0

اعتقاد به امام مهدی علیه السلام ، مسئله ای اسلامی نه مذهبی 1

 
arseyfi
arseyfi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1392 
تعداد پست ها : 6672
محل سکونت : مرکزی

پاسخ به:اعتقاد به امام مهدی علیه السلام ، مسئله ای اسلامی نه مذهبی 1
پنج شنبه 8 اسفند 1392  8:30 AM

دانشمندان مسلمان، مصداق حدیث فوق را حضرت مهدی موعود علیه السلام دانسته‌اند.[26]

چنان‌که می‌دانیم، حداقل، حکومت ظاهری حضرت مهدی علیه السلام  پس از این و در آخر الزمان خواهد بود. نتیجه، این‌که خلافت خلفای دوازده گانه، پایان نیافته است؛ بلکه خلافت الهیِ جانشینان رسول خدا ادامه دارد.

8. در شماری از تعابیر حدیث، مطالبی به چشم می‌خورد که نشان می‌دهد مسأله خلافت، در دوران خلفای دوازده گانه، در مسیر خیر و صلاح قرار خواهد داشت. در یکی از نقل‌های حدیث جابر آمده است: «همواره امر خلافت صالح و شایسته است، تا دوازده نفر امیر وجود داشته باشند که همگی آنان از قریش هستند».[27]

و در حدیث ابو جحیفه آمده است: «همواره مسئله خلافت در میان امتم به نحو شایسته‌ای ادامه دارد تا دوران دوازده نفر خلیفه که همگی آنان از قریش می‌باشند سپری گردد». ([28])

9. در یکی از نقل‌های حدیث آمده است: «دین خدا، همواره استوار و پا برجا است، تا قیامت به پا شود یا آن‌که دوازده نفر خلیفه بر شما خلافت کنند که همگی آنان، از قریشند».[29]

از حدیث فوق نیز به وضوح استفاده می‌شود که دوران خلافت خلفای دوازده گانه پایان نیافته، بلکه تا قیامت استمرار دارد. این، با نظر دانشمندان تشیع سازگار است، نه با نظر دانشمندان اهل سنت.

وقتی تاریخ خلافت اسلامی را می‌نگریم، سلسله‌ای را که خلافت آنان، منطبق بر حدیث‌های فوق باشد، نمی‌یابیم؛ سلسله‌ای که از دوازده نفر تشکیل شده باشند، خلفای کلّ امت اسلامی باشند، از دودمان قریش باشند و همگی آنان افرادی صالح و شایسته باشند. اینجا است که باید بپذیریم مقصود از خلفای دوازده گانه، امامان اهل بیت رسول خدایند که همگی آنان، افرادی صالح و شایسته‌اند و از نسل خود رسول خدا و خلافت آنان نیز منصبی الهی است.

اینان، اگر به عرصه حکومت ظاهری قدم نهند، حکومت آنان شایسته‌ترین حکومت موجود خواهد بود. این واقعیتی است که جهان اسلام، یک بار، آن را در روزگار حکومت امیرمؤمنان علی علیه السلام دیده است و پس از این، یک بار دیگر در روزگار حکومت جهانی فرزندش، حضرت مهدی موعود علیه السلام  و پس از آن، خواهد دید.

10- این حدیث باتفکر اهل سنت در بحث خلافت ناسازگار است. زیرا اهل سنت بر این باورند که رسول خدا پس از خود کسی را به عنوان جانشین خویش تعیین نکرده بلکه با سکوت خود تصمیم گیری درباره مسأله خلافت را به اصحاب و امّت واگذار نموده است. بنابراین، انتخاب خلیفه حقی از حقوق مردم است، و آنان حق دارند از میان افراد شایسته در طی زمانهای مختلف، به هر تعدادی که بخواهند و از هر قوم و قبیله‌ای که تشخیص دهند، خلیفه و امامی برای خود انتخاب کنند.

