0

انقلاب اسلامی؛ انقلاب ایده و رهبری

 
arseyfi
arseyfi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1392 
تعداد پست ها : 6672
محل سکونت : مرکزی

انقلاب اسلامی؛ انقلاب ایده و رهبری
دوشنبه 21 بهمن 1392  10:46 AM

تا مدت‌ها نظریه‌های انقلاب تحت حاکمیت نظریات ساختارگرایی و سیطره‌ی حکم ساختارگرایانه‌ی تدا اسکاچپول قرار داشت که انقلاب‌ها رخ نمی‌دهند، بلکه ساخته می‌شوند. عامل انسانی و نقش کنشگرانی چون رهبران در این نظریات اهمیت چندانی ندارد.

این امر سبب ظهور نسل جدیدی از نظریه‌‌پردازان همچون اریک سلبین، فورست کالبرن، جان فوران، جک گلدستون، جف گودوین و تیموتی ویکم کراولی شد که به نقش کارگزاری، ایدئولوژی و پیشرفت روند انقلابی توجه دارند. حتی ساختارگرایانی همچون اسکاچپول نیز به تغییر در نظریه‌ی خود پرداختند و نقش کنشگران را پررنگ‌تر کردند.

این دسته از پژوهشگران با درک خلأ واکنشهای مردم به ساختارها و حضور مردمی که انقلاب میکنند، به جایگاه انسانها و ایدههایشان و همچنین رهبری توجه خاصی کردند. شاید انقلاب اسلامی ایران، که برخی نظریات همچون نظریه‌ی اسکاچپول را در معرض چالشهای جدید قرار داد، آزمونی بود برای درستی این گزاره‌ها. نوشتار ذیل با مروری بر نظریات کنشگرایانه‌ی حاکم بر نقش رهبری و ایدئولوژی، به بررسی موردی انقلاب اسلامی ایران به مثابه‌ی گزینهای نقیضی (برای برخی نظریات) و گاه اثباتی (برخی نظریات دیگر) می‌پردازد.

رویکرد فراساختارگرایانه به انقلاب

رویکرد کارگزاری یا اراده‌گرایانه برآن بود که همه‌ی جنبه‌های یک انقلاب از قبل به واسطه‌ی عوامل اجتماعی کلان و ساختاری تعیین نمی‌شود و تصمیمات کنشگرانِ کلیدی بر امکان موفقیت و چگونگی تحول انقلابی، تأثیر می‌گذارد.[1] بنابراین نظریاتی که در این قالب به تحلیل چرایی انقلاب می‌پردازند به کنشگر و اراده‌ای فراتر از ساختار توجه دارند.

تقسیم‌‌بندی‌‌ دوگانه‌ی «ساختار و کارگزاری»، تقسیم‌بندی غیرمنعطف و متصلبی نیست؛ چنان‌‌که سیر فکری ویکام-کراولی به نگرش ساختاری نزدیک است، جف گودوین به تأثیر فرهنگ و حکومت در کنار یکدیگر اشاره می‌کند و لاکمن در رویکرد ساختاری خود به کارگزاری نزدیک می‌‌شود و جان فورن، مباحث فرهنگی را با اقتصاد سیاسی آمیخته است. اریک سلبین نیز بر نقش کارگزار و فرهنگ در انقلاب‌‌ها اشاره دارد.

از نظر سلبین، «میراث فعالیت انقلابی در آمریکای لاتین بیش از همه بیانگر مکان‌‌‌ها، تاریخ‌‌‌ها و مهم‌‌‌تر از همه قهرمانان است: توپاک آمارو، توسن لوورتوره، خوزه مارتی، امیلیانو زاپاتا و چگوارا از اولین مخالفان غاصبان اسپانیایی. نسل‌‌‌های بعدی انقلابیون در صدد بوده‌‌‌اند با توسل به این شخصیت‌‌‌ها و ایده‌‌‌آل‌‌‌ها، به مبارزه‌‌‌های انقلابی خود قدرت و احترام ببخشند.

