پاسخ به:هفته بیست وچهارم:...( " یقظه")...
شنبه 3 اسفند 1392 11:46 AM
یقظه
«یقظه» به معناى بیدارى و توجّه است و در مقابل غفلت و بى توجهى قرار دارد.
درباره معناى لغوى این کلمه مى خوانیم که یقظه عبارت است از: «اَلاِْنْتِباهُ وَالتَوَجُّهُ اَعَمُّ مِنْ اَنْ یَکُونَ بِزَوالِ الْمَوْتِ وَالنَّوْمِ کُلاًّ اَوْ فِى الْجُمْلَةِ؛ بیدارى و توجّه اعم از این است که مرگ و خواب در کار نباشد یا به طور کلى و یا صورت اجمالى... .»
یقظه در قرآن
لفظ «یقظه» در قرآن به کار نرفته است. همچنین لفظى را در قرآن نمى توان یافت که به طور کامل مفهوم مورد نظر ما در مقابل غفلت را برساند؛ ولى شاید بتوان گفت: جامع تر از همه الفاظى که چنین محتوایى دارند، همان واژه «ذکر» است.
کلمه «ذکر» گاهى در مقابل نسیان واقع مى شود که در این صورت به معنى فراموش نکردن و ادامه توجّه و گاهى نیز به معنى یادآورى است؛ یعنى، توجّهى که پس از نسیان و فراموشى بر انسان عارض مى شود.
مادّه «ذکر» در صورتها و شکلهاى مختلف، بیش از 292 بار در قرآن به کار رفته است که نشان از اهمیّت یادآورى و توجّه و تنبّه دارد.
این آیات انسان را به خداوند متوجّه مى سازد: «فَاذْکُرُونِىآ أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لِى وَ لاَ تَکْفُرُونِ »؛ «مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و سپاسگزار من باشید و به من کفر نورزید.»
و دستور مى دهند که زیاد به یاد خدا باشید: «یَـآأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا »؛ «اى کسانى که ایمان آورده اید، خدا را یاد کنید، یادى بسیار.»
و گاه انسان را به یاد نعمتهاى خدا مى اندازند: «وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَمَآ أَنزَلَ عَلَیْکُم مِّنَ الْکِتَـبِ وَالْحِکْمَةِ»؛ «و نعمت خدا را بر خود و آنچه را که از کتاب و حکمت بر شما نازل کرده [و به وسیله آن به شما اندرز مى دهد]، به یاد آورید.»
در برخى آیات نیز خداوند متعال سرگذشت بندگان ذاکر خود را بیان مى کند و مى فرماید که به یاد آنها باشید. «وَاذْکُرْ فِى الْکِتبِ مَرْیَمَ اِذِانْتَبَذَتْ مِنْ اَهْلِها مَکانا شَرْقِیّا»؛ «و در این کتاب [آسمانى] مریم را یاد کن، آن هنگام که از خانواده اش جدا شد، و در ناحیه شرقى (بیت المقدس) قرار گرفت.» و گاه انسان را به یاد روزهاى خدا مى اندازد: «وَذَکِّرْهُمْ بِاَیّامِ اللّهِ»؛ «و روزهاى خدا را به آنان یادآورى کن.»
و همین طور سرگذشت و تاریخ پیشنیان، و توجّه به قیامت و... را مورد تذکّر قرار مى دهد. و گاه از انسانها مى پرسد: «اَفَلا تَذَکَّرُونَ»؛ «آیا متذکر نمى شوید؟»
زمانى نیز زیانهاى اعراض از یاد خدا را متذکر مى شود که موجب زندگى سخت خواهد بود و در جهان آخرت، اعراض کننده از یاد خدا نابینا و کور محشور خواهد شد: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَـمَةِ أَعْمَى»؛ «کسى که از یاد من رو گرداند، براى او زندگى [تلخ و] سخت خواهد بود و در روز قیامت او را نابینا محشور مى کنیم.»
به یک معنى مى توان گفت که تمام آیات انذار و تبشیر، براى زدودن آثار غفلت، بیدارى مردم از خواب غفلت و تنبّه و تذکّر نازل شده است؛ پس یکى از مهم ترین رسالتهاى پیامبران، بیدارى و تنبّه مردم بوده است؛ چنان که امیر مؤمنان على علیه السلام فرمود: «اَیُّهَا النّاسُ اِنَّ اللّهَ اَرْسَلَ اِلَیْکُمْ رَسُولاً لِیُزِیحَ بِهِ عِلَّتَکُمْ وَیُوقِظَ بِهِ غَفْلَتَکُمْ؛ اى مردم! خداوند پیامبرى به سوى شما فرستاد تا بوسیله آن بیماریهاى [روحى و اخلاقى] شما را برطرف سازد و شما را از غفلت، بیدار نماید.»