این در حالی است که حدیث یاد شده با چنین فکر و اندیشه‌ای ناسازگار است و آن را نفی می‌کند; زیرا رسول خدا در این حدیث برای خلفای امت اسلامی، اوصاف و شرایطی تعیین نموده، و امت اسلامی نیز موظف به رعایت این شرایط می‌باشند. مثل این‌که باید تعداد خلفای امت اسلامی دوازده نفر باشند، همه شان از قریش باشند، افرادی صالح باشند، خلفای کل امت باشند، وجودشان مایه عزت دین و عزت خلافت باشد.

تعیین اوصاف و شرایط یاد شده برای خلیفه و پیشوای امت اسلامی، از جانب رسول خدا به وضوح بیانگر آن است که تعیین جانشین پیامبر حق خدا و پیامبر است، نه حق مردم.

چرا که اگر این امر از حقوق مردم بود معنا نداشت که پیامبر حقوق آنان را نادیده گرفته و برای آن، شرایطی ذکر کند. بلکه چنان‌که ـ طبق ادعا ـ اصل مسأله به امت واگذار شده باید بیان اوصاف و شرایط آن نیز به مردم واگذار می‌شد، و خود مردم شرایط و اوصاف جانشین رسول خدا صلی الله علیه و آله را تعیین می‌کردند. حال آن‌که چنین نشده، و پیامبر چنین حقی برای اصحاب و دیگر آحاد امت اسلامی قائل نشده، و شخصاً به تعیین شرایط لازم برای خلیفه و پیشوای مسلمین، اقدام نموده‌اند.

توجیهات چاره اندیشانه

چنان‌که تاکنون دیدیم، در سند حدیث یاد شده، جای هیچ بحثی وجود ندارد. به همین دلیل، گفتگوهای عالمان مسلمان در مورد حدیث، به دلالت آن معطوف شده و در مورد مصادیق خلفای دوازده گانه میان آنان گفتگوهای فراوانی روی داده است.

دانشمندان شیعه امامیه معتقدند، چنان‌که نبوت پیامبر اسلام امری الهی است، تعیین جانشینان دوازده گانه آن حضرت نیز امری است الهی، و از حیطه اختیارات امت اسلامی خارج است. اینان، بر همین اساس، و با توجه به روایات فراوانی که از طریق پیامبر صلی الله علیه و آله در اختیار دارند، به اتفاق آرا مصادیق احادیث خلفای اثناعشر را امامان دوازده گانه اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله دانسته‌اند.

دانشمندان شیعه می‌گویند: تردیدی وجود ندارد که بشارت رسول خدا صلی الله علیه و آلهبه آمدن دوازده خلیفه پس از ایشان، یک سخن عادی نبوده، بلکه بشارت و فرمان مهم الهی است که توسط رسول خدا صلی الله علیه و آله ابلاغ شده است؛ چرا که پیامبر، هیچ‌گاه از پیش خود، سخن نمی‌گوید؛ به ویژه دربارة موضوع مهمی مانند جانشینان خود و رهبران امّت اسلامی. [30]

حال که بشارت، الهی است و بشارت دهنده، بزرگ‌ترین پیامبر الهی است، باید مصادیق بشارت نیز الهی و از جانب خدا بوده و تعیین آنان توسط خدا و پیامبر صورت گیرد.

معنا ندارد بشارتِ پیامبر صلی الله علیه و آله الهی باشد و بشارت‌دهنده، پیامبر خدا باشد؛ ولی تعیین مصادیق بشارت ـ آن‌هم درباره چنین مسأله مهمی ـ به عالمان دربار حاکمان اموی و عباسی واگذار شود، تا ـ آنان بر اساس سلیقه و گرایش‌های فکری خود ـ کسانی را مصداق این بشارت، معرفی کنند و حاصل انتخاب آنان این باشد که عده‌ای از عناصر شیطانی و اهریمنی از دودمان بنی امیه و بنی عباس به عنوان جانشین رسول خدا صلی الله علیه و آله تعیین و معرفی شوند.

