پاسخ به:هفته بیست و یکم:...( "قناعت در زندگی")...
یک شنبه 6 بهمن 1392 10:24 AM
رنج انسان معاصر، بيش از «نداشتن»، «افزون خواهي» است.
سيري ناپذيري روح بشر، پيوسته او را مي آزارد و عرصه زندگي را برايش تنگ مي سازد و «داشته ها» را مورد غفلت قرار مي دهد. از اين رو، آزمندان، هرگز از زندگي راضي نمي شوند و لذتِ حيات را نمي چشند.
آموزه هاي ديني، بر عناصري همچون «قناعت»، «رضا»، «تسليم»، «توکل» و... تأکيد دارند.
بيشترين هدف در تأکيد بر اين موارد، «تهذيب نفس» آدمي است و خاموش ساختن شعله حرص و طمع در دل او که آرامش روحي و رواني را از او سلب مي کند.
وقتي انسان به «آرامش روح» رسيد، فرشته خو و آهنين اراده و عزيز و والا مي شود و روحش به غنا و بي نيازي و وارستگي مي رسد و اين بي نيازي و غنا، در راه هدف و آرمان هاي بزرگ، نسبت به خطرها، تهديدها، تطميع ها، جاذبه هاي نفساني و شيطاني و کشش هاي مادي و غيرفطري او را بي اعتنا و نستوه و نشکن و مقاوم مي سازد و چه صفتي نيکوتر از اين؟
ميل به زندگي و رفاه و دنيا و تمتّعات، در انسان هست و لجام گسيختگي او در اين وادي، خرابش مي کند و در دام تعلّقاتش مي افکند؛ اما آن چه تمايلات او را تعديل و خواسته هاي او را کنترل مي کند، صفات ارزشمندي همچون «قناعت» است. اين خصلت، انسان را به مرز انسانيت نزديک و از خوي حيواني دور مي سازد.
قناعت چيست؟
اين که انسان به اندک، بسنده کند و به قسمت خود، راضي باشد و حرص و آز و طمع نداشته باشد، «قناعت» است.
در فرق ميان قصد (ميانه روي) و قناعت گفته اند: قصد، به معناي ترک اسراف است و قناعت به معناي اکتفا کردن به اندک.[1]
برخي نيز ريشه آن را از «قناع» گرفته اند؛ به معناي چيزي که روي سر مي اندازند؛ تا سر و گردن را بپوشاند و قناعت نيز پوشاندن فقر و نياز است و به عبارت ديگر، صورت را با سيلي سرخ نگاه داشتن!
در متون اخلاقي نيز گفته اند: «ضد صفت حرص، ملکه قناعت است و اين، حالتي است براي نفس که باعث اکتفا کردن آدمي است به قدر حاجت و ضرورت و زحمت نکشيدن در تحصيل فضول از مال... . صفت قناعت، مرکبي است که انسان را به مقصد مي رساند و وسيله اي است که سعادت ابدي را به جانب آدمي مي کشاند؛ زيرا هر که به قدر ضرورت قناعت نمود و دل را مشغول قدر زائد نکرد، هميشه فارغ البال و مطمئن خاطر است».[2]
در متني کهن تر، از زبان خواجه نصير نيز چنين مي خوانيم:
«قناعت آن بود که نفس، آسان فرا گيرد امور مآکل و مشارب و ملابس و غير آن را و رضا دهد به آن چه سد خلل کند؛ از هر جنس که اتفاق افتد».[3]
پس قناعت، گريز از توليد نيست؛ بلکه فشار بيشتر روي توليد، اما همراه با کاهش مصرف است و اين که «ساده زيستي» در خوردني ها، نوشيدني ها و پوشيدني ها، رعايت گردد و انسان به حد کفاف و عفاف، بسنده کند و حرص را در وجود خويش و در زندگي، کنترل کند و چنان نشود که «مصرف گرايي»، رويه دائمي گردد و زندگي امروز و آينده خود و خانواده، پيش فروش شود؛ يعني رهايي از تعلق و تکلّف.