یقظه و بیدارى در روایات
در روایات اسلامى به صورت وسیع به مسئله یقظه و بیدارى پرداخته شده است که در ذیل به نمونه هایى اشاره مى شود:
1. تا کى غفلت؟
على علیه السلام در نهج البلاغه مى فرمایند: «اَما مِنْ ذلِکَ بُلُولٌ اَمْ لَیْسَ مِنْ نَوْمَتِکَ یَقْظَةٌ؛ آیا درد تو را درمان و خواب تو را بیدارى نیست؟»
2. روشنى با نور یقظه
حضرت على علیه السلام مى فرمایند: «فَاسْتَصْبَحُوا بِنُورِ یَقْظَةٍ فِى الاَْبْصارِ وَالاَْسْماعِ وَالاَْفْئِدَةِ؛ با نور یقظه و بیدارى، چشمها و گوشها و قلبها را روشن ساختند.»
ایشان در جاى دیگرى فرمودند: «وَکَیْفَ لا یُوقِظُکَ خَوْفُ بَیاتِ نِقْمَةٍ وَقَدْ تَوَرَّطْتَ بِمَعاصِیهِ مَدارِجَ سَطَواتِهِ فَتَداوَ مِنْ داءِ الْفَتْرَةِ فِى قَلْبِکَ بَعَزِیمَةٍ وَمِنْ کَرىَ الْغَفْلَةِ فِى ناظِرِکَ بِیَقْظَةٍ وَکُنْ لِلّهِ مُطِیعا وَبِذِکْرِهِ آنِسا؛ و چگونه ترس از فرود آمدن بلاى به یک معنى مى توان گفت که تمام آیات انذار و تبشیر، براى زدودن آثار غفلت، بیدارى مردم از خواب غفلت و تنبّه و تذکّر نازل شده است
شب هنگام تو را بیدار نکرده است؟ با اینکه در درون معصیت خداوند و گناه غوطه ورى و در زیر سلطه و قدرت خداوند قرار دارى؟ پس مَرض سستى دل را با استقامت و عزم راسخ مداوا کن و این غفلتى که چشمت را فرا گرفته، با بیدارى برطرف ساز و مطیع خداوند شو و به یاد او انس گیر.»
یقظه در کلام برخى از بزرگان
1. امام خمینى رحمه الله در دوران اقامتشان در نجف اشرف، خطاب به طلاب مى فرمودند: «تا کى مى خواهید در خواب غفلت به سر برید و در فساد و تباهى غوطه ور باشید؟ از خدا بترسید و از عواقب امور بپرهیزید! از خواب غفلت بیدار شوید، شما هنوز بیدار نشدید، هنوز قدم اوّل را برنداشتید. قدم اوّل در سلوک، یقظه است؛ ولى شما در خواب به سر مى برید. چشمها باز [است] و دلها در خواب فرو رفته است. اگر دلها خواب آلود و قلبها بر اثر گناه سیاه و زنگ زده نمى شد، این طور آسوده خاطر و بى تفاوت به اعمال و اقوال نادرست ادامه نمى دادید. اگر قدرى در امور اخروى و عقبات هولناک آن فکر مى کردید، به تکالیف و مسئولیتهاى سنگینى که بر دوش شما است بیش تر اهمیت مى دادید.»
2. امام خمینى رحمه الله مى فرمایند: «بدان که اوّل منزل از منازل انسانیّت، منزل یقظه و بیدارى است؛ چنان که مشایخ اهل سلوک در منازل سالکان بیان فرموده اند. و از براى این منزل، چنان که شیخ عظیم الشأن شاه آبادى ـ دام ظلّه ـ بیان فرمودند، ده بیت است که اکنون در مقام تعداد آن نیستیم؛ ولى آنچه اکنون لازم است بیان شود، این است که انسان تا تنبّه پیدا نکند که مسافر است و لازم است از براى او سیر، و داراى مقصد است و باید به طرف آن مقصد ناچار حرکت کند و حصول مقصد ممکن است، «عزم» براى او حاصل نشود و داراى اراده نگردد. و هر یک از این امور داراى بیان و شرحى است که به ذکر آن اگر بپردازیم، به طول انجامد.»
3. استاد مصباح یزدى مى فرماید: «نخستین موضوعى که در بخش اخلاق فردى (اخلاقى که به تنظیم رابطه انسان با خودش مى پردازد) مطرح مى شود، موضوع توجّه، التفات، هوشیارى و بیدارى است در مقابل حالت غفلت و بى توجّهى؛ از اینرو، علماى اخلاق و کسانى که مراتب سیر انسانى را بررسى کرده اند، مانند: ارباب سیر و سلوک و عرفا، منزل اوّل از منازل سیر و سلوک انسان به سوى تعالى و تکامل را «یقظه» قرار داده اند که به معنى بیدارى و هوشیارى در مقابل غفلت به کار مى رود.»
