اعتقاد به امام مهدی علیه السلام ، مسئله ای اسلامی نه مذهبی 2
یک شنبه 11 اسفند 1392 9:44 AM
بخش دوم
نقد توجیهات اهل سنت
از دیدگاه ما و نیز از دیدگاه منابع دست اول امت اسلامی، توجیهات یاد شده را به هیچ روی نمیتوان در جایگاه تفسیر و معنای واقعی حدیث رسول خدا صلی الله علیه و آلهپذیرفت. برخی دلایل که نادرستی توجیهات یاد شده را به اثبات میرساند چنین است:
1. عدم انطباق توجیهات با ویژگیهای امامان در حدیث
الف. دانشمندان اهل سنت، در توجیه حدیث خلفای اثناعشر، به دو ویژگی از ویژگیهای حدیث توجه کرده و سایر ویژگیهای حدیث را که از اهمیت فراوانی برخوردار میباشند، از نظر دور داشتهاند. اینان، فقط به عدد «دوازده» و «قرشی» بودن خلفای دوازده گانه توجه کردهاند و در توجیهات خود، عموماً در صدد تأمین این دو ویژگی بودهاند و از ویژگیهای مهم دیگر حدیث، از جمله اینکه اینان، خلفای کل امت اسلامی میباشند، به عمد یا از سر غفلت، چشم پوشیدهاند.
چنانکه گفتیم، اینان خلفای همه امت اسلامیاند و تا امت باقی است، یکی از آنان باقی است، تا منصب خلافت و جانشینی رسول خدا را عهدهدار باشد؛ لذا دوران زندگی آنان به زمانی خاص، محدود نمیشود. به همین دلیل، اقدام دانشمندان اهل سنت در محدود کردن دوران خلافت آنان به قرن اول و دوم هجری، اقدامی بر خلاف حدیث خلفای اثنا عشر است.
نیز، در الفاظ حدیث، عزت و استواری دین، دائر مدار وجود خلفای دوازده گانه قرار داده شده بود. تحقق این معنا متوقف بر آن است که:
اولا: تا دین باقی است، باید یکی از خلفای دوازده گانه نیز باقی باشد، تا در پرتو وجود او، عزّت و استواری دین تأمین شود.
ثانیاً: عزت و قوام دین، در پرتو مفاهیمی چون علم و اخلاق و معنویت و عدالت و… قابل تأمین است. ممکن است برخی، فتوحات ظاهری خلفا را موجب عزت دین بدانند؛ گرچه فتوحات هم اگر بر پایه موازین دینی انجام شود، میتواند مایه عزت باشد؛ اما این عزت، نوعی عزت ظاهری است و عزت واقعی در آن است که حکومت، بر پایه ارزشهای دینی اداره شود و روح اسلام، در همه ارکان حکومت حاکم باشد.
عزت دین، چیزی نیست که در پرتو ظلم و ستمگری و آدم کشی و فساد و شراب خواری و تبعیض و تضییع حقوق مردم و سرقت بیت المال مسلمانان و… قابل تأمین باشد. در زندگی حاکمان اموی که بیشتر خلفای اهل سنت را تشکیل میدهند، هیچ اثری از علم، اخلاق، معنویت و دین دیده نمیشود و به جای آن، ظلم و فساد، و تبعیض و قدرت طلبی، شهرت طلبی، دنیا پرستی و… در زندگی آنان موج میزند. چنین افرادی، چگونه میتوانند مایه عزّت دین باشند؟!
ثالثاً: اگر توجیهات دانشمندان اهل سنت را درست بدانیم، بر اساس آن، دوران خلافت خلفای دوازده گانه حداکثر تا اواسط قرن دوم پایان یافته است؛ بنابراین باید از آن زمان به بعد، دین، عزت و استواری خود را از دست داده، خوار و ذلیل و بیثبات شده باشد. آیا دانشمندان اهل سنت حاضرند این پیامد توجیهات خود را بپذیرند؟!
آیا کسی میتواند بپذیرد که دین، در عصر انسان فاسدی چون یزید که فرزند پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله را به بدترین وجهی به شهادت رسانده و خانواده آن حضرت را به اسارت برده، و با سپاهی جلاّد به مدینه هجوم برده، اصحاب پیغمبر را به قتل رسانده و به مال و ناموس آنان تجاوز کرده و و سپاه او به خانه کعبه هجوم برده و کعبه را به آتش کشیده و ویران کرده است،([36]) و روزگار زندگی اش را با قمار بازی و شرابخواری و شهوت رانی سپری میکرده است، آیا کسی میتواند بگوید دین، در عصر یزید عزیز بوده، اما در عصر مسلمانان عصرهای بعد و عصر حاضر، ذلیل است؟ آیا میتوان چنین عنصری را جانشین رسول خدا صلی الله علیه و آله دانست؟ نه؛ هرگز.
