0

تأملی در مقایسه تطبیقی تفسیر التفسیر القرآنی للقرآن و المیزان 1

 
arseyfi
arseyfi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1392 
تعداد پست ها : 6672
محل سکونت : مرکزی

تأملی در مقایسه تطبیقی تفسیر التفسیر القرآنی للقرآن و المیزان 1
شنبه 17 اسفند 1392  8:02 AM

بخش اول

چکیده

یکی از روش‌های تفسیر قرآن در عصر حاضر «روش تفسیر قرآن به قرآن» است. این منهج ریشه در روش تفسیری معصومین (ع)  دارد.

پژوهش حاضر، مقایسه‌ای گذرا میان دو تفسیر «التفسیر القرآنی للقرآن» از عبدالکریم خطیب و «المیزان» سید محمدحسین طباطبایی می‌باشد. از آنجا که این دو مفسر، تفسیر خود را بر اساس روش قرآن به قرآن نگاشته‌اند، مقاله در صدد آن است تا بخشی از دیدگاه‌های تفسیری خطیب، در مواجهه با اندیشه‌های تفسیری طباطبایی را به شیوه تطبیقی مورد نقد و بررسی قرار دهد.

هر چند تفاسیر مذکور، از روش تفسیر قرآن به قرآن بهره جسته‌اند، اما التفسیر القرآنی للقرآن بر خلاف المیزان، رویکرد تفسیری خود را بیشتر بر پایة تأمل و تدبّر در خودِ آیات قرآن و اهتمام به عقل و خرد آزادِ مفسر، بدون امعان نظر به روایات و دیدگاه‌های تفسیری دیگر مفسران، استوار نموده است.

واژگان کلیدی

التفسیر القرآنی للقرآن، المیزان، خطیب، طباطبایی، روش تفسیری.

طرح مسئله

یکی از متقن‌ترین و استوارترینِ منابع در تفسیر و تبیین آیات الهی، خود قرآن کریم است. (معرفت، 1380: 1 / 18؛ ابن‌‌تیمیه، بی‌تا: 39) ازاین‌رو برخی بهترین روش و صحیح‌ترین راه در تبیین آیات قرآن را روش تفسیر قرآن به قرآن می‌دانند (ابن‌کثیر، 1419: 1 / 8) و بسیاری از قرآن‌پژوهان شیعی نیز از این شیوه به‌عنوان روش پیامبر اکرم(ص)  و اهل‌بیت(ع)  یاد می‌کنند و تنها روش قابل اعتماد برای راه‌یابی به معارف الهی می‌دانند. (طباطبایی، 1374: 1 / 20)

در تفسیر قرآن به قرآن، مفسر با رجوع به کتاب خدا، ملاک و محور بیانات خود را قرآن قرار داده و از روشنگری‌ها و اشارات کلام وحی در فهم آیات بهره می‌گیرد؛ پیامبر اکرم(ص)  در تأیید این شیوه تفسیری می‌فرماید:

إنّ القرآن لیصدق بعضه بعضاً فلا تکذبوا بعضه ببعض. (متقی، 1409: 1 / 619)

از جمله تفاسیری که در سال‌های اخیر بر پایه این روش به تحریر درآمده است، تفسیر التفسیر القرآنی للقرآن نوشته عبدالکریم خطیب است؛ با دقت در این تفسیر به‌دست می‌آید که وی در تفسیر آیات، با اصل قرار دادن قرآن کریم، از این کتاب آسمانی بهره فراوان برده و تا آنجا که در برابر روایات و اقوال مفسران پیشین، مقاومت نموده و تفسیر خویش را با کمترین نقل قول بیرونی و استقلال‌بخشی به قرآن، تدوین کرده است.

از آنجایی‌‌که هدف پژوهش حاضر نقد و بررسی تفسیر التفسیر القرآنی للقرآن می‌باشد، بی‌شک یکی از منابعی که به کمک آن می‌توان دیدگاه‌های عبدالکریم خطیب را مورد بررسی قرار داد، تفسیر المیزان فی تفسیر القرآن است؛ زیرا علامه طباطبایی در این تفسیر، آرائ بسیاری از مفسران برجسته را در ترازوی نقد و تحلیل قرار داده و با دیدگاه مذهب تشیع مقایسه نموده است.

با توجه به اینکه این دو مفسر در یک عصر و دوره زمانی می‌زیسته‌اند و کتاب‌های تفسیری‌شان نزدیک به هم منتشر شده است ـ تفسیر المیزان در سال 1382 در 20 جلد و التفسیر القرآنی للقرآن در سال 1388 در 16 جلد ـ در تفسیر المیزان سخنی از آرای و نظرات عبدالکریم خطیب به‌میان نیامده است؛ همان‌طور‌که در تفسیر القرآنی للقرآن به تفسیر المیزان اشاره‌ای نشده است.

این نوشتار در پی آن است تا با ارائه معیارها و شاخصه‌هایی، برخی از دیدگاه‌های عبدالکریم خطیب را در مواجهه با اندیشه‌های علامه طباطبایی در بوته نقد قرار دهد و این دو تفسیر را به‌صورت تطبیقی مقایسه نماید.

شیوه تفسیرنگاری عبدالکریم خطیب

در جریان تفسیرنگاری و بازشناسی تحولات مربوط به آن، قرن چهاردهم از ویژگی و جایگاه ارزشمندی برخوردار است؛ زیرا با گسترش نهضت تفسیرنگاری و تحول شگرف آن در ابعاد مختلف، زمینه رشد و پویایی بیش از پیش روش تفسیر قرآن به قرآن، به گونه‌ای گسترده فراهم گردید.

عبدالکریم خطیب یکی از مفسرانی است که با نگارش التفسیر القرآنی للقرآن به روش قرآن به قرآن روی آورد.

عنوان اثر وی به خوبی بازگو‌کننده روش تفسیری آن است و با نگاه اولیه در این تفسیر می‌توان این‌گونه حدس زد که مفسر خود را ملزم به پایبندی و بهره‌گیری از چنین طریقه‌ای نموده است؛ اما وی با ابتناء به آراء و عقاید خویش هدف اصلی خود را که تفسیر قرآن به قرآن بوده به فراموشی سپرده و نظرات شخصی خود را به آیات وحی الصاق نموده است. (ظلام، 1397: 1164)

عبدالکریم خطیب در بسیاری از موارد بر آن است تا از آیات و سیاق آن فهم درستی ارائه نماید اما رَه به بی‌راهه برده و نتوانسته است روح و حقیقت معانی آیات را به نیکویی بیان کند و به ناچار فهم و درک خود را در تبیین برخی از آیات وحی داخل نموده است.

وی در مقدمه تفسیر با انتقاد از فهم نادرست از قرآن در جوامع اسلامی، این‌گونه بیان می‌کند که تنها راه فهم صحیح آیات الهی، تأمل و تدبر عمیق در قرآن، درک اسلوب بیان قرآن و آگاهی از رازها و اسرار آن است. و تأکید دارد، برای رهایی از روایات جعلی در تفسیر، تمام تلاش وی بر آن است تا غیر قرآن در تفسیر آیات به‌کار گرفته نشود و نورانیت آیات تحت تأثیر امور دیگر قرار نگیرد. (خطیب، بی‌‌تا: 1 / 11)

وی، با بی‌توجهی به احادیث بزرگان دین، خرد و اندیشه آزاد مفسر را بیش از روایات تفسیری و دستاوردهای مفسران پیشین مورد عنایت قرار داده و به آن اعتماد نموده است؛ ازاین‌رو بیان می‌دارد که به جای رجوع به کتاب‌ها و آثار گذشتگان، آیات قرآن کریم را می‌خواند و همان چیزی را که خداوند به دل او افاضه نموده است، بیان می‌کند. (خرمشاهی، 1377: 1 / 738)

از ویژگی‌های تفسیر خطیب این است که وی همه آیات قرآن را‌‌ به شیوه ترتیبی و به صورت کامل تفسیر نموده است؛ در این تفسیر آیات قرآن کریم اصل بوده، و روایات و اقوال مفسران پیشین در آن جایی ندارد و نویسنده با اهتمام به این مقوله، تفسیر خود را از این حیث نسبت به دیگران متمایز نموده است.

اما وی در برخی از موارد، اقوال و روایاتی را نیز در تأیید تفسیر خود، مورد اشاره قرار داده است: (خطیب، بی‌تا: 3 / 1033؛ 5 / ‌851 ؛ 7 / 513؛ 7 / 172؛ 8 / 751؛ 9 / 1231؛ 11 / 569؛ 13 / 275؛ 13 / 440؛ 14 / 809 ؛ 14 / 907؛ 15 / 1216؛ 15 / 1250؛ 15 / 1289؛ 16 / 1623)

شیوه‌های نقد دیدگاه‌های خطیب در مقایسه با المیزان

پر واضح است که علامه طباطبایی در نگارش تفسیر المیزان، پایه و اساس تفسیر خود را آیاتِ الهام بخش الهی قرار داده و با اسلوبی زیبا و در خور تحسین به این‌کار مهم پرداخته است؛ ایشان علاوه بر قرآن، از مصادر و منابع مختلف روایی، تفسیری، تاریخی و ... نیز بهره فراوان برده و اندیشه‌های مخالفان و موافقان زیادی را مورد استفاده، نقد و بررسی قرار داده‌ است.

با دقت در کتاب التفسیر القرآنی للقرآن درمی‌یابیم که پاره‌ای از دیدگاه‌های مؤلف در تقابل آشکار با تفسیر المیزان است. از بررسی و تطبیق التفسیر القرآنی للقرآن و المیزان، روش‌ها و شیوه‌‌های ذیل را می‌توان دسته‌بندی نمود:

یک. استفاده از قاعده سیاق

سیاق در لغت به‌معنای راندن، اسلوب، طریقه، روش، سبک و فن تحریر محاسبات به روش قدیم است و «سیاق کلام» را به اسلوب سخن و طرز جمله‌بندی معنا کرده‌اند. (دهخدا، 1376: 8 / 12227؛ معین، 1375: 2، ذیل واژه سیاق)

توجه به سیاق آیات، یک اصل مهم در تفسیر قرآن به‌شمار می‌آید؛ علامه در نقد آراء دیگران، از قاعده سیاق بهره فراوان برده و بدین ‌وسیله آراء آنها را به نقد کشیده است؛ عباراتی همچون «این آیه به‌طوری که از سیاق آن برمی‌آید مذمت و سرزنش منافقین است»، (طباطبایی، 1374: 9 / 381) «از ظاهر سیاق آیه برمی‌آید که صدر آیه بیان ذیل آیه قبل است»، (همان: 11 / 483) «سیاق آیات، سیاق عتاب است و با این روایت سازگار نیست»، (همان: 14 / 412) «معنای اول با سیاق موافق‌تر است» (همان: 18 / 568) و ... در تفسیر ایشان، گواه روشنی بر این مسئله مهم و اساسی است. در ادامه به نمونه‌هایی از آن‌‌ اشاره می‌شود:

1. مراد از میثاق در آیه هشتم سوره مبارکه حدید

وَ ما لَکُمْ لا تُؤمِنُونَ باللهِ وَ الرَّسُولُ یَدعُوکُمْ لِتُؤمِنُوا بربّکُم وَ قَدْ أخَذَ مِیثاقَکُمْ إنْ کُنتُمْ مُؤمِنینَ. (حدید / 8)

نویسنده التفسیر القرآنی للقرآن در تفسیر آیه فوق، با اشاره به آیه شریفه «وَ إذ أخَذَ رَبّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِن ظُهور‌ِهِمْ ذُرّیتَهُمْ وَ أشْهَدَهُمْ عَلی أنفُسِهمْ ألَسْتُ بربّکُمْ قالُوا بَلی»، (اعراف / 172) مقصود از «میثاق» را همان فطرتی می‌داند که خداوند در انسان به امانت گذاشته و آدمی براساس آن آفریده شده است و هر کس که این دعوت را انکار کند و یا آن را ترک نماید از فطرت خود خارج شده است. و «وَما لَکُمْ لا تُؤمِنُونَ باللهِ وَالرَّسُولُ یَدعُوکُمْ لِتُؤمِنُوا بربّکُم وَقَدْ أخَذَ مِیثاقَکُمْ إنْ کُنتُمْ مُؤمِنینَ» (حدید / 8) دو جمله بیان کننده حال مخاطبان است که به ایمان دعوت شده‌اند اما دعوت را اجابت نکردند. (خطیب، بی‌‌تا: 14 / 753)

علامه طباطبایی در تبیین آیه هشتم سوره حدید، مراد از میثاق را پیمانی می‌داند که خداوند متعال خود از بندگانش گرفته و یا مسئولیت آن را بدون واسطه به پیامبر اکرم(ص)  سپرده است؛ وی با استناد به قاعده سیاق و در نقد چنین تفسیری می‌نویسد:

بعضی از مفسرین گفته‌اند: مراد از میثاق آن عهدی است که در روز الست در عالم ذر از هر انسانی گرفته‌اند، و بنابراین احتمال ضمیر در«أخَذَ» تنها می‌تواند به خدای سبحان برگردد، ولی این احتمال از سیاق آیه، که سیاق احتجاج علیه مؤمنین است، به دور می‌باشد؛ برای اینکه مؤمنین به یاد چنین میثاقی نبوده‌اند. افزون بر این، میثاق در عالم ذر به مؤمنین اختصاص ندارد، بلکه کفار و منافقین نیز چنین میثاقی سپرده‌اند. (طباطبایی، 1374: 19 / 267)

2. مقصود از «معاد» در آیه 85 سوره قصص

إ‌ِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إ‌ِلی مَعادٍ قُلْ رَبِّی أ‌َعْلَمُ مَنْ جاءَ بالْهُدی وَ مَنْ هُوَ فِی ضَلال‌ٍ مُبین‌ٍ. (قصص / 85)

عبدالکریم خطیب در تفسیر آیه فوق، مراد از کلمه «معاد» را وعده نیکویی می‌داند که خداوند به رسولش بشارت داده و آن چیزی جز لقاء و دیدار پروردگار متعال در روز قیامت نمی‌باشد:

و المعاد الذی یرد إلیه الرسول، هو لقاء ربه، و تلقی ما وعده اللّه به من رضا و رضوان ... . (خطیب، بی‌تا: 10 / 393)

اما مؤلف المیزان، معاد در این آیه را به «شهر مکه» تفسیر می‌کند؛ وی در تفسیر این آیه، ابتدا به بیان اقوال مختلف در این‌‌باره می‌پردازد و در ادامه با استناد به قاعده سیاق، آنها را به کلی رد می‌نماید؛ علامه در تبیین این آیه می‌نویسد:

با دقت در سیاق آیات سوره قصص می‌توان گفت: آیه شریفه تصریحی است به محتوای داستانی که در ابتدای سوره به آن اشاره شده است و آیات بعدی نیز مؤید آن می‌باشد؛ چون این داستان به دلالت التزامی، دلالت می‌کند بر اینکه می‌خواهد به مؤمنین وعده‌ای جمیل دهد که به‌زودی از فتنه‌ها و شدائد نجاتشان می‌دهد و دینشان را بر همه ادیان برتری می‌بخشد و آنان را در زمین مکنت می‌دهد.

این سیاق هر شنونده‌ای را امیدوار می‌سازد، که منظور پروردگار از «إ‌ِنَّ الَّذ‌ِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إ‌ِلی مَعاد‌ٍ» و آنچه را که به‌زودی به اشاره و دلالت التزامی فهمانده، همان وعده جمیلی است که مؤمنین منتظرش بوده‌اند؛ پس معنای آیه این می‌شود: آن کسی که قرآن را بر تو واجب نمود به‌زودی تو را به آن محلی برمی‌گرداند که این برگشتن تو عود باشد و آنجا معادت شود ... معلوم است که رسول خدا(ص)  قبلاً در مکه بوده است، مکه‌ای که انواع شدائد و فتنه‌ها را در آن دید، آنگاه مهاجرت کرد و دوباره بدان‌جا بازگشت. (طباطبایی، 1374: 16 / 129)

دی شیخ با چراغ همی‌‌گشت گرد شهر

کز دیو و دَد ملولم و انسانم آرزوست

تشکرات از این پست
haj114
دسترسی سریع به انجمن ها