چگونه می‌توان پذیرفت اسلام که برای کوچک‌ترین مسائل جامعه اسلامی، چاره‌اندیشی کرده و راه حل‌های مناسب ارائه داده است، این مسأله مهم و اساسی جامعه اسلامی را نادیده گرفته و برای آن، هیچ طرح و برنامه‌ای ارائه نکرده باشد و این مسأله را به مسلمانان، واگذار کرده باشد تا آنان، بر اساس ذوق و سلیقه خود، در این باره تصمیم بگیرند. اگر حقیقت امر چنین باشد، این به معنای نقص اسلام است؛ در حالی که خداوند، در قرآن کریم به صراحت، اسلام را دینی کامل معرفی کرده است.

امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم، و اسلام را برای شما ]به عنوان[ آیین برگزیدم. [31]

پس باید اسلام، دارای نظام سیاسی روشن و مشخص باشد که توسط رسول خدا به امت تعلیم شده باشد. چنین نظامی، جز نظام امامت نمی‌تواند باشد; یعنی همان چیزی که در احادیث خلفای اثنا عشر آمده است.

این بود نظر دانشمندان تشیع. در مقابل، دانشمندان اهل سنت که نظر شیعیان را در بحث احادیث خلفای اثنا عشر نپذیرفته و خلافت پیامبر را امری بشری می‌دانند، جمعشان به تفرقه گراییده و کوشیده‌اند توجیه مناسب و قابل قبولی برای حدیث امامان اثنا عشر ارائه دهند. اینان، برای دستیابی به این هدف، از دو روش استفاده کرده‌اند: ترتیب و گزینش.

در راه حل نخست، آنان با گرایش به دودمان اموی، پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله از کسانی که دارای حاکمیت و سلطه ظاهری بوده‌اند به ترتیب دوازده نفر را برشمرده و آنان را مصداق خلفای دوازده گانه رسول خدا صلی الله علیه و آلهدانسته‌اند.

این دسته از عالمان اهل سنت به این مسأله که افرادی را که بر می‌گزینند، واجد شرایط معمولی خلافت هستند یا نه، هیچ توجهی نداشته‌اند؛ به همین دلیل، در این راه حل، یزید بن معاویه و مروان و فرزندانش از خلفای رسول خدا دانسته شده‌اند؛ اما حسن بن علی علیه السلام نواده رسول خدا صلی الله علیه و آله و یا عمر بن عبد العزیز که به عقیده دانشمندان اهل سنت، بهترین حاکم اموی است، از خلفای رسول خدا به شمار نیامده است; زیرا عدد خلفای دوازده‌گانه، پیش از او کامل شده است.

گروهی از عالمان اهل سنت مانند جلال‌الدین سیوطی که راه حل نخست را خالی از نقیصه نمی‌دیده‌اند، از آن، روی گردانده و راه حل دیگری را به جای آن برگزیده‌اند. اینان، میان حاکمان اموی و عباسی، به جست‌وجو پرداخته و از میان آنان، تعدادی را که به نظرشان از عملکرد بهتری برخوردار بوده‌اند انتخاب کرده و به ضمیمه خلفای راشدین، دوازده نفر را برگزیده و به گمان خود، آنان را مصداق خلفای دوازده گانه رسول خدا صلی الله علیه و آله قرار داده‌اند؛ اما غافل از این‌که این راه حل نیز، همانند راه نخست با کاستی‌هایی مواجه است که پذیرش آن را ناممکن می‌سازد. ما به برخی از آن کاستی‌ها اشاره خواهیم کرد.