برعکس مردم به دنبال این بوده‌‌‌اند که مبارزات خود را از طریق اسطوره‌‌‌ای که حول این شخصیت‌‌‌ها ایجاد شده بود معنا و درک نمایند.»[2] سلبین از مفهومی تحت عنوان «کیش انقلابی قهرمان» یاد می‌کند که به ایجاد فرهنگ سیاسی عمومی مقاومت، شورش و انقلاب انجامیده است.

گزاره‌ای اصلی که او و دیگر مدافعان از کارگزار و فرهنگ دارند این است که اجزای انقلابی هر جمعیتی، اطلاع داشتن رهبران انقلابی از نوع ادراک مردم در خصوص گزینه‌‌‌‌های پیش روی‌‌‌‌شان است. این گزینه‌‌‌‌ها، منبع عمل جمعی یا جعبه‌ی ابزاری از سمبل‌‌‌‌ها، سرگذشت‌‌‌‌ها، آیین‌‌‌‌ها و جهان‌‌‌‌بینی‌‌‌‌ها را تشکیل می‌‌‌‌دهند. استدلال این دسته این است که در تحلیل هر انقلابی باید به نقش کارگزاران، جهان مخلوق و فرهنگ ایجادشده‌‌‌‌شان توجه شود.[3]

در مجموع، تئوری‏های تبیین‏کننده‌ی چرایی وقوع انقلاب، هر کدام از منظر و جنبه‏ای خاص به توضیح برخی از همین عوامل سوق‏دهنده‌‌‌‌‌ی جامعه به وضعیت انقلابی پرداخته‏اند. اما در کل، در پاسخ به چرایی انقلاب، باید به وجود ساختارها و هم کارگزاران اشاره کرد. در این میان، این نوشتار با مفروض گرفتن گزاره‌ی فوق، به بررسی نقش ایدئولوژی و رهبری در فرآیند انقلاب می‌‌‌‌‌پردازد؛ دو گزینه‌‌‌‌‌ای که در برخی تحلیل‌‌‌‌‌ها مغفول واقع شده‌‌‌‌‌اند.

ایدئولوژی و انقلاب

ایدئولوژی سیاسی گونه‌ای از اندیشه است که با تفسیر و تبیین وضع موجود، به توجیه یا تقبیح این وضع و ارائه‌ی تصویری آرمانی از وضعیت مطلوب برای جانشینی وضع موجود و در نهایت، ارائه‌ی راهکارهای لازم برای رسیدن به وضع آرمانی می‌پردازد. ایدئولوژی آن‌گاه که «انقلاب» را آرمان تاریخی رسیدن به وضع مطلوب برمی‌گزیند، ایدئولوژی انقلابی است.[4]

در مطالعه‌ی ایدئولوژی و رابطه‌‌‌‌‌‌اش با انقلاب، باید بر کلیه‌ی دیدگاه‌‌‌‌‌‌ها و مکاتب فکری که به انقلاب به عنوان یک آرمان تاریخی می‌‌‌‌‌‌نگرند و بین انقلاب و رهایی ارتباط ماهوی-تاریخی برقرار می‌‌‌‌‌‌سازند، تأکید کرد. در این میان، می‌‌‌‌‌‌توان به نقش سوسیالیسم در انقلاب‌‌‌‌‌‌های روسیه و چین و برخی انقلاب‌‌‌‌‌‌های آفریقایی و یا اسلام در انقلاب اسلامی ایران توجه داشت.