ب. در حدیث آمده است: «دشمنی دشمنان، به آنها زیانی وارد نمیکند».
اگر مقصود از خلفای دوازده گانه، حاکمان اموی و عباسی باشند، چنانکه دانشمندان اهل سنت گفتهاند، و حاکمان اموی هم چنانکه تاریخ صحیح نشان میدهد، از دین و ایمان و علم و اخلاق و معنویت، بهرهای نداشتهاند، و همه هستی آنان، همان حکومت ستمگرانه ظاهری آنان بوده است. حال اگر کسی آنان را خوار کند و حکومت ظاهری را از دست آنان بگیرد، برایشان چیزی باقی نمیماند و ضرر قطعی به آنان وارد شده است؛ در حالی که حدیث میگفت: «دشمنی دشمنان به آنان زیان وارد نمیسازد».
این ویژگیِ حدیث نیز به وضوح نشان میدهد که مصداق حدیث، حاکمان اموی نیستند و مقصود از خلافت نیز حکومت ظاهری نمیتواند باشد؛ بلکه باید خلافت منصبی الهی باشد، تا آنکه دشمنی دشمنانِ ظاهری، نتواند به آن زیانی وارد سازد.
ج. در حدیث آمده بود خلافت، دائر مدار وجود خلفای دوازده گانه است؛ یعنی با پایانیافتن زندگی آنان، روزگار خلافت نیز پایان خواهد یافت؛ حال آنکه مصادیق مورد نظر اهل سنت، یعنی حاکمان اموی روزگارشان در اوایل قرن دوم پایان یافت؛ اما خلافت ظاهری، نیرومندتر از گذشته توسط حاکمان عباسی ادامه یافت. این حقیقت، نشان میدهد که مصادیق خلفای اثنا عشر کسانی نیستند که دانشمندان اهل سنت بیان کردهاند.
آری؛ چنانکه دیدیم، ویژگیهای ذکر شده در حدیث، به هیچ روی بر حاکمان اموی و عباسی قابل تطبیق نیست؛ به همین دلیل اینان نمیتوانند مصداق خلفای دوازده گانه باشند. این، در حالی است که تمام ویژگیهای یاد شده، به تمام و کمال بر امامان اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله قابل تطبیق است.
2. فقدان دلیل
عیب دیگر کار دانشمندان اهل سنت در توجیه حدیث امامان اثنا عشر آن است که هیچ یک از آنان، برای اثبات مدعای خود، دلیلی اقامه نکرده، بلکه صرفاً به طرح یک ادعای بدون دلیل بسنده کردهاند. از نظر عقلای عالم، سخن بدون دلیل از هر کس که باشد، پذیرفته نیست. چنانکه پس از این خواهیم گفت، نظر دانشمندان اهل سنت، نه تنها فاقد دلیل است، بلکه دلایل متعددی بر ضد آن وجود دارد که نظر همگی آنان را نفی میکند.
3. فقدان شرایط خلافت
دانشمندان اهل سنت برای امام و خلیفه رسول خدا صلی الله علیه و آله شرایطی برشمردهاند که «عدالت و علم» از جمله آن شرایط است. اینان نوشتهاند: خلیفه باید عادل باشد و در دانش دین شناسی، در حد اجتهاد از مبانی دینی، آگاهی داشته باشد.([37])
چنانکه دیدیم، بیشتر کسانی که نام آنان در شمار خلفای دوازده گانه رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده بود، حاکمان امویاند که به اعتراف شیعه و سنی، افرادی بیسواد، فاسق و ستمگر بودهاند که نه از عدالت بهرهای داشتهاند و نه از شناخت دین. اینان، فاقد شرایطی هستند که خود دانشمندان اهل سنت برای خلیفه رسول خدا ذکر کردهاند؛ بنابراین، خلافت برای آنان هرگز منعقد نشده است. چگونه میتوان چنین افرادی را در شمار خلفای رسول خدا صلی الله علیه و آله قرار داد؟
این، در حالی است که در جانب مقابل، امامان اهل بیت قرار دارند که فضایل آنان، مورد قبول دانشمندان فریقین است و از شرایط لازم برای خلافت به تمام و کمال برخوردار بودهاند؛ بلکه شرایطی، بیش از آن را دارا میباشند.
