله این مدت دل بدی به نوشتن و نوشتن و نوشتن ....

داره بهار میاد ...  

تو مثل منی برف  سروده ای از شمس لنگرودی :

 تو مثل منی برف

 راه می‌روی و آب می‌شوی

با علمی لدّنی

پنبه بر جراحت سال می‌گذاری

می‌بینم اسفند را عصازنان

به سوی بهار می‌رود.

 تو مثل منی برف

آتش را روشن می‌کنی

تا در هرمش بمیری

یاس‌های تابستانی ادای تو را در می‌آورند

پروانه‌ها که تو را ندیدند

عاشق او می‌شوند

نکند سرنوشت مرا جائی دیده‌ئی برف.

 

 

 

تشکرات از این پست
omiddeymi1368 zahra7720
دسترسی سریع به انجمن ها