ایدئولوژی نقش عمده‌‌‌‌‌‌ای در بسیج انقلابی دارد. کرین برینتون، یکی از نظریه‌‌‌‌‌‌پردازان انقلابی، در این باره معتقد است اندیشه‌‌‌‌‌‌ها همواره بخشی از وضعیت پیش از انقلاب هستند که بدون آن‌‌‌‌‌‌ها انقلابی وجود نخواهد داشت. هرچند وی اندیشه‌‌‌‌‌‌ها را موجد انقلاب نمی‌‌‌‌‌‌داند، اما بر این باور است که اندیشه‌‌‌‌‌‌ها در تحلیل رفتار جمعی جزئی از متغیرها محسوب می‌‌‌‌‌‌شوند.[5]

این بدین معناست که ایدئولوژی برای تأثیرگذاری نیازمند هویت‌‌‌‌‌‌‌هایی است که مورد پذیرش و اجماع قرار بگیرند. بدین ترتیب، ایدئولوژی هنگامی که به صورت ایدئولوژی کل جامعه پذیرفته شود، توانایی بسیج همگانی می‌‌‌‌‌‌‌یابد و می‌‌‌‌‌‌‌تواند در فرآیند انقلابی مؤثر افتد. در این میان، نیاز به یک متغیر دیگر وجود دارد که بتواند پتانسیل ایدئولوژی را برای نفی وضع موجود، توصیف وضعیت آرمانی و ارائه‌ی مدینه‌ی فاضله و راهکار رسیدن به آن، به کار گیرد و آن را بالفعل نماید. این متغیر وجود رهبری است.

رهبری؛ کنشگر فرصت‌ساز

علاوه بر مشارکت توده‌‌‌‌‌‌‌ای مردم در انقلاب‌‌‌‌‌‌‌ها، درجات مختلفی از رهبری در سطوح متعدد از بالا تا درجات پایین و دوم، عضویت فعال، پشتیبان فعال و یا حمایت منفعلانه وجود دارد. اما بسیج انقلابی نیازمند رهبری است که تعیین‌کننده‌‌‌‌‌‌‌ی اهداف و شیوه‌ی برخورد با حکومت و تحلیل‌گر وضع موجود بر مبنای ایدئولوژی باشد و به ترسیم وضعیت آرمانی و متقاعد ساختن پیروان به پیروزی بپردازد. بدون رهبری، نارضایتی‌‌‌‌‌‌‌ها ممکن است به یک شورش بدل شود و سرانجامی نیابد.

در اینجا می‌‌‌‌‌‌‌توان به مهم‌ترین وظیفه‌‌‌‌‌‌‌ی رهبری، یعنی سازمان‌دهی و انسجام نیز اشاره کرد. تروتسکی پیرامون این امر می‌‌‌‌‌‌‌گوید بدون سازمان رهبری‌کننده‌، انرژی توده‌‌‌‌‌‌‌ها مانند بخاری که خارج از پیستون باشد، رها و پراکنده می‌‌‌‌‌‌‌گردد؛ در حالی که این بخار است که اشیاء را به حرکت وامی‌‌‌‌‌‌‌دارد و نه پیستون.[6]

انقلاب‌ ایران ‌بر مدار ارائه‌ی‌ تفسیر تازه‌ای‌ از یک‌ سلسله‌ مفاهیم‌ اصلی‌ شیعه‌ می‌گردید «که‌ هدف‌ آن‌ ایجاد نوعی‌ تحرک‌ سیاسی‌ و ظلم‌ستیزی‌ بود و مسلماً بدون‌ برداشت‌ تازه‌ی‌ تشیع‌ نمی‌توانست‌ نقشی‌ را که‌ در حوادث ‌سال های‌ 1356-1357 بازی‌ می‌کرد بر عهده‌ گیرد.» بدین ترتیب، اسلام‌ شیعی‌ ثابت‌ کرد که‌ ابزار ریشه‌دار بومی و مانایی برای‌ بسیج‌، یک‌ نهضت‌ فراگیر و‌ مؤثر است‌.