4. وحدت رویه
هر کس ابعاد مختلف حدیث امامان اثنا عشر را مورد بررسی قرار دهد به وضوح در خواهد یافت که وعده آمدن خلفای دوازده گانه از سوی رسول خدا صلی الله علیه و آلهوعدهای الهی است. این شخصیتهای بزرگ معنوی که بنا است ادامهدهندة راه رسول خدا صلی الله علیه و آله باشند، باید از خط و مشی و رویه یکسانی برخوردار باشند؛ چون در زندگیِ مردان الهی، تعارض و ناهمگونی، جایی ندارد.
وقتی به زندگی امامان اهل بیت: و خلفای اهل سنت مراجعه میکنیم، امامان اهل بیت را مکمل و مؤید یکدیگر، و همه آنان را دارای رویّهای یکسان مییابیم و راه و روش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را در سخن و عمل آنان به وضوح مشاهده میکنیم؛ اما وقتی به زندگی خلفای اهل سنت، یعنی حاکمان اموی و عباسی مراجعه میکنیم، هر یک را مخالف دیگری و زندگی همه آنان را در تعارض آشکار با راه و روش رسول خدا صلی الله علیه و آله مییابیم. این عملکرد آنان، نشان روشنی است از اینکه اینان، خلفای رسول خدا نبودهاند.
5. دو سلسله خلافت
از احادیث رسول خدا صلی الله علیه و آله که صاحبان صحاح و سنن و دیگر نویسندگان اهل سنت آن را با سند صحیح در آثار خود ثبت کردهاند، به وضوح استفاده میشود که پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله همزمان، دو سلسله خلیفه و حاکم وجود خواهند داشت: خلفای حق و حاکمان باطل.
خلفای حق: همان خلفای دوازده گانهای هستند که تاکنون دربارة آنها سخن گفته ایم. چنانکه دیدیم رسول خدا صلی الله علیه و آله شمار و ویژگیهای آنان را بیان کرده است. و خلافت آنان نیز بلافاصله پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله آغاز میشود. «پس از من، دوازده خلیفه وجود خواهند داشت».[38]
حاکمان باطل: حافظان اهل سنت از طریق شماری از بزرگان صحابه، احادیث صحیحی از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کردهاند که بر اساس آن، آن حضرت فرموده است: «به زودی پس از من، فرمانروایانی خواهند آمد که نماز را از وقت آن به تأخیر میاندازند؛ آن را از معنویت تهی ساخته و میمیرانند».[39]
از هدایت پیامبر، هدایت نمیجویند و به سنّت آن حضرت، پایبند نیستند.[40]
اینان، افراد فاسقی هستند که شایستگی آن را ندارند که کسی آنان را امام جماعت قرار دهد؛ لذا رسول خدا صلی الله علیه و آله به اصحاب فرمود: «اگر با آنان نماز بخوانید، نمازتان نافله محسوب میشود» یا فرمود: «نمازهای واجبتان را در خانههایتان بخوانید و نمازهای نافله را به آنان اقتدا کنید».[41]
وقتی سخن میگویند، مواعظ حکیمانه بر زبان میرانند، و در همان حال، قلبهای آنان، بدبوتر از مُردار است. که نشان میدهد اینان، گرفتار صفت «نفاق» هستند.[42]
اینان افرادی بدعت گذارند.[43]
ابن عباس از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده است که فرمود: «امرایی که از مجوس بدترند».[44] و احادیث متعدد دیگر که بیش از ده نفر از بزرگان صحابه آن را از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کردهاند.
اگر به دقت و از سر انصاف، در احادیث گذشته بنگریم، و از تاریخ صحیح نیز مدد جوییم، به ویژه در صورتی که به واژهها و تعابیری چون: «سیکون بعدی» و«سیکون امراء من بعدی» و «امراءٌ یکونون من بعدی» و «سیکون من بعدی ائمة» و «ستکون بعدی اُمراء» و «ستدرکون» و «سیلی امرکم» و… که در آغاز و لابهلای تمام روایات این باب به چشم میخورد، توجه کنیم، خواهیم دید این تعابیر، بر آینده نزدیک دلالت میکند و نشان میدهد دستکم بخشی از مخاطبان این احادیث، صحابه رسول خدا میباشند؛ یعنی آنان، دستکم شماری از آن امرا و حکام را درک خواهند کرد.
