0

درخواست داستان در مورد پیروی

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:درخواست داستان در مورد پیروی
یک شنبه 11 اسفند 1392  7:37 AM

ابن شهر آشوب نقل كرده از مأمون رقّی كه گفت: در خدمت مولایم، حضرت صادق (علیه‌السلام) بودم كه سهل بن حسن خراسانی وارد شد و بر آن حضرت سلام كرد و نشست و گفت: یا بن رسول الله! از برای شما رأفت و رحمت است و شما اهل بیت امامت هستید چه مانع است كه از حق خود بنشینی با آنكه از شیعیان شما صد هزار نفر هستند كه پیش روی شما شمشیر بزنند؟ 
 

حضرت فرمودند: بنشین ای خراسانی! رعی الله حقّك! خداوند تو را حفظ كند. 
 

سپس به كنیز خود فرمودند: ای حنیفه! تنور را گرم كن. پس آن كنیز تنور را گرم كرد كه مانند آتش سرخ شد و بالای آن سفید گردید، آن گاه فرمودند ، ای خراسانی! برخیز و در تنور بنشین. مرد خراسانی عرض كرد: ای آقای من! یا بن رسول الله! مرا به آتش عذاب مكن و از من بگذر، خدا از تو بگذرد. فرمودند: از تو گذشتم. در این هنگام هارون مكّی وارد شد، نعلینش را به انگشت سبابه‌اش گرفته بود، عرض كرد: السلام علیك یا بن رسول الله. حضرت فرمودند ، نعلین را از دستت بینداز و در تنور بنشین. راوی گفت كه هارون كفش را از دست انداخت و در تنور نشست و حضرت به مرد خراسانی رو كرده و شروع فرمود به بیان آنچه بر خراسانی در راه خراسان گذشته مانند كسی كه آنرا مشاهده می‌كند. پس فرمود: بر خیز ای خراسانی! و به داخل تنور نظر كن. گفت: برخاستم و نظر كردم،‌دیدم هارون را كه چهار زانو نشسته آن گاه از تنور بیرون آمد و بر ما سلام كرد. حضرت فرمودند: در خراسان چند نفر مثل این مرد است؟ گفت: به خدا قسم یك نفر نیست. فرمودند: تا آنزمان كه 5 نفر یاور برای ما نیست ما خروج نخواهیم كرد و ما به وقت خروج داناتریم. 
 

آری یاری كردن امام و اطاعت محض از فرامین حجت خدا به صرف لقلقه‌ی زبان نیست. امام (علیه‌السلام) از تمام خفایای وجود هر شخصی آگاه است. 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

تشکرات از این پست
NEZARAT_RAVABET AliFanoodi siryahya
دسترسی سریع به انجمن ها