تکلّف گر نباشد خوش توان زيست
تعلّق گر نباشد خوش توان مرد
نياز به آرامش روح
گفتيم که حرص و افزون خواهي، قرار و آرام را از انسان مي گيرد و قناعت و رضا، آرامش روحي و ثبات شخصيت و قوام و استحکام در معيشت مي آورد.
انسان در پي رسيدن به آن آرامش است؛ ولي چگونه بايد آن را به دست آورد؟ گاهي علم و آگاهي، عامل آرامش روحي است؛ گاهي يقين و ايمان؛ گاهي توکل و رضا و تسليم و گاهي هم قناعت در قلمرو امور مادي و معيشتي. آنان که حريصند، دغدغه هاي هميشگي رسيدن به آن چه ندارند، عذابشان مي دهد و آسايش را از آنان سلب مي کند و با آن که دارند، ولي چشمشان سير نمي شود؛ جمع مي کنند؛ ولي از نظر روحي، هميشه فقير و گداصفت مي باشند.
گفت: چشم تنگ دنيا دوست را
يا قناعت پُر کند، يا خاک گور
توصيه بزرگان دين به اين که در امور مادي و مالي و دنيوي، به پايين تر از خود نگاه کنيد، براي کاشتن همين بذر قناعت و رضا، در دل و ضمير انسان است؛ چون آنان که خود را با توان گران و مرفّهان و ثروتمندان مقايسه مي کنند، کمبودهاي خود را مي بينند و دچار «رنج روحي» مي شوند؛ اما اگر به کساني بنگرند که سطح معيشت و دارايي و امکاناتشان کمتر و پايين تر از آنان است، خود را داراتر مي بينند و داشته هاي خود را حس مي کنند و روحيه شکر و سپاس بر نعمت، در آنان پديد مي آيد.
امام علي (عليه السلام) مي فرمايد: «الطمع رقٌّ مؤبّد؛[4] طمع و آز، بردگي ابدي است».
همچنين آن حضرت درباره قناعت مي فرمايد: «طوبي لمن... وقنع بالکفاف و رضي عن الله؛[5] خوشا به حال کسي که به اندازه کفاف، قناعت کند و از خدا راضي باشد».
در روايات متعددي «حيات طيّبه» که يکي از موهبت هاي الهي به انسان هاي وارسته و مؤمن است، به قناعت، تفسير شده است. مفسر بزرگ، مرحوم طبرسي هم بر اساس همين روايات، حيات طيبه و زندگي پاک و شايسته را که در قرآن آمده است، به «روزي حلال» و «قناعت» و «رضا به قسمت الهي» تفسير کرده است.[6]
در سايه چنين حيات و زندگاني متعالي اي، انسان به آرامش و خرسندي و رضا مي رسد و لذت زندگي نيز در همين حس متعالي نهفته است.
ما محو تجلّي الهيم آسوده ز حبّ مال و جاهيم
همواره به مسند قناعت در کشور فقر، پادشاهيم
ثروت در قناعت
مال و سرمايه، هميشه مادي نيست. غنا و بي نيازي هم هميشه از طريق پول و زر و سيم و اعتبار و سپرده و پس انداز، حاصل نمي شود.
غناي برتر و ثروت ماندگارتر، «قناعت» است؛ چون ريشه در درون دارد و انسان بي طمع، خود را غني حس مي کند.
هر که نان از عمل خويش خورد
منت حاتم طايي نبرد
اين همان ثروت روحي و معنوي است که ثمره قناعت است؛ زيرا آزمندي، ممکن است دين انسان را به مخاطره اندازد.
رسول خدا (صلي الله عليه وآله) مي فرمايد: «القناعة مالٌ لاينفد؛[7] قناعت، ثروتي است بي پايان».