تحلیل‌هایی که حول رهبران انقلابی صورت گرفته معمولاً با دو رویکرد روان‌شناسانه و جامعه‌شناسانه انجام شده است. در رویکرد نخست، بیشتر پژوهش‌ها بر مبنای مفاهیم فرویدی پیش رفته و روان‌کاوی رهبران سیاسی بر سه پایه‌ی انگیزه‌های شخصی، سیاسی کردن آن‌ها و توجیه آن‌ها برحسب مصالح عمومی ارزیابی شده است. هارولد لاسول و گوستاو بیچوفسکی در این باره نظریاتی ارائه کرده‌اند که نیازمند بحث و بررسی است.

لاسول ویژگی اساسی شخصیت سیاسی را علاقه به قدرت می‌دانست. آنچه از منظر وی ناشی از احساس بی‌کفایتی و حقارت و آرزوی احترامی است که در خانواده برآورده نشده و خرسندی خود را در جامعه جست‌وجو می‌نماید. وی رهبران سیاسی را به سه نوع تقسیم می‌کند: نخست شخصیت سیاسی آشوب‌گر که به نظر او رهبران انقلابی جزئی از این گروه هستند و سپس مدیرانی که علایق عاطفی آن‌ها در خانواده خرسند نشده، اما برخلاف آشوب‌گران انرژی عاطفی‌شان به بیرون متوجه می‌شود. گروه سوم نیز ایدئولوگ‌ها هستند که دارای شک درونی عمیقی نسبت به نفس خود هستند و در نتیجه، دنبال جزمیت و یقین هستند.[7]

این نظریه که بیشترین تمرکز را بر تأثیر عوامل بیرونی و محیطی بر شخصیت فرد دارد، تمام رفتارهای فرد را به این عوامل تقلیل داده و رهبران انقلابی را آشوب‌گر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواند. این تحلیل به نظر ناقص است؛ چراکه نقش اراده و قدرت انتخاب فرد را نادیده انگاشته است.

افزون بر این، قدرت‌طلبی سیاسی در میان برخی از رهبران انقلابی همچون امام خمینی، به نظر امری مذموم و ناپسند است. همچنین امام خمینی پیش از رهبری انقلاب اسلامی و ورای کردارهای سیاسی خود، بیشتر عارف و روحانی بودند که کارنامه‌ی فکری، اندیشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای و آثار تألیفاتی‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان شاهد این ادعاست. شخصیت آرام ایشان در برهه‌‌‌‌‌‌‌‌‌های خاصی چون رحلت فرزندشان سید مصطفی، بازگشت به ایران، پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز جنگ تحمیلی، حتی مورد توجه رسانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌های خارجی بوده است.

چ اینکه ایشان را بر مبنای نظریه‌ی لاسول، شخصیتی دارای شک نسبت به خود بخوانیم، چراکه بر پایه‌ی ایدئولوژی انقلاب را پیش برده است، با رجوع به عرصه‌ی عملی و زندگی ایشان، باز هم نقض می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود؛ چراکه شواهد بسیاری دال بر اعتمادبه‌نفس و قاطعیت ایشان وجود دارد که در شرایط سخت موجب تصمیم‌گیری‌‌‌‌‌‌‌‌‌های دوران‌ساز شده است، مانند تصمیم ایشان برای پذیرش قطعنامه‌‌ی 598.

نظریه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی دیگری که در این باره موجود است تحلیل روان‌شناسانه‌ی بیچوسکی است. وی نیز بر این باور است که جزمیت، قدرت‌طلبی و خودشیفتگی رهبران انقلابی از ناتوانی آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در حل مشکلات دوران کودکی و نوجوانی آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها برمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌خیزد.[8] این تحلیل‌های ساده‌انگارانه و تقلیل‌گرا نمی‌تواند در تحلیل نقش رهبران انقلابی همچون امام خمینی مؤثر افتد؛ چراکه در کل رفتار سیاسی رهبران انقلابی را تنها معلول زندگی روانی آن‌ها می‌داند.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها