0

اشعاری که ورد زبان شدند

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به: اشعاری که ورد زبان شدند
یک شنبه 27 بهمن 1392  3:32 AM

سلام! 

حال همه ما خوب است
ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور 
که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند ...
با این همه عمری اگر باقی بود، طوری از کنار زندگی می گذرم
که نه زانوی آهوی بی جفت بلرزد، نه این دل ناماندگار بی درمان!
تا یادم نرفته است بنویسم، حوالی خوابهای ما سال پربارانی بود
می دانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه بازنیامدن است
اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی


ببین انعکاس تبسم رویا، شبیه شمایل شقایق نیست !
راستی خبرت بدهم؛ خواب دیده ام خانه ای خریده ام


بی پرده، بی پنجره، بی در، بی دیوار... هی بخند !
بی پرده بگویمت، چیزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شد
فردا را به فال نیک خواهم گرفت
دارد همین لحظه یک فوج کبوتر سپید، از فراز کوچه ما می گذرد


باد بوی نامه های کسان من می دهد
یادت می آید رفته بودی خبر از آرامش آسمان بیاوری !؟
نه عزیز جان !
نامه ام باید کوتاه باشد، ساده باشد، بی حرفی از ابهام و آینه،
از نو برایت می نویسم: 
حال همه ما خوب است
امـــــا تـــــو بــــــاور مــــــکـــن...!

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها