پاسخ به:☻☻☻ هر روز 5 دقیقه خنده ☻☻☻
چهارشنبه 29 تیر 1401 2:38 PM
ملا یک بار دیگر قول روستایی را به او یادآوری کرد و گفت : امشب علاوه بر گاو، باید خر را نیز به داخل اتاق ببری! چند روز به این ترتیب گذشت و هر بار که روستایی برای شکایت از وضع خود نزد ملا می رفت، او دستور می داد که یکی دیگر از حیوانات را نیز به داخل اتاق ببرد تا این که همه حیوانات هم خانه روستایی و خانواده اش شدند! روز آخر روستایی با چشمانی گود افتاده، سراپای زخمی و لباس پاره نزد آخوند رفت و گفت که واقعا ادامه این وضع برایش امکان پذیر نیست! ملا دستی به ریش خود کشید و گفت: دوره سختی ها به پایان رسیده و به زودی گشایشی که می خواستی حاصل خواهد شد! پس از آن به روستایی گفت که شب گاو را از اتاق بیرون بگذارد! ماجرا در جهت معکوس تکرار شد و هر روز که روستایی نزد ملا می رفت، به او می گفت که یکی دیگر از حیوانات را از اتاق خارج کند تا این که آخرین
حیوان، خروس نیز بیرون گذاشته شد. روز بعد وقتی روستایی نزد ملا رفت، ملا از وضع او سوال کرد و روستایی گفت: خدا عمرت را دراز کند ملا، پس از مدت ها، دیشب خواب راحتی کردیم! به راستی نمی دانم به چه زبانی از تو تشکر کنم! آه که چه راحت شدیم!
حکایت خنده دار ملانصرالدین و مرد روستایی!