نمونه‌هایی از توجیهات ترتیبی

1. ابن حجر عسقلانی: در کتاب خود به نام فتح الباری فی شرح صحیح بخاری([32]) در شرح حدیث جابر بن سمره، نخست، سخن قاضی عیاض را نقل می‌کند که قائل است خلفای دوازده گانه رسول خدا صلی الله علیه و آله عبارتند از:

1. ابوبکر 2. عمر 3. عثمان 4. علی ]7[ 5. معاویه 6. یزید 7. عبد الملک مروان 8. ولید بن عبد الملک 9. سلیمان بن عبد الملک 10. یزید بن عبد الملک 11. هشام بن عبد الملک 12. ولید بن یزید بن عبد الملک.

ابن حجر، سپس سخن قاضی عیاض را تحسین کرده و آن را بر سایر احتمالات دانشمندان اهل سنت در توجیه حدیث، ترجیح داده و نظر قاضی عیاض را می‌پذیرد.

2. ابو حاتم: وی خلفای دوازده گانه را چنین بر می‌شمرد:

1. ابوبکر 2. عمر 3. عثمان 4. علی]7[ 5. معاویه 6. یزید 7. معاویة بن یزید 8. مروان بن حکم 9. عبد الملک مروان 10. ولید بن عبد الملک 11. سلیمان بن عبد الملک 12. عمر بن عبد العزیز.([33])

3. ابن تیمیه: خلفای دوازده گانه عبارتند از:

1. ابوبکر 2. عمر 3. عثمان 4. علی]7[ 5. معاویه 6. یزید 7. عبد الملک مروان 8. ولید بن عبد الملک 9. سلیمان بن عبد الملک 10. یزید بن عبد الملک 11. هشام بن عبد الملک 12. عمر بن عبد العزیز.([34])

نمونه‌ای از توجیهات گزینشی

سیوطی در این باره می‌نویسد: «هشت تن از خلفای دوازده گانه رسول خدا صلی الله علیه و آلهعبارتند از: 1. ابوبکر 2. عمر 3. عثمان 4. علی 5. حسن بن علی 6. معاویه 7. عبد الله بن زبیر 8. عمر بن عبد العزیز. وی آن‌گاه احتمال داده است دو نفر دیگر از خلفای دوازده‌گانه، المهتدی و الظاهر از حاکمان عباسی باشند؛ چون این دو نفر، به عقیده سیوطی افراد عادلی بوده اند.

وی می‌افزاید: «و اما دو نفر دیگر باقی مانده‌اند که باید منتظر آنان بمانیم. یکی از آن دو، مهدی است که از اهل بیت پیامبر است».([35]) و نفر دوم را مسکوت گذاشته و از وی نام نمی‌برد. بدین‌سان دانشمندی با معلومات بسیار مانند سیوطی با همه تلاش‌هایی که به عمل آورده، تنها توانسته است به گمان خود، نام یازده نفر از خلفای دوازده گانه رسول خدا را ـ آن‌هم بر اساس حدس و گمان ـ مشخص کند، و از تعیین نفر دوازدهم عاجز مانده است.

موارد یاد شده و توجیهاتی از این دست که تعداد آن در آثار عالمان اهل سنت به ده‌ها مورد بالغ می‌شود، به طور معمول، ترکیبی است از خلفای راشدین و حاکمان اموی و عباسی.

پی نوشت ها:

[1]. «یکون اثنا عشر امیراً» فقال کلمة لم اسمعها فقال ابی انه قال: «کلّهم من قریش»؛ بخاری، صحیح، کتاب احکام، باب 51؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج1، ص153، مکتبة المعارف؛ احمد بن حنبل، مسند، ج5، ص90، 93، 95؛ بیهقی، دلائل النبوة، ج6، ص569، دار الکتب العلمیه؛ طبرانی، معجم کبیر، ج2، ص277، عراق.

[2]. «لا یزال الأمر قائماً حتی یکون اثنا عشر امیراً»؛ التاریخ الکبیر، ج3، ص‌185 و ج 8، ص‌411 دار الفکر، بیروت.

[3]. «لا یزال أمر امّتی صالحاً حتی یمضی اثنا عشر خلیفةً کلّهم من قریش». همان.