امام علي (عليه السلام) در نهج البلاغه، در توصيف پيامبران الهي که اغلب از مال دنيا تهيدست بودند و زر و سيم و گنج و جواهرات نداشتند، تا افراد به خاطر مال و منال به آنان بگروند، مي فرمايد: گرچه آنان اموال فراوان نداشتند، ولي قناعتي داشتند که دل ها و چشم ها را از نظر بي نيازي پر مي کند؛ «مع قناعهٍ تملأ القلوب و العيون غنيً...».[8]
اين حالت، هم در خود صاحب قناعت، احساس بي نيازي و توانگري پديد مي آورد و هم در چشم و دل صاحبان ثروت و مقام، افراد قانع و بي طمع، عزيز و بلندمرتبه جلوه مي کنند. آنان که توانگرند، خود را برتر مي بينند و به ديگران که مال کمتري دارند، به چشم حقارت مي نگرند؛ ولي وقتي با کسي مواجه مي شوند که اهل طمع نيست، خلع سلاح مي شوند و ناخواسته، افراد بي طمع را بزرگ مي شمارند.
حضرت امير (عليه السلام)، قناعت را مُلک و دارايي مي داند و مي فرمايد: «کفي بالقناعةِ ملکاً؛[9] قناعت به عنوان پادشاهي، بس است».
اين همان تکيه زدن به «مسند قناعت» در کشور فقر و نداري است که براي خود، نوعي فرمانروايي و عزت و شوکت است.
سعدي و قناعت
باب سوم گلستان سعدي، به همين نکته اختصاص دارد. اين شاعر حکيم، عنوان باب سوم را «در فضيلت قناعت» قرار داده است.
وي با حکايت هايي نغز، شعرهايي دل نشين و حکمت هايي گرانبها، به حق در اين عرصه، مربي خوبي به شمار مي رود. وي بيست و نه حکايت شيرين و پرنکته در اين باب آورده است. يکي از آن حکايت ها اين است:
درويش فقيري در آتش فقر مي سوخت وصله بر لباسش مي دوخت و با خود زمزمه مي کرد:
به نان خشک، قناعت کنيم و جامه دلق که بار محنت خود، به که بار منت خلق.
يکي به او گفت: چه نشسته اي که فلاني در اين شهر، طبع کريم دارد و سخاوتي فراگير. اگر از حال تو باخبر شود، حتماً احسان و کمک مي کند.
گفت: خاموش که به درويشي مردن، به که حاجت پيش کسي بردن.[10]
در حکايت ديگري آمده است: رنجوري را گفتند: دلت چه مي خواهد؟ گفت: آن که دلم چيزي نخواهد.[11]
اين حکمت هاي ناب که در گلستان سعدي است، همه برگرفته از معارف ديني است که در احاديث پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) و اهل بيت (عليهم السلام) آمده است.
به ترجمه چند نمونه از اين احاديث اشاره مي شود:
1. ثمره قناعت، عزت است.
2. هر که قانع باشد، اندوه نخواهد خورد.
3. کسي که اندک دنيا او را سير نکند، دنياي فراوان هم سيرش نخواهد کرد.
4. قناعت، شمشيري است که کند نمي شود.
5. قانع، ثروتمند است؛ هر چند گرسنه و عريان باشد.
6. هرگز قناعت پديد نخواهد آمد؛ مگر آن که حرص برود.
7. قناعت، بهترين ياور انسان براي اصلاح نفس و خودسازي است.
سخن پاياني از امام صادق (عليه السلام) است که فرمود: از جمله آن چه از آسمان فرود آمده است (حديث قدسي)، اين است
که خداوند مي فرمايد: اي فرزند آدم! شکم تو دريايي از درياها و يکي از وادي هاي بزرگ است که جز خاک، آن را پر
نمي کند.[12]
باري ... رسيدن به «گنج قناعت»، جز از راه ريشه کن کردن حرص و طمع و تفکر در سرنوشتِ حريصان افزون طلب و يادآوري گذرا بودن دنيا و ناپايداري مال و منال آن، به دست نمي آيد.
قناعت پيشه کن؛ تا عزيز باشي.
حريص نباش؛ تا به ذلت نيفتي.