4. آیة اللّه شیخ عباس ایزدى فرموده اند: «براى پرورش خود یا دیگران به اخلاق پسندیده و از بین بردن اخلاق ناپسند، در قدم اوّل فکر و عقل خود را و لو به کمک دیگران به کار بیندازیم و حقایق و علوم عملى را در ذهن و نفس خود به وجود بیاوریم و تحت تربیت مربّى خوب و یا مطالعه کتابهاى سازنده، جنبه هاى علمى خود را تقویت کنیم و به تدریج اندوخته هاى ذهنى خود را به کار بگیریم و آنها را در عمل تجربه کنیم. اینجا است که هر درجه اى از علم، منشأ عمل مى شود و همان عمل، درجه علم را بالا مى برد؛ در نتیجه، تبدیل به خُلق و خوى همیشگى ما مى شود.»
آثار خودبیدارى
بیدارى و مخصوصا توجّه به خود، مراتبى دارد که بر هر مرتبه آن آثار ویژه اى مترتب خواهد شد؛ آثارى که بر اساس تنوّع استعدادها و مراتب معرفت و ایمان انسانها متنوّع خواهد بود:
1. خودشناسى و خداشناسى
توجّه به نفس منشأ تقویت علم حضورى در نفس انسان مى شود. سپس به تدریج علم حضورى در مسیر تقویت و کمال خویش به جایى مى رسد که باب معرفتهاى ارزنده دیگرى و از آن جمله، معرفت توحیدى را به روى انسان باز مى کند.
یکى از معانى جمله «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ؛ هر کس خودش را شناخت، خدایش را شناخته است»؛ این است که هرگاه انسان با درک حضورى حقیقت وجود خویش را یافت، مى بیند که یک موجود رابط و طفیلى و کاملاً وابسته به خداى متعال است و هر اندازه که وابستگى خودش را به خدا بیش تر درک کند، خدا را بهتر خواهد شناخت.
این تلازم خودشناسى و خداشناسى در قرآن به طریق دیگرى بیان شده است، آنجا که مى فرماید: «وَ لاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَـلـهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَـآلـءِکَ هُمُ الْفَـسِقُونَ »؛ «مانند کسانى که خدا را از یاد بردند، پس ما آنان را از یاد خودشان بردیم، نباشید. آنان همان تبهکاران هستند.»
در روایت پیشین، خداشناسى از لوازم خودشناسى به شمار آمده و در آیه فوق نیز خود فراموشى از لوازم غفلت از خدا شمرده شده است. و نتیجه هر دو بیان عبارت است از وجود یک رابطه ویژه واقعى و تکوینى میان نفس انسان که مخلوق و معلول و وابسته است و خدا که خالق و علت مستقل و غیر وابسته است.
2. پیدایش حقیقت جویى در انسان
بیدارى و توجّه به نفس موجب مى شود که انسان درباره خویش بیندیشد و یک سلسله علوم حصولى را تحصیل نماید که در حرکت تکاملیش مؤثر است و در نتیجه نفس انسانى را بشناسد که چگونه موجودى است، از کجا آمده، در دنیا چه موقعیتى بیدارى و توجّه به نفس موجب مى شود که انسان درباره خویش بیندیشد و یک سلسله علوم حصولى را تحصیل نماید که در حرکت تکاملیش مؤثر است
دارد و به کدام سو در حرکت خواهد بود. از سوى دیگر، با پى بردن به اعماق نفس، آن را به عنوان آیتى از آیات الهى و مظهر بسیارى از صفات الهى مى شناسد؛ یعنى از طریق شناخت حصولى، به نوع دیگرى از خداشناسى حصولى دست پیدا خواهد کرد و ممکن است آیات ذیل ناظر به همین معرفت و خداشناسى باشد:
«وَ فِى الاْءَرْضِ ءَایَـتٌ لِّلْمُوقِنِینَ * وَ فِىآ أَنفُسِکُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ »؛ «و در زمین نشانه هایى [از خدا] است براى اهل یقین و در جانهایتان [نیز آیات و نشانه هاى خدا هست] آیا نمى بینید؟»
و در جاى دیگر مى فرماید: سَنُرِیهِمْ ءَایَـتِنَا فِى الاْءَفَاقِ وَ فِىآ أَنفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ »؛ «به زودى نشانه هاى خود را در آفاق [و اطراف جهان] و در جانهایشان به آنان مى نمایانیم تا برایشان آشکار شود که او حق است.»
3. تلاش براى کسب کمالات انسانى
بیدارى و خودشناسى موجب مى شود تا انسان در فکر شناخت کمالات و مصالح خودش و راه کسب آنها بیفتد و براى تحصیل آنها تلاش کند و از سوى دیگر، عیوب و نواقص و مفاسد خویش را بازشناسد و خود را از آلوده شدن و سقوط باز دارد.