[4]. شامگاه روز جمعه ای که «اَسلَمی» در آن روز رجم شد، از رسول خدا6 شنیدم که می‌فرمود: «لا یزال الدین قائماً حتی تقوم الساعة، او یکون علیکم اثنا عشر خلیفة کلّهم من قریش». مسلم، صحیح، کتاب اماره، باب 1، ح10.

[5]. «یکون من بعدی اثنا عشر امیراً، کلهم من قریش». ترمذی، سنن، کتاب الفتن، باب 46، ح 2223؛ طبرانی، معجم کبیر، 2، ص‌214؛ احمد بن حنبل، مسند، ج5، ص‌99.

[6]. «لا یزال هذا الدین قائماً حتی یکون علیکم اثنا عشر خلیفة… کلهم من قریش». ابو داود، سنن، کتاب المهدی، ح 1، سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص 18، دار القلم، بیروت.

[7]. «یکون لهذه الامّة اثنا عشر خلیفة…کلّهم من قریش». احمدبن حنبل، مسند، ج5، ص‌106، دار الفکر؛ متقی هندی، کنز العمال، ج12، ص‌33، الرساله.

[8]. حاکم نیشابوری، مستدرک، ج3، ص‌618 دار الکتاب، جلال‌الدین سیوطی،تاریخ الخلفا، ص10؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج14، ص‌353 و ج6، ص‌263؛ ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، ج4، ص‌333؛ بیهقی، دلائل النبوة، ج6، ص‌520 دار الکتب العلمیه؛ ابوالقاسم سلیمان بن احمد طبرانی، معجم کبیر، ج2، ص‌195 احیاء التراث العربی؛ ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج13، ص‌211، دار المعرفه؛ ناصرالدین البانی، سلسلة الصحیحة، ح1075، المکتب الاسلامی.

[9]. ترمذی، سنن، کتاب الفتن، باب 46.

[10]. سلسله الصحیحه، ج3، ص‌63، ح 1075

[11]. ابن شهر آشوب، متشابه القرآن، ج 2، ص 56، بیدار.

[12]. احمد، مسند، ج5، ص‌90، 93، 96، 99؛ طبرانی، معجم کبیر، ج2، ص‌196 و 197.

[13]. مسلم، صحیح، کتاب اماره، باب 1، احمد، مسند، ج5، ص‌90، 93، 95، 106؛ طبرانی، معجم کبیر، ج2، ص‌277.

[14]. بخاری، صحیح، کتاب احکام، باب 51؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج1، ص‌153؛ دلائل النبوة، ج6، ص‌561.

[15]. در حدیث جابربن سمره آمده است: «یکون لهذه الاّمة اثنا عشر خلیفة» و در حدیث ابن مسعود آمده است: «انه سئل کم یملک هذه الامّة من خلیفه؟ قال: اثنا عشر…» و در حدیث ابوجحیفه آمده است: لایزال امر امتی صالحاً حتی یمضی اثناعشر خلیفه…؛ احمدبن حنبل، مسند، ج5، ص‌106، طبرانی، معجم کبیر، ج2، ص‌198؛ متقی هندی، کنز العمال، ج12، ص‌33، الرساله.

[16]. «لا یزال الدین قائماً حتی تقوم الساعة او یکون علیکم اثنا عشر خلیفة…». و «لا یزال هذا الدین قائماً ما کان اثنا عشر خلیفة کلّهم من قریش». مسند احمد، ج2، ص‌55؛ مستدرک حاکم، ج4، ص‌501؛ نورالدین هیثمی، مجمع الزوائد، ج5، ص‌344، فتح الباری، ج13، ص‌212.

[17]. «لایزال امر امتی صالحاً حتی یمضی اثنا عشر خلیفة…»؛ حاکم، مستدرک، ج3، ص‌618؛ نورالدین هیثمی، مجمع الزوائد، ج5، ص‌190؛ متقی هندی، کنز العمال، ح 33849؛ محمدبن اسماعیل بخاری، تاریخ بخاری، ج8، ص‌411.

[18]. مسلم، صحیح، کتاب اماره، باب1؛ ابی داود، سنن، کتاب المهدی؛ سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص18؛ بیهقی، دلائل النبوة، ج6، ص52؛ ابن حجر عسقلانی، فتح‌الباری، ج13، ص212؛ البانی، سلسلة الصحیحة، ح376.

[19]. مسلم، صحیح، کتاب اماره باب 1؛ مسند احمد 5، ص‌90، 99، 100، 106؛کنز العمال، ج12، ص‌32؛ فتح الباری، ج13، ص‌211، معجم کبیر طبرانی، ج2، ص‌195.

[20]. «لا یضرّهم عداوة مَن عاداهم…». معجم کبیر، طبرانی، ج2، ص‌256، ح 2073؛ کنز العمال، ج12، ص‌33 چاپ الرساله.

[21]. «لا یضرّهم مَن خذلهم…».

[22]. معجم کبیر، طبرانی، ج2، ص‌285؛ فتح الباری، ج13، ص‌211.

[23]. صحیح مسلم، کتاب اماره، باب 1؛ صحیح بخاری، ج4، ص‌218 و ج9، ص‌78، دار الجیل؛ مسند احمد، ج2، ص‌39، 93، 128

[24]. سنن ابی داود، کتاب المهدی؛ تاریخ الخلفاء، ص 10ـ12، دار القلم؛ النهایة فی الفتن، ج1، ص‌9.

[25]. «من خلفائکم خلیفة یحثو المال حثیاً لا یعدّه عدداً». صحیح مسلم، کتاب فتن، ح 68؛ مسند احمد، ج3، ص‌5، 37، 49، 60، 96، 317؛ در‌المنثور، ج6، ص‌58؛مستدرک حاکم، ج4، ص‌454؛ جامع الاصول، ج11، ص‌84، ح 7891.

[26]. البانی، صحیح الجامع الصغیر، ج5، ص217.

[27]. «لا یزال هذا الأمر صالحاً حتی یکون اثنا عشر امیراً کلّهم من قریش». مسنداحمد، ج5، ص‌97، 107 دار الفکر.

[28]. «لا یزال أمر امّتی صالحاً حتی یمضی اثنا عشر خلیفة کلهم من قریش».مستدرک حاکم، ج3، ص‌618؛ مجمع الزوائد، ج5، ص‌190؛ کنز‌العمال، ح 33849.

[29]. «لا یزال الدین قائماً حتی تقوم الساعة او یکون علیکم اثنا عشر خلیفة… کلّهم من قریش». مسلم، صحیح، کتاب اماره، باب 1؛ ابی داود، سنن، کتاب المهدی؛ تاریخ الخلفاء، ص 18؛ بیهقی، دلائل النبوة، ج6، ص‌520؛ فتح الباری، ج13، ص‌212.

[30]. (وَ مَا یَنْطِقُ عَنْ الْهَوَی، إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْی یُوحَی)؛ و از سر هوای نفس، سخن نمی گوید. آن، جز وحیی نیست که به او فرستاده می‌شود. النجم (53):‌ 3و4.

[31]. (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمْ الاِْسْلاَمَ دیناً)، المائدة (5): 3.

[32]. فتح الباری، ج 13، ص‌214، دار المعرفه.

[33]. محمد عظیم آبادی، عون المعبود فی شرح سنن ابی داود، ج11، ص‌361.

[34]. ناصر بن عبدالله قفاری، اصول مذهب شیعه، ج2، ص‌674، نقل از منهاج السنة، ج4، ص‌206.

[35]. تاریخ الخلفاء، ص 10ـ12، دار القلم بیروت 1406 ه‍.

منبع: ماهنامه انتظار موعود - شماره 26

دی شیخ با چراغ همی‌‌گشت گرد شهر

کز دیو و دَد ملولم و انسانم آرزوست

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها