خاطرات تلخ وشیرین اشپزی
دوشنبه 12 اسفند 1392 5:03 PM
خاطرا ت تلخ وشیرین اشپزی
هر حاطره ای که از آشپزی هاتون دارین (که اگه شیرین باشه بهتر ه.)....اینجا بگین.
از خودم شروع می کنم:
چندین سال قبل برادر و پدرم مشغول تعمیرات تو خونه مون بودن....مادرم مسافرت بود .ناهار رو من و خواهرم باید آماده می کردیم....
آشپز که دو تا شد....هر کدوم یک تزی ارائه می دادیم حالا مثلا جی می خواستیم بپزیم یک ناهار ساده ماکارونی....
بلاخره آماده شد....خمیر شده بود نمی دونستیم چکار کنیم حالا برادر و پدر خسته ان و ما هم با این شاهکارمون....روغن ریختیم سعی کردیم رشته هاشو از هم جدا کنیم که حسابی بهم چسبیده بود....یکم بهتر شد اما تموم قسمت خمیرش رو من و خواهرم خوردیم که کسی متوجه نشه...
قیافه برادر و پدرم سر ناهار دیدنی بود....اما بلاخره هر جور بود تموم شد....اما
اون روز عصر من و خواهرم از دل درد به خودمون می پیچیدیم...
اگه دوست دارید شما هم خاطراتتون رو بگید....