به راستی اینان کدام امرا و حکام بودند که در آینده نه چندان دور پس از درگذشت رسول خدا صلی الله علیه و آله به حکومت دست یافتند و از چنین عملکرد ناصوابی برخوردار بودند؟
نووی نیز در شرح صحیح مسلم، مصداق احادیث فوق را حاکمان اموی دانسته است.([45]) حاکمان اموی که اوصاف آنان در احادیث فوق گذشت، دقیقاً همان کسانی هستند که دانشمندان اهل سنت، آنها را جانشینان رسول خدا صلی الله علیه و آله معرفی کردهاند. به راستی آیا کسانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله آنان را نکوهش کرده و با تعابیر کوبندهای چون میراننده وضایعکننده نماز، دروغگو، ستمگر، سفیه، خاموشکنندة سنت، پدید آورنده بدعت، بدتر از مجوس و مخالف قرآن،([46]) از آنان یاد کردهاند، شایستگی دارند که دانشمندان اهل سنت آنان را به عنوان خلفای پیامبر معرفی کنند؟!
معلوم نیست چه شباهتی میان اینان و رسول خدا صلی الله علیه و آله وجود داشته که دانشمندان اهل سنت بر اساس آن، نام آنها را در لیست خلفای پیامبر ذکر کرده اند؟! چرا اینان، نکوهشهای رسول خدا را دربارة حاکمان اموی نادیده گرفته و از یاد برده اند؟
در شماری از روایات این باب، رسول خدا صلی الله علیه و آله از حکومت حاکمان یاد شده سلب مشروعیت نموده و مردم را از ارتباط با آنان بر حذر داشته است.
«به زودی پس از من حاکمانی وجود خواهند داشت، پس هر کس بر آنان وارد شود و آنان را در دروغشان تصدیق نموده و بر ظلمشان یاری نماید، از من نیست».[47]
اگر حاکمیت آنان مشروع بود، پیامبر نه تنها از تصدیق و یاری آنان منع نمیکردند، بلکه آن را لازم هم میشمرد؛ چنانکه پیروی از حضرت علی علیه السلام و فرزندان آن حضرت را تحت هر شرایط، لازم و ضامن سعادت جامعه اسلامی دانسته است.
6. اختصاص خلافت به قریش
مسأله دیگری که کار دانشمندان اهل سنت را در توجیه حدیث امامان اثنا عشر دشوار ساخته، وجود این اصل است که رسول خدا صلی الله علیه و آله در همه زمانها و مکانها تا قیامت، خلافت و رهبری امت اسلامی را حق اختصاصی قریش دانسته است. نمونههایی از احادیث این باب چنین است:
عبد الله بن عمر از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل میکند که فرمود:
همواره امر خلافت میان قریش است، تا آنگاه که دو انسان در جهان باقی باشند.[48]
در حدیث دیگری آمده است: «قریش، تا قیامت در خیر و شر، والیان مردم هستند».[49] در حدیث دیگری آمده است: «قریش، والیان امر خلافت هستند».[50]
از احادیث فوق، یک اصل اساسی استفاده میشود و آن اینکه خلافت و جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از آن حضرت، تا قیامت به قریش اختصاص دارد و هیچ قوم و قبیله دیگری را در آن سهمی نیست. بر اساس روایات فوق، امت اسلامی وظیفه دارند در هر عصر، از امامی پیروی کنند که از تبار قریش باشد. گواه این سخن آنکه خود حافظان و مفسران و فقهای اهل سنت، از احادیث فوق چنین برداشتی داشتهاند؛ از جمله:
بخاری احادیث فوق را در باب «الامراء من قریش» آورده است و مسلم در باب«الناس تبع لقریش و الخلافة فی قریش» و ترمذی در باب «ماجاء ان الخلفاء من قریش الی اَن تقوم الساعة» و بیهقی در باب «الائمة من قریش» و متقی هندی در باب «الأمراء من قریش» نقل کردهاند. چنانکه میبینید، هر یک از این دانشمندان برای درج احادیث گذشته در کتاب خود بابی اختصاص داده و برای آن، عنوانی برگزیدهاند که دقیقاً معنای مورد نظر ما را تأیید میکند و به وضوح نشان میدهد آنها نیز از احادیث یاد شده، برداشتی همانند ما